مشكلات ساختاري و پايبندهاي داخلي سياست خارجي در سال 1398
نصرتالله تاجيك
سالي را پشتسر گذاشتيم كه همچنان سياست خارجي كشور از يكي از مشكلات ساختاري كه گسل در سياست خارجي و عدم پيوند طبيعي سياسي اجتماعي اقتصادي با جهان است، رنج برده و اين يكي از مهمترين مشكلات كشور بود كه بر اوضاع داخلي و از جمله كمك به بيشتر موثر شدن راهبرد فشار حداكثري ترامپ نه فقط بر اقتصاد كشور بلكه اقتصاد خانوار بهطور مستقيم بيتاثير نبود! اين نقيصه زيرساختي كه باعث ميشود هم نتوانيم حداقل نيازهاي رفاهي و توسعه كشور را براي مردم فراهم كرده و به راحتي از منافع و اهداف سياست خارجيمان دفاع كنيم و هم از اقدامات يكجانبهمان مانند مبارزه با داعش كه حتي به نفع جامعه جهاني هم هست مورد تقدير قرار نميگيرد و نميتوانيم از سرمايهگذاريمان استفاده و منفعت ببريم، همچنان بر كمكاريها و انتخاب غلط راهبردها و سياستها و اقدامات ما سايه انداخته است. البته تلاش براي همكاري با تار و پود نسج جهاني لزوما به معناي مرعوب شدن و پذيرش تمامي هنجارهاي بينالمللي يا تسليم شدن نيست بلكه تلاش براي فهم معادلات بينالمللي و حل آنها براي يارگيري و اجماعسازي منطقهاي و جهاني است تا به عنوان يك عامل يا بازيگر مسووليتپذير نقشآفريني كنيم. بازيگري كه فقط به دنبال بههم زدن بازي قدرتهاي منطقهاي و جهاني نيست بلكه به دنبال كسب منافعش در سياست خارجي و كسب حداكثري منافع ملي است! لذا در اين سال هم تحول چشمگير و عمدهاي در سياست خارجي ايران مخصوصا از منظر ساختاري اتفاق نيفتاد. دستگاه مجري سياست خارجي نيز همچنان با همان مشكلات ساختاري و عملياتي و نيز تعداد سازمانهاي درگير و جزيرهاي عمل كردن و غيبت از صحنههاي تصميمسازي، تصميمگيري، طراحي استراتژيك و عملياتي و اجراي آنها رنج برد. با اين اوصاف سياست خارجي كشور در ادامه سال 1397 همچنان سياستي تا حدي انفعالي باقي ماند و به دنبال حوادث مخصوصا در ارتباط با برجام و خروج ترامپ از آن و چگونگي تعامل و حفظ همپيمانان باقي مانده در برجام و مشخصا اروپا كشيده شد و كمتر توفيقي در زمينه اجرايي كردن حداقل دستاوردهاي برجام مانند كانالهاي مالي اروپا حاصل شد. اما همينكه توانست بهرغم فشارهاي داخلي و خارجي به راهبرد در انزوا نگه داشتن ترامپ در خروجش از برجام وفادار بماند و وي نتوانست هيچيك از همپيمانان ما را به پشت سر خويش ببرد توفيق بزرگي بود. در مقابل در روند حوادث و تحولات يمن و پيروزيهاي حزبالله و مشكلاتي كه براي سعوديها در انظار بينالمللي در اثر مثله كردن خاشقجي در تركيه و كشتار مردم بيگناه به وجود آورده بود و نيز تحولات سوريه دست بالا را داشته و با حاكميت سرزميني و سياسي بيشتر حكومت اسد ميشد از اين پيروزيها دست برتر در تقويت سياست حارجي كشور استفاده كنيم كه هم در تبديل پيروزيهاي نظامي به دستاوردهاي سياسي كم توفيق داشتيم و هم تحركات مردمي در عراق و لبنان پنجره چالشهاي جديدي را براي ما گشود و ادامه اين وضع و ترور نظاميان ايراني و عراقي در بغداد توسط امريكا كه حضورش را در حوزههاي امنيت ملي و در اطراف ايران افزايش داد و تثبيت كرد دو كشور را به لبه درگيري نظامي رساند.
