بعد از رفتن کارلوس کیروش از تیم ملی، شرایط فوتبال ایران به نقطه بحرانی رسید و در همان نقطه ایستاد. بحرانهای فوتبال ایران در سال گذشته آنقدر پر تعداد هستند که نوشتنش زمان زیادی میبرد و ممکن است مواردی هم از قلم بیفتد. اما آنچه در حال حاضر میتوانیم در موردش حرف بزنیم، این است که آیا در مجموع و با همه این اتفاقات، وضعیت رو به رشدی را طی کردهایم یا خیر؟ و اینکه در سال آینده با کِاشتی که در سال 98 انجام دادهایم چه چیزی برداشت خواهیم کرد؟ برای بررسی همه این موارد و نگاهی به آنچه بر فوتبال ما میگذرد، سراغ جلال چراغپور سرمربی سابق تیم ملی فوتبال کشورمان رفتیم. مردی که معتقد است فوتبال ایران در شرایط نزولی به سر میبرد و اوضاع و احوال حاکم بر فوتبال داخلی را افرادی که در سایه هستند، مدیریت میکنند.
حرکت فوتبال ایران در سال گذشته مثبت بود؟
برای اینکه حرکت فوتبال ایران را بررسی کنیم باید اول آن را به دو قسمت تقسیم کنیم؛ اول حرکت فوتبال محض و دوم حرکتی که مربوط به مدیریت و اداره فوتبال میشود. اگر جریان مدیریت فوتبال را بخواهیم بررسی کنیم و به آن نمره بدهیم، از 100 نمره 25 میگیرد. یعنی در محدوده ضعیف قرار میگیرد. دلایل ما همان اتفاقاتی است که همچنان هم در حال رخ دادن است. البته مدیریت در فوتبال را هم میتوان دو قسمت کرد؛ مدیریت دولتی و خصوصی. مدیریت دولتی نمره 25 و مدیریت خصوصی هم همین نمره را میگیرد. چون همین طور که در مدیریت دولتی ما شکستهای زیادی داشتیم در بخشهایی از فوتبال که با مدیریت خصوصی اداره میشود هم نتایج به همان شکل رقم خورد. در یک کلام اتفاقی که در مدیریت فوتبال رخ میدهد ربطی به خصوصی و دولتی ندارد. یعنی اگر مدیران خصوصی را بگذاریم جای مدیران دولتی و بالعکس همین اتفاقات رخ میدهد. پس اینجا یک مشکل اساسی در مدیریت انسانی وجود دارد. حالا برگردیم به فوتبال محض یا همان مسائل فنی فوتبال. در سال گذشته چون مدیریت انسانی تاثیرات منفی خودش را بر مسائل فنی گذاشت در خوشبینانهترین حالت همان نمره 25 را میتوانیم به آن بدهیم. چون ما در مسابقات مقدماتی جام جهانی حاضر شديم اما الان در پنج تا تیم سومیم. به بحرین باختيم. مربی تیم ملی فوتبالمان ول كرد و برگشت كشورش. تیم امیدمان اوت شد با اینکه سه مربی عوض کردیم. از همه بدتر و در یک اتفاق عجیب تیم جوانان ما به افغانستان باخت. در جام باشگاههای آسیا تیمهای ما خوب نتیجه نمیگیرند و جالب نیست حرکتشان. بازیکنانی که ترنسفر کردیم اکثرشان آرامآرام برگشتند و برخی دیگر طول فوتبالشان کم دوام شد. از آن طرف موجی که داشتیم بر اساس آن بازیکن تولید میکردیم و آنها را به بیرون میفرستادیم، متوقف شده است. بازیکنان خارجی که در لیگ ما شاغل میشوند، کیفیت ورودیها هر روز در حال ضعیفتر شدن است. وقتی ورودیهای لیگ ضعیف میشوند خود به خود یک پیام واضح به ما میدهد و آن هم اینکه وقتی کیفیت فنی ما بازیکن ضعیف یا به عبارت دیگر بازیکن با یک کلاس پایینتر را قبول میکند، مثل جونیور مهاجم پرسپولیس که در نیم فصل اول بود، یعنی فوتبال نظرش را آورده پایین. یعنی فوتبال خاستگاهش را زیر کشیده. به خاطر همین اتفاقات به فنی فوتبال هم نمیتوانيم نمرهای بهتر از 25 بدهیم.
