سيدعلي صالحي، شاعري تماموقت
قاسم آهنينجان
اگر درست بگويم مرا سوداي نوشتن نيست ديگر به سر نه شور جواني، نه ميل به نام و نان و نه رعنايي و نه دكه و دكانگشودن كه از ابتدا هم اهل اين قال و مقال نبودم.
ميگويند براي سيدعلي صالحي بنويس، درنگ نميكنم اما چرا كه او به معرفت دوست است نزديك به نيم قرن و به ادراك من شاعر. پس بيچند و چون و اما و اگر بايد بنويسم براي دوست و شاعر: سيد علي صالحي.
آنچه مربوط به تولد و تبار و كودكي و نوجواني اوست، خودنوشته به زندگينامهاش و بهترين شناسنامه است و من از آغاز آشنايي با او تاكنون و از تجربيات خويش با او و از او ميگويم، مينويسم.
پيش از انقلاب با نام و چند شعر از سيد آشنا بودم و در برابر اين اندك بسيار شماتت و غيبت و حسادت در باب او ميشنيدم، فقط ميشنيدم و قضاوت كار من نبود.
اولينبار كه جدي با نام و اثر او مواجه شدم، چنين بود كه در شبي بهاري در باغچه زعفرانيه همراه با مرحوم بيژن الهي به حرف و خاطرات بوديم. بيژن چند كتابي را كه در كنار داشت معرفي ميكرد. كتابي با حجم بسيار به من نشان داد: «اين منم زردتشت ارابهران خورشيد» اثر سيدعلي صالحي و بعد گفت من اين شاعر را نميشناسم اما اين كتاب خوبي است. گفت اين «تجربه»اي است خوب و نظر بيژن الهي هميشه برايم اهميت داشت.
كمكم سيدعلي را پيدا كردم. از همان آغاز به من محبت داشت. در مطالبي به نام من اشاره ميكرد و در جاهايي شعر از من چاپ ميكرد. جاهايي هم مثل «شعر به دقيقه اكنون» هر دو نفرمان شعر داشتيم.
او را ديدم در مهدكودك نورسته، از صبح زود به مهد ميآمد، به بچهها خوشامد ميگفت و تمام خريد و تداركات مهد به عهده او بود. چاي ميخورديم و حرف در باب شعر و شاعري ميگفتيم. بعد از اتمام كار در مهدكودك سيد را با كيف چرمي بزرگش بسيار ميشد در خيابان انقلاب يا جاهاي ديگر كه مجله و انتشارات بود ببيني. مدام كار ميكرد؛ كار و كار و كار.
او بيهيچ اندوخته مالي به تهران آمده بود و ميخواست بماند. پس بايد كار ميكرد و تنآسايي مفهوم نداشت. تمام وقتش هزينه نان و شعر ميشد و او از جان هزينه ميپرداخت.
رمان نوشت، فيلمنامه نوشت، اشعار نسيمي را چاپ كرد. اشعاري با نام مستعار خسرو نسيمي. در بسياري از مجلات مدام بخشي را اداره ميكرد و در كنار اينها هرگز از شعرش غافل نبود. به سرعت نام و شعر خود را تثبيت كرد. نامش براي شاعران و اهل شعر اعتبار و حرمت داشت. مخاطبان جدي شعر او را پذيرفتند.
در همان سالهاي دور بود كه اشعارش با صداي خسرو شكيبايي با استقبال مواجه شد. بازسراييهايي از تورات و غزلهاي سليمان داشت؛ كارهايي زيبا بود براي اهل راز و نياز كه به ظرايف شعري بها ميدادند. ديگر سيدعلي صالحي نامي آشنا در ادبيات معاصر بود.
كتابهاي متعدد و شعرهاي او علاقهمندان بسيار داشت و بسياري كه شايد حتي نام سيدعلي را نميدانستند بخشي از شعر او را به حافظه داشتند و تكرار ميكردند، مثلا: «حال همه ما خوب است/ اما تو باور نكن».
محمد حقوقي، رضا براهني، يدالله رويايي و ديگران درباره شعر او نوشتند در كتابهايشان.
سيد ديگر فقط به شعر ميپرداخت. او فقط به شعر تمركز داشت. او شاعري پارهوقت يا شاعر «گاهي اوقات» نبود. هيچچيز به غلظت شعر در زندگي او حضور نداشت.
نديدم درباره كسي يا شاعري قضاوت كند. او مهربان است و مهرباني را در شعرش جاري كرده.
من شعر سيدعلي صالحي را دوست دارم. شعر دوست خوبم را. عمرش به سلامت و حرمت ادامه داشته باشد و همچنان شعر بگويد.