زيرا يكي از مهمترين مشكلات ايران و امريكا علاوه بر مشكلات ساختاري و بياعتمادي بين دو كشور، تامين منافع ايران در خاورميانه و منطقه خليج فارس است و امريكاييها و مخصوصا ترامپ نميخواهند نقش منطقهاي ايران را به رسميت بشناسند و در همين چارچوب مانعتراشي ميكنند. در اين زمينه اما ما هم نتوانستيم از تغيير توازن ژئوپليتيك در منطقه خليج فارس استفاده ببريم. يعني در سال گذشته بعد از حوادث اين منطقه در حمله به كشتيهاي نفتي در فجيره، ساقط شدن پهپاد امريكايي و نيز حمله به آرامكو سياست خارجي توانست دست بالا را پيدا كند اما متاسفانه با دو حادثه داخلي يعني حوادث آبانماه و حمله به هواپيماي اوكرايني نه توانستيم از اين دست برتر استفاده كنيم و نه توانستيم در مقابل ترامپ با استفاده از اين ظرفيتي كه در سياست خارجي ايجاد شده بود بهره ببريم و يارگيري برجامي خود را نيز با راهبرد منزوي نگه داشتن ترامپ در خروج از برجام تقويت كنيم.
اما گذشته از صحنه عملياتي يكي از مهمترين معضلات سياست خارجي از منظر راهبردي كه در سال گذشته تداوم يافت و راهحلي براي آن پيدا نشد بلاتكليفي در گفتمان منطقهاي ايران بود. و همچنان گفتمان غالبي در عرصههاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بين ايران و كشورهاي منطقه خليج فارس به وجود نيامد و لذا در غيبت وجود يك گفتمان سازنده و كارساز همچنان تنها گفتمان غالب، گفتمان امنيتي حاكم بود. و اين باعث شد اين كشورها هرگونه تحول در سياست خارجي ايران براي تامين منافع ملي و اهداف سياست خارجي كشور را به ضرر خودشان قلمداد كنند. اين امر علاوه بر اينكه به تداوم ركود روابط شمال و جنوب آبراه انجاميد بر روابط ايران و امريكا علاوه بر مشكلات ذاتي دو كشور هم سايه افكند! البته مشكل ما در برجام فقط ترامپ نبود كه به راحتي به يك قرارداد بينالمللي براي اهداف شخصي و به غلط پشت كرد و باعث خوشحالي رقباي منطقهاي ايران مانند عربستان كه در باتلاق سوريه و يمن گير كرده بودند و به دنبال مفري ميگشتند نيز ميشد.
زيرا پس از برجام به دليل اينكه عربستان فكر ميكرد مشكلات ايران با غرب حل شده و اين موضوع باعث تقويت سياسي و ژئوپليتيكي و در نتيجه افزايش هژموني ايران در منطقه ميشود، در برابر ايران قرار گرفت و در همين راستا براي خروج از موقعيت بيآبرويي ناشي از قصابي و مثله كردن خاشقجي تلاش كرد كه جلوي نفوذ منطقهاي ما را بگيرد تا ايران نتواند از ظرفيتهاي توليد شده در سياست خارجي به توازن بينالمللي برسد. و از آنجا كه ما نيز در يك ضعف مفرط در سياست خارجي كشور هنوز نتوانستهايم بين اولويتمان جهت همكاري با كشورهاي منطقه يا حل مشكلاتمان با غرب يك انتخاب استراتژيك داشته باشيم و مانند يك پاندول بين غرب و كشورهاي منطقه در حركت هستيم كمتر با نوآوري و خلاقيت در سياست خارجي همراه باشيم. لذا نتوانستيم در تنظيم سياست همسايگي خود با تعريف الگوي همكاريهاي مشترك منطقهاي با الگوگيري از ساير مناطق در عرصههاي اقتصادي، تجاري و فرهنگي مشكلات موجود بين كشورهاي اين منطقه را تا حدودي كاهش دهيم و اين الگوي همكاري مشترك را مقدمهاي براي حل ديگر مشكلات قرار دهيم. بنابراين بهدليل مشكلات ساختاري منطقه و عقبماندگي كشورها و نيز عدم اتخاذ راهبرد صحيح ما بعد از برجام توفيقي در جذب كشورهاي منطقه به سمت خود نداشتيم و در سال گذشته هم همچنان بيشترين تلاش ما در عرصه سياست خارجي موضوع برجام و مديريت مسائل مرتبط با آن بود ولي نه تنها مشكلاتمان با غرب حل نشد، بلكه به نحوي كشورهاي منطقه را نيز از دست داديم و اين باعث افزايش گسل بين ايران و كشورهاي منطقه شد.