وقتی برانکو ایران را ترک میکرد، گفت فوتبال ایران تبدیل به فوتبال آماتور میشود. آیا این اتفاق در حال رخ دادن است؟
آن موقعی که برانکو این حرف را زد، یادم هست. منظور برانکو وضعیت مالی فوتبال ایران بود. استدلال او نیز برمیگشت به نحوه و شکل پرداختها. در واقع روی صحبت برانکو با مدیران ما بود که قرارداد میبندند، اما وقتی میخواهند پول بدهند جرزنی میکنند. انتقاد برانکو از این مساله و شکایتهای بسیار زیادی بود که از ما در دادگاههای خارجی فیفا و ایافسی انجام میشود. شکایتهایی که در آن همیشه برنده طرف خارجی است. هر کس از فوتبال ایران شکایت کند، برنده میشود. جالب اینجاست که رسانههای داخلی ما هم به نظر چندان راغب نیستند که روی تعداد شکایتها، مبلغها و کسانی که شکایت میکنند، مانور بدهند. خبرنگاران جوان ما نیز مایل به پیگیری نیستند. به نظر فشاری روی این جریان وجود دارد که خیلی اين مسائل گفته نشود. به نظر من که بیرون از ماجرا هستم چنین چیزی وجود دارد. با این حال هر قدر مخفیکاری میکنند باز هم رو میشود دستشان. برانکو این را میگفت. او میگفت آنقدر وضعیت مالی شما رو به پایین میرود و آنقدر دیر پرداخت میکنید که مربیان و بازیکنان خارجی نمیمانند. بخشی از این هم به مشکل بانکی و تحریم برمیگردد. کما اینکه دیدیم خود برانکو هم به خاطر دیر پرداخت شدن مطالباتش رفت یا استراماچونی و ویلموتس نیز به همین شکل. تنها کسانی که توانستند با این وضعیت کنار بیایند همین مربیان خارجی حال حاضر نظیر بگوویچ، اسکووچیچ و افرادی شبیه به اینها هستند.
آیا همین مشکلات مالی و پرداختهای دیر روی بُعد فنی فوتبال ما تاثیر نمیگذارد؟
بعد فنی را مربیان باید انتقال بدهند به داخل تیم. از آن طرف بازیکنها باید بعد فنی را بگیرند و انجام دهند. اگر مربی حقوقش را نگیرد او هم کالایش را نمیفروشد. کالای مربی چیست؟ دانش بازی! دوم اینکه میدانیم بازیکن در یک فرصت محدود چند ساله باید برای باقی عمرش که حالا 75 یا 80 سال است از طریق ساق پا، مینیسک، رباط صلیبی، لگن، کمر، جمجمه، تکل زدن با خطر شکستن ساق پا، هد زدن با خطر ضربه مغزی، قیچی برگردان زدن با خطر فلج شدن و تمام اینها پول جمع کند. حالا اگر مدیر باشگاه پول بازیکن را به موقع ندهد، بازیکن یکییکی فیوز اینها را از برق میکشد. یواش یواش میبینی بازیکن شوت نمیزند. من با خیلی از بازیکنان کار کردم و از آنها سوال پرسیدم که چرا شوت نمیزنی؟ میگوید همسترینگ میتواند مثلا ده تا شوت در یک فصل بزند. اگر من در هر بازی بیشتر بزنم و این کش آمد و من یک ماه خانهنشین شدم چی؟ پولمان را هم که ندادند. وسط 26 سالگی اگر مصدوم شوم و در حالی که نهایت میخواهم 3 سال دیگر سرحال فوتبال بازی کنم، آن وقت چه؟ پس ما اگر پول بازیکن را ندهیم بازیکن تکل را حذف میکند. الان در فوتبال ما، همین که در زمین بازی میبینید، چند وقت است که کله به کله شدن را ندیدهاید که دو تا سر بشکند و بخیه بخورد؟! اتفاق نمیافتد چون وقتی بازیکنان به هوا میپرند پشتشان را به توپ میکنند، باسنهایشان را به هم میزنند تا سرهایشان از هم دور باشد. حالا فوتبال انگلستان را نگاه کنید و ببینید آیا یک پرش کاذب میبینید؟ اینجا بازیکن ما تکل میرود و از یک وجبی پای بازیکن رد میشود و هر دو میخوابند. در فوتبال روز اروپا میبینید که جنگها و برخوردها به چه شکلی است. آن جنگ بدنی همان جنگی است که ما در فوتبالمان انجام میدهیم؟ به دلیل عدم پرداختهای به موقع، به دلیل عدم بیمه بازیکنان، به دلیل عدم بیمه عمر، به دلیل عمر کوتاه فوتبال، حتی چلنجهای فوتبال ما به معنای نبردهای تن به تن مصنوعی از آب در میآید. نود درصد خطاهایی که داوران ما میگیرند، تمارض است، برای اینکه بازی را کنترل کنند. اگر صحنه را در حالت اسلوموشن ببینیم متوجه میشویم که برخورد خوابیدن و روی برانکارد رفتن ندارد. تمام این صحنههای فوتبال ما ساختگی است. به ندرت صحنههای واقعی پیش میآید. چون طرفین درگیری از وضعیت هم آگاه هستند. هر دو میدانند طرف مقابل حقوق نگرفته است. تازه در قراردادهایی که میبندند به خوبی میدانند که لااقل 40 تا 50 درصدش را اصلا نمیگیرند. وقتی با بازیکن راجع به قراردادش حرف میزنی، میگوید فلان قدر قرارداد بستم که این مقدارش را نمیگیرم، فلان قدرش را مالیات میدهم، میماند یک بخش کمی. پس به نسبت پولي كه پرداخت میکنیم باید انتظار فوتبال فنی داشته باشیم. حالا بازیکن داخلی بازی نمیکند، میرویم بازیکن خارجی میآوریم. به اندازهای که پول وارد بازار میکنیم، میتوانیم بازیکن بیاوریم. وقتی شیمبای 39 ساله را میگذاریم سنتر فوروارد بازی کند، به اندازه سنش بازی میکند. وقتی ایبراهیموویچ را به میلان باز میگردانند او دیگر مثل زمانی که بیست و چند ساله بود بازی نمی کند، او اندازه 39 سالگیاش کیفیت دارد. این هم میشود نقش مسائل مالی در ارائه فوتبال ناب.
شما به اکثر نقاط منفی سال گذشته فوتبال ایران اشاره کردید. آیا ما نقاط مثبتی هم داشتیم که امیدوارکننده باشد؟
وقتی ما نمره میدهیم، نمره همه چیز را به ما میگوید. همان 25 از صدی که نمره دادیم، یک پوئنهایی را لحاظ کردهایم که این نمره به دست آمده وگرنه میگفتیم ده یا پانزده. از نقاط مثبت سال گذشته میتوان از معرفی چهار، پنج چهره جدید به فوتبال ایران نام برد که ممکن است آینده داشته باشند. اما بازیکن هم در صورتی که جاده رشدش اتوبان نباشد و سنگلاخی باشد در راه رشد نابود میشود و آسیب میبیند. در حالی که پدیده بوده در سن خودش، اما به جایی نرسیده. مثالش میتواند مهدی قائدی باشد. سرنوشت مهدی قائدی میتواند یک نمونه خوب باشد. شما قائدی را اول به عنوان یک پدیده در نوع خودش شناختید. بازیکن با تکنیک، باهوش و با توانایی بالا. شما ببینید این بازیکن با تغییر تفکر مربیان و تغییر مربیان مختلف در استقلال و همچنین رفتنش به تیم امید که آنجا هم تحت هدایت سه مربی بود و بعد هم رفتن استراماچونی و آمدن مجیدی چه شرایطی را تجربه کرده است. قائدی به وضوح از زمان استراماچونی افت کرده است. فراز و نشیبی که او تجربه میکند، میتواند یک مصداق باشد برای ما. اگر محبی دعوت میشود به تیم ملی و ویلموتس اجازه میدهد او بازی کند، وقتی ویلموتس میرود و مربی بعدی میآید اگر محبی دعوت نشود، ما یاد تیم ملی قبل از کیروش میافتیم. وضعیت به گونهای بود که مربیان داخلی برای یک پست مهاجم نوک چندین و چند بازیکن به اردوی تیم ملی دعوت میكردند. علی دایی 13 بازیکن را برای این پست به اردوی تیم ملی در اردبیل دعوت کرد. آیا برای انتخاب یک تفکر باید 13 نفر دعوت شوند به تیم ملی آن هم فقط برای یک پست؟ یا نه مربی باید بر اساس ذهن خودش و آنچه میخواهد، بازیکن دعوت کند؟ مربی باید در ذهن خودش به این نتیجه رسیده باشد که کدام نوع مهاجم نوک را میخواهد؟ سنتر فوروارد کلاسیک نوع یک میخواهد که بلند قامت و سرزن باشد؟ مثل فراز فاطمی یا خود دایی یا باوی یا شاه محمدی؟ یا نه خداداد عزیزی یا آرش برهانی میخواهد؟ یعنی مهاجم نوع دوم. پس میبینیم که جابهجاییها باعث نوسان میشوند. اما در جواب سوال شما که نمره را به چه چیزی دادیم باید بگویم این نمره را به بازیکنانی دادیم که به فوتبال ما در سال گذشته معرفی شدند. همین فوتبالی که این همه اشکال دارد تولیداتش آن 25 نمره را میگیرد.
