به ياد رضا بابايي عرفانپژوه
از سالكان طريق حقيقت
ايرج رضايي
با درد و دريغ بسيار باخبر شديم كه استاد فاضل و فرهيخته، رضا بابايي از ميان ما رخت بربست و به ديدار معبود شتافت. همه كساني كه فضاي مجازي را نه فقط سراچه بازي و تفنن و سرگرمي، بلكه عرصهاي جدي براي تفكر و تامل و آزادانديشي ميدانند، رضا بابايي را با كانالِ تلگرامياش به اسم «يادداشتها» ميشناسند. من خود رضا بابايي را هرگز از نزديك نديدهام اما هربار كه نوشته و يادداشتي از او ميخواندم، مثل آن بود كه محضرش را به تمام و كمال درمييافتم. از بس كه جانِ آگاه و دردمندش، كه الحق يك دم از دردهاي مردم زمانه دور و غافل نبود، در يكايك نوشتههاي او پيدا بود.
رضا بابايي در نگاهم، مصداق بارز اين بيت بلند و شگفتِ خاقاني است:
گرچه جان از روزنِ چشم از شما بيروزياست/ از دريچه گوش ميبيند شعاعات شما
حضورِ جان بيدارش را ميتوانستي در پسِ تكتك نوشتههاي او كه سرشار از روشني و دانايي و آزادگي بود دريابي، آنچنان كه پس از خواندن آنها، خود را تا حد زيادي از ديدارش بينياز احساس كني. چندين بار، ارادت و اشتياقم را بهخاطر ذوق و بهرهاي كه از نوشتههاي او مييافتم، به اطلاعش رساندم. پاسخهاي بابايي به ابراز سپاس و قدرداني من، با مهر و شرم و نجابت و فروتني بسيار همراه بود. در روزهايي كه بيماري سخت و سمج، ديگر رمق و تواني براي او جهت نوشتن باقي نگذاشته بود، در اشارتي كوتاه از اشتياق و دلتنگي فراوانش براي خواندن و نوشتن با من سخن گفت. اين عين عبارت اوست: «دلتنگي من را براي خواندن و نوشتن فقط خدا ميداند.» با اين همه دلش خوش بود كه دوستاني هستند و مردم را تنها نميگذارند. نثر رضا بابايي نمونه اعلاي يادداشتنويسي به زبان شيوا و پاك و تندرست فارسي است. بسيار چابك و چالاك و سنجيده سخن ميگفت؛ بيهيچ تكلف و روي و ريا و حشو و زوائدي. اصالت و ژرفاي انديشه، و صدق و صفا و سادگي و زلالي نگاه و قلم او، همواره سرمشق و مايه شگفتي و تحسين من بوده است. او به راستي از سالكان طريق حقيقت بود. نمونهاي ستودني از دينداري دردمندانه در روزگار ما به شمار ميرفت كه با تعصب و جزميت و خرافات هيچ ميانهاي نداشت و با علم و عقلانيت و مقتصيات و الزامات دنياي جديد كاملا سازگاري داشت. اصليترين ويژگي او جان دلير و بيان و قلم صريح و پرشور او در تقرير حقيقت و بيان دردها و رنجهاي مردم بود. رندعافيتسوزي بود به دور از مصلحتانديشي كه عمر شريف را يكسره صرف مبارزه با بيداد و خرافات و جزمانديشي كرده بود. يادداشتهايش به گواهي دكتر ميلاد عظيمي، «تند و صريح است، اما فروبسته و متعصبانه نيست. شجاع بود، صريح بود، نكتهبين بود. مردمدوست بود. با آنكه درباره مسائل اصلي مملكت مينوشت اما نگاه سياستزده نداشت. منتقد بود، اما دشنامگو و نفرينگو نبود. متدين بود و از دريچه دين به مسائل و دنياي روز مينگريست اما دين را ابزار سياست و عبوس و ضد علم و ضدآزادي و خرافهزده نميخواست. خرافات را ريشهدار و اجتنابناپذير ميدانست و زدودن آن را ظريف و زمانبر». رضا بابايي عزيز، اينجا بيحضور تو، چيزي كم است؛ چيزي از جنس معنا و حقيقتي كه امروز همه ما به شنيدن و انديشيدن در باب آن سخت نيازمنديم. حقيقتي كه درد مشترك ماست و به زيباترين و بليغترين وجه در تمام نوشتهها و يادداشتهايت انعكاس يافته است. روحت شاد و رحمت بيكرانِ حضرت حق نثار تو باد.
استاد ادبيات