• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4625 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۳۱ فروردين

حميدرضا نعيمي، نمايشنامه‌نويس و كارگردان تئاتر از تجربه‌هاي دوران قرنطينه مي‌گويد

جهان به يك سيليِ سخت نياز داشت

بابك احمدي

يووال نوح هراري كه در ايران به‌واسطه انتشار كتاب‌هاي «انسان خردمند: تاريخ مختصر نوع بشر»، «انسان خداگونه: تاريخ مختصر آينده» و «بيست‌و‌يك درس براي قرن بيست‌و‌يكم» بين علاقه‌مندان به كتاب شهرت يافته، چند روز پيش در گفت‌وگويي، جهان پسا‌كرونا را جهاني با افزايش گرايش‌هاي ملي‌گرايانه پيش‌بيني كرد. به اين تعبير و با در نظر گرفتن اظهارنظرهاي جسته‌گريخته نظريه‌پردازان سياسي و اجتماعي، جهان پساكرونا قطعا با آنچه پيش‌تر سراغ داشتيم تفاوت مي‌كند. برهمين اساس هنرمندان در اقصي نقاط جهان به آينده و آنچه بايد انجام شود فكر مي‌كنند. بعضي هم مشغول رصد جزييات جهان در قرنطينه هستند. به جرات مي‌توان مدعي شد كه برخي هنرمندان تئاتر در سراسر جهان حالا به فرم‌ها و مضامين متفاوت مي‌انديشند كه بخشي از تغيير نگرش‌ها همين حالا هم قابل مشاهده است. احتمالا نمايشنامه‌نويس و كارگردان تئاتر وطني هم دست روي دست نگذاشته و ايده‌هايي در سر دارد. حميدرضا نعيمي براي اجراي نمايش «فردريك» در سالن اصلي تئاترشهر آماده مي‌شد كه همه‌چيز تغيير كرد. با او درباره وضعيت به وجود آمده، كارهايي كه در روزهاي قرنطينه انجام داده و برنامه