آیا مربی قابل توجهی هم در سال گذشته به فوتبال ما معرفی شد؟
این سوال جوابش واضح است. ما در ظاهر چند ارتقا را شاهد بودیم. مثلا فرهاد مجیدی متولد شد به عنوان مربی. او بدون اینکه قبل از این در هیچ باشگاهی کار مربیگری کرده باشد یکباره میشود مربی استقلال. از آن طرف اگر بگوییم یحیی آمده اشتباه گفتهایم چون یحیی خیلی سال پیش با همین پرسپولیس شروع کرد و بعد رفت برق و تراکتور و ذوبآهن و شهرخودرو و خلاصه سیری را طی کرده تا دوباره به پرسپولیس رسیده است. مساله این است که اتفاق خاصی در بعد فنی رخ نداده اما در معرفی مربی افتاده. در راس آن مطرح شدن فرهاد مجیدی است که اول دستیار شفر شد بعد رفت امید و قهر کرد و بعد از رفتن استراماچونی شد سرمربی استقلال. دوم هم اینکه حمید استیلی بعد از اینکه سالها کار سرمربیگری نکرده بود شد سرمربی تیم امید و با اوت شدن تیمش رفت. این دو تا حادثه مهم مربیگری در ایران بود. باقی موارد مثل آمدن دنیزلی اتفاق خاصی نبود. بازگشت او در حالی که سنی از او گذشته بود و همچنين ماندن و رفتنش و این چیزها قابل پیشبینی بود. یعنی وقتی آمد معلوم بود میرود. دنیزلی یکبار تفکرش در فوتبال ایران نو بود. آن هم زمانی که آمد سرمربی پاس شد. حتی وقتی پرسپولیس هم آمد دیگر نو نبود. دنیزلی وقتی خداداد و جواد نکونام را داشت و خودش هم برند فکریاش نو بود، موفق عمل کرد، ولی بعد که سنش رفت بالا فوتبال یواش یواش از برند فکری او عبور کرد. کما اینکه یحیی گلمحمدی وقتی رفت ذوبآهن برند فکریاش نو بود. برند فوتبال داخلی بعد از آن آمد و از یحیی عبور کرد. یحیی الان فکرش نو نیست. او بعد از ذوبآهن رفت تراکتور و یک جور ضربه خورد. بعد افتاد در جریان فوتبال و چند تا برد و باخت نصیبش شد و بعد هم رسید به پرسپولیس و دارد کارش را میکند، اما فکرش دیگر شارپ نیست. مثلا یک وقتی فیروز کریمی برند فکری نویی داشت. الان هم برند فکری او نو است؟ الان دیگر نو نیست و در دستههای پایینتر کار میکند. میتوانیم نامهای زیادی را اسم ببریم ولی به نظرم نام نبرم بهتر است چون ممکن است ضربه بخورند و از دست من ناراحت شوند. در مجموع برند فکری یعنی ایدئولوژی. یک وقتی ایدئولوژی انقلابی به پا میکند و یک وقت دیگر همان ایدئولوژی کودتا درست میکند. مثلا خوزه مورینیو در برههای برند فکریاش پرفروشترین و قیمتيترین برند فکری دنیای فوتبال بود. آیا خوزه مورینیو امروز هم همانگونه است؟ تاتنهام در این چند وقت زیاد باخته است. آیا این همان خوزه مورینیو است؟ چه چیزی عوض شده؟ فکرش دیگر نو و امروزی نیست. اگر برگردم به سوالتان باید بگویم برند فکری نویی در فوتبال ایران متولد نشده است. ما فکر و طرح جدیدی ندیدیم. در واقع چیزی که شکل تیمها را عوض میکند، بازیکنانی است که به صورت گروهی از یک تیم به تیم دیگر میروند. اینها هستند که شکل تیم را عوض میکنند نه تفکرات مربیان. بازیکنان جدیدا با هم گروه درست کردهاند و ایجنتها هم دیگر تکتک بازیکنان را جابهجا نمیکنند. مثلا 5 تا 5 تا میفروشند. مثلا میگويید فلان مهاجم را میخواهم، میگوید باید هافبک و پشت مهاجم و وینگر راستش را هم ببری.