يعني اگر چه در طول سال گذشته برخي اقدامات پنهاني و رفت وآمدهاي مقطعي بين ايران و بعضي از كشورهاي حاشيه خليج فارس صورت گرفت ولي اين اقدامات بهرغم اينكه چندين تنش جدي را از سر گذرانديم، اما تبديل به كار و همكاري مشترك نشد و سطح همكاريها افزايش پيدا نكرد و نتوانستيم يك روابط شكوفا و قدرتمند با همسايگان جنوبي خود داشته باشيم. ذكر يك نكته ضروري است كه به رغم مشكلات ساختاري سياست خارجي كه امكان توفيقات را كم كرد اما آنچه كه بيشتر نتيجه اين كمتوفيقي شد، مسائل داخلي، سوء مديريت و وقوع حوادثي مانند آبانماه و شليك به هواپيماي اوكرايني و نيز عدم تصميمسازي، تصميمگيري و اقدام مناسب در زمينه FATF بود كه گرفتار مناسبات سياسي شد، به گونهايكه هم عدم كارايي در سطح دولت را به سطح نهادهاي حاكميتي كشاند و هم نتوانستيم در همراه ساختن احساسات جهاني با خود موفق باشيم! تا آنكه رويكرد كاهش تعهدات برجامي در پنج مرحله انجام و تا حدي باعث ايجاد و تقويت حساسيت سه كشور آلمان، فرانسه و انگليس شد و روابط ايران و اروپا به سمت انجماد رفت كه شيوع كرونا اولويتهاي سياست خارجي كشورها در صحنه بينالمللي را تغيير داد!
در چنين شرايطي بود كه حتي اگر كرونا هم نبود، با سلسله اتفاقات داخلي و خارجي كشور كه ميزان اعتماد عمومي و شادابي اجتماعي به پايينترين حد رسيد و نياز به همراهي حاكميت در شدايد اجتماعي با مردم براي يك پمپاژ روحيه ملي بوديم تااميد به آينده و اقتدار ملي افزايش پيدا كند! اما بر عكس در نهايت نيز ميزان و سطح مشاركت كم در انتخابات مجلس شوراي اسلامي در اسفندماه ناشي از تحولات مذكور نيز با نشان دادن كاهش انسجام ملي ميخ آخر را بر تابوت سياست خارجي در سال 1398 زد! ولي فعلا اين تابوت در مقابل تابوتهايي كه در اين اوضاع كرونايي جهان دارد در عمق سه متري زمين و بدون تشريفات دفن ميشود چند صباحي وقت دارد تا اگر ارادهاي باشد به بازيابي خود بپردازد تا در دوران پسا كرونايي كه با تعويض اولويتهاي بينالمللي و سياست خارجي كشورها در اثر بحرانهاي سياسي اجتماعي اقتصادي مانند فاجعه انساني، همه درونگرا و سطح تنشها كم ميشود، فرصتي تا انتخابات 2020 امريكا باشد تا ببيند با مهمترين مشكل خود يعني ترامپ اگر راي بياورد چه كند؟ انجماد سطح تنش يا درگيري محدود براي خروج از بحران؟!