آیا معرفی نشدن مربی جدید با تفکر جدید به این مربوط میشود که ما یک دایره بسته مربیان داریم که مدام بین تیمها جابهجا میشوند و هر سال هم همان کیفیت سالهای گذشته را از خودشان نشان میدهند؟ انگار که علم روز فوتبال خیلی مورد توجه مربیان داخلی نیست.
در فوتبال ما یک مدیریت در سایه وجود دارد. این مدیریت در سایه یا مدیریت موازی را میتوانیم فدراسیون در سایه هم اسمش را بگذاریم. البته این را نمیگوییم تا مبادا به فدراسیون بر بخورد که منظور ما این است که یک فدراسیون مخفی داریم. نه! اما مساله این است که یک قدرت مخفی در فوتبال وجود دارد که این قدرت فوتبال نیروهای خودش را دارد، لیست بازیکن دارد، دفتر و دستک دارد، ایجنت دارد، گروه دارد، رییس دارد، معاون دارد و تشکیلات دارد. این گروه بیروني هست که مربیان را در لیست خود دارد. اگر وسط فصل مدیرعامل باشگاهی بگوید مربی تیمم را هواداران نمیپسندند، با این مجموعه تماس میگیرد و میپرسد میشود این آقا برود و آن آقا بیاید؟ آنها هم میگویند بله! وسط فصل، حتی یک شبه و دو روزه این اتفاق میافتد. مربی استعفا میدهد و میرود و به جای او مربیای میآید که به همین دلیل از یک تیم دیگر استعفا داده و در خانه نشسته بود. در این حالت مربیان فقط دو تا سه هفته بیکار میمانند. اینها هفده، هجده نفر هم بیشتر نیستند و این تعداد با همکاری آن مجموعه فوتبال در سایه را شکل دادهاند. مثل این سریالها که نشان میدهد فلان رییسجمهور فلان کشور چگونه با اعمال فشار قدرتهای در سایه انتخاب میشود. همین وضعیت در فوتبال ما هم هست. برای این مدیریت در سایه تنها چیزی که مهم نیست خود فوتبال است. از محاسن فوتبال همه گونه استفاده میکنند. تمام ماشینهایشان بنز و شاسی بلند است. تمام خانهها در نیاوران و تجریش و ویلاهایشان در نمکآبرود است و تمام تعطیلاتشان در اسپانیا و یونان و این جور جاهاست.
منظورتان قشر دلال هستند یا افرادی بزرگتر؟
نه دلالها خودشان زیرمجموعه هستند. اینها به این صورت فوتبال را میچرخانند. شما نمیشناسید اینها را؟ فکر میکنم میشناسید! شما فکر میکنید دلال میتواند مدیرعامل جابهجا کند؟ دلال میتواند وسط فصل سه تا مربی را از سه تا تیم خارج کند و بچرخاند؟ شما نمیدانید آن سه تا تیم کدام تیمها بودهاند؟ الان چرخیدن مربیان واضح است. چرا این کار را میکنند؟ چون چند تا تماشاچی در یک شهر شعار میدهند فلانی را نمیخواهیم! مدیرعامل میگوید ای وای الان است که مرا بردارند. بعد میرود با این مکانیسم قدرت در سایه صحبت میکند. به او گفته میشود اتفاقا در فلان شهر هم همین را علیه مربیشان میگویند. بعد تصمیم میگیرند آن مربی شهر دیگر بیاید اینجا و مربی این شهر برود آنجا. حالا ما اینها را میگوییم و ممکن است فردا بیایند ما را بگیرند و بگویند تشویش اذهان و نشر اکاذیب کردی. برو سند بیار و ثابت کن اینها را.
همین مسالهای که شما باز کردید را عدهای به صورت قوی در مورد سرمربی تیم ملی هم میگویند. گفته میشود آقای اسکوچیچ را دلالها آوردند تیم ملی. اول فارغ از این مساله بگویید آقای اسکوچیچ را از لحاظ فنی در این 5 سالی که توی ایران بوده چطور ارزیابی میکنید؟
بگویچ چند سال است در ایران حضور دارد؟ ایشان از سال 2000 در ایران است و تقریبا 20 سال در فوتبال ما کار میکند. او مربی پرسپولیس هم بوده. او مربی تیم ملی امید هم شده. مربی فولاد هم بوده. سه تا تیم هم از لیگ یک آورده به لیگ برتر. حالا شما فکر میکنید بگویچ جلوتر است یا اسکوچیچ؟
من فکر میکنم اسکوچیچ جلوتر باشد!
چطور ممکن است اسکوچیچ جلوتر از بگویچ باشد؟ اسکوچیچ چند سال در ایران باشد به پرسپولیس میرسد؟ طرف مربی تیم ملی امید بود، اسکوچیچ چند سال در ایران باشد مربی امید میشود؟ اسکوچیچ چند سال در ایران باشد میتواند تیم از دسته یک ببرد لیگ برتر؟ شما چرا میگویی اسکوچیچ بهتر از بگویچ است. علمی بگو! با من یا علمی حرف بزن یا آماری.
اسکوچیچ سه جام در رقابتهای باشگاهی اسلونی برده.
چون موقعی که اسکوچیچ داشت در آن کشور جام میگرفت، بگویچ در ایران کار میکرد. بگویچ 20 سال است در ایران کار میکند. من میخواهم بگویم اگر کسی 20 سال در ایران دوام آورده و تمام مدارج فوتبال ایران را نیز طی کرده، با همان رزومهای که گفتیم، تنها کاری که در این مدت نکرده چیست؟ فقط مربی تیم ملی نشده. پس چرا بگویچ را کاندید نمیکنند؟ اما آن یکی نه تیم برده لیگ برتر نه مربي تیم امید ایران بوده و نه دستش به پرسپولیس رسیده. رفته فولاد اما موفق نبوده و برش داشتند. همین را مقایسه کنیم. نه میگویم اسکوچیچ خوب است نه بد. من فقط میخواهم به اینجا برسم که بگویم آن استدلالی که میگوید چون اسکوچیچ در این 5 سال با ملوان خوب کار کرد و با صنعت نفت چند برد به دست آورد و در فوتبال به نسبت کارنامهاش خوب بود و کارش مورد قبول، پس به عنوان سرمربی تیم ملی انتخابش کردیم، چرا نمیگوید وینگو بگویچ باید مربی تیم ملی شود؟ پس نتیجه میگیرم استدلال اولیه غلط است. حالا یک نفر بیاید بگوید تو اشتباه میگویی. باید عکس این گزاره را ثابت کند. اما نمیتواند چون وضعیت این دو مربی همین است که گفتم. من میگویم بالاترین حد مربیگری در ایران پرسپولیس و استقلال هستند. بعد از آن امید است و بعد از آن تیمهای شهرستانی که سلسله مراتب دارد و فولاد جزو بهترینهاست. چهارم نشان دادن قدرت در باروری تیم است. همه این فاکتورها را وینگو دارد. حالا هر کسی استدلال کند به دلیل کار در ملوان و صنعت و خونه به خونه و فولاد اسکوچیچ را سرمربی تیم ملی کرده من میگویم این استدلال غلط است. اگر میخواهید با هر استدلالی اسکوچیچ را سرمربی تیم ملی کنید، بکنید اما با این استدلال نه. چون اگر این استدلال درست باشد باید بگویچ بشود سرمربی تیم ملی.
گمان میکنم شما با بگویچ هم موافق نباشید.
من کاملا مخالف بگویچ هستم. من میگویم او اصلا مربی نیست. او تمریندهنده سوم تومیسلاو ایویچ بود. او کسی بود که چوب و مخروط میگذاشت در تمرینهای ایویچ. اما بعد از رفتن ایویچ ایران ماند و دلالیسم او را کرد مربی. این را گفتم که کسی گمان نکند من میگویم بگویچ را بکنید سرمربی تیم ملی. خوب شد یادآوری کردید وگرنه پس فردا میگفتند من گفتهام بگویچ را بگذارید راس تیم ملی. بگویچ را یواش یواش مربی کردند و مربیگری یادش دادند و 20 سال است از قبل او نان میخورند. این طرف و آن طرف میبرندش و برایش مترجم میگیرند. وینگو مترجم داشت در حالی که از من بهتر فارسی حرف میزد. یادم میآید وقتی مربی امید بود، من را کمیته المپیک به عنوان ناظر تمرینات تیم امید منصوب کرده بود. من رفتم در هتل المپیک و در لابی نشستم. او هم آمد در حالی که نمیدانست من ناظر او هستم. شاید شنیده بود جلال چراغپور نامی از دور نظارت میکند، اما نمیشناخت. جالب است که او با من سر صحبت را باز کرد. گفت شما چه کارهاید؟ گفتم من در کار فوتبالم شما چی؟ گفت من هم در کار فوتبالم. پرسیدم فوتبال ایران چطور است؟ گفت «فوتبال ایران تکنیک ضعیفه». این مال خیلی سال پیش است. من ده سال است از فوتبال آمدهام بیرون. اینها یکی، دو تا هم نیستند.
پس شما موافقید که اسکوچیچ را اتفاقات غیر فوتبالی سرمربی تیم ملی کرد؟
نه من این را نگفتم. من تا به حال در مورد شایعه حرف زدم؟ من فقط در مورد مسائل فنی حرف میزنم و این سوال شما غیر فنی است.
فدراسیون در چند ماه گذشته یعنی بعد از رفتن ویلموتس تاکید داشت که مربی داخلی سرمربی تیم ملی خواهد شد. شما هم گفتید سرمربیان داخلی چیز جدیدی در یکسال گذشته از خود نشان ندادند. در شرایط بحرانی بیمربی ماندن تیم ملی و وقت کم، بین آقای اسکوچیچ و مربیان داخلی کدام را ترجیح میدهید؟
اسکوچیچ را. شما میگویید در شرایط اضطرار و من میگویم در این شرایط اسکوچیچ. ممکن است شما به یک تناقض برسید. از یک طرف میپرسید چرا بگویچ را به اسکوچیچ ترجیح میدهید و از یک طرف میگویید در شرایط اضطرار اسکوچیچ بهتر است. من میگویم اسکوچیچ بنا بر استدلالی که میگوید به خاطر چند تا موفقیت در فوتبال ایران شده سرمربی تیم ملی غلط است. حالا آن را میبندیم و میآییم این طرف. میپرسید بین اسکوچیچ و داخلیها چه؟ میگویم اسکوچیچ. ببینید مربی جدید شاهین بوشهر چه چیز جدیدی داشت که تا آمد تیمش را متحول کرد؟ تیم تا قبل از آمدن او کلی بازی کرده بود و شش امتیاز داشت بعد این آمد شد چهار تا بازی 10 امتیاز. باید میشو را الان بگذارند سرمربی تیم ملی؟ نه! امیدوارم منظورم را درست متوجه شده باشید.
دورنمای فوتبال ما را در سال آینده چطور میبینید؟ مقدماتی جام جهانی و لیگ قهرمانان آسیا و...
فوتبال ما در کل سیر نزولی طی میکند. چند وقت پیش مطلبی از قول من منتشر شد با تیتر سیر نزولی فوتبال ایران. من بعد از جام ملتهای آسیا گفتم فوتبال ایران سیر نزولی طی میکند. الان هم در لیگ قهرمانان این سیر نزولی واضح است. این مساله دلیل هم دارد. دلیلش هم ریاضی و علمی است. ما دعوای ریاضی داریم با موضوع. یک هیچ وقت جای دو را نمیگیرد و دو جای سه را. مثلا در مدیریتهای مدیرعاملها شما میبینید مدیرعاملها جوانتر میشوند؛ این عدد 1. یا بازیکنان به محض اینکه فوتبالشان تمام میشود سرمربی میشوند. مثلا سایپا که ابراهیم صادقی شده سرمربیاش. همین طور هی اضافه میشود. فرهاد مجیدی را هم که قبلا گفتم. او میآید بدون دیدن باخت و برد بزرگ جانشین استراماچونی یا مربیان بزرگ و سابق استقلال میشود؛ این میشود عدد 2. عدد 3 اینکه شما میبینید هر چه به درد نخور است وارد فوتبال ایران میشود؛ مثل مگنو باتیستا. ده سال است در فوتبال ایران وسط زمین میرود و میآید و زیر دو خم بازیکنان حریف را میگیرد و اسمش را هم گذاشته فوتبال. سه جای یک را نمیگیرد و این مشکل را حل نمیکند که مدیرعاملهای کم تجربه سر کار میآیند. یک وقتی مدیرعامل استقلال و پرسپولیس آدمهای بزرگی بودند. این جابهجاییها زیاد است. کمک مربی به مرور سرمربی میشود. بعد میآید توی مصاحبه و نه اینکه قبلا کمک بوده و مصاحبه نکرده، میگوید: «من چاکر بازیکنان هستم. قربان این بازیکنان بروم. ما هر چه داریم از بازیکنان داریم. اصلا باخت مال من، برد مال آنها.» یکهو میبینید دیالوگهای مربیان هم عوض میشود؛ همه متزلزل؛ همه تعطیل؛ این چهارم است. این چهار جای کیفیت بد بازیکن بد را نمیگیرد. همین طور دلیل پشت سر هم هست. من 20 تا دلیل برایتان میآورم که هر کدامشان به تنهایی مهم هستند و جای دیگری را نمیگیرد. همه اینها نشان میدهد فوتبال ما سیر نزولی دارد. در بازی پرسپولیس و سپاهان در این اسفند ماه دیدیم تیم ایستاده در هتل و نمیآید. تیم دیگر رفته در زمین تمرین کرده و وقتی خارج شده آن یکی تیم آمده داخل تا بازی نشود. منظورم تیمها نیست و نمیخواهم تیم خاصی را بگویم ولی مثال میزنم تا شرایط فوتبال ایران واضح شود. مگر ما اول آسیا نبودیم؟ همین حالا دوم هستیم و این یعنی افت. لیگ ایران در آسیا پنجم است. وقتی تیم ملی میآید پایین لیگ هم کیفیتش کم میشود و رتبهاش نزول پیدا میکند. امیدمان کجاست؟ اوت شده. جوانان به افغانستان باخته. شما فکر میکنید تاریخ فوتبال این را فراموش ميکند؟
من با خیلی از بازیکنان کار کردم و از آنها سوال پرسیدم که چرا شوت نمیزنی؟ میگوید همسترینگ میتواند مثلا ده تا شوت در یک فصل بزند. اگر من در هر بازی بیشتر بزنم و این کش آمد و من یک ماه خانهنشین شدم چی؟ پولمان را هم که ندادند. وسط 26 سالگی اگر مصدوم شوم و در حالی که نهایت میخواهم 3 سال دیگر سرحال فوتبال بازی کنم، آن وقت چه؟ پس ما اگر پول بازیکن را ندهیم بازیکن تکل را حذف میکند. الان در فوتبال ما، همین که در زمین بازی میبینید، چند وقت است که کله به کله شدن را ندیدهاید که دو تا سر بشکند و بخیه بخورد؟! اتفاق نمیافتد چون وقتی بازیکنان به هوا میپرند پشتشان را به توپ میکنند، باسنهایشان را به هم میزنند تا سرهایشان از هم دور باشد. حالا فوتبال انگلستان را نگاه کنید و ببینید آیا یک پرش کاذب میبینید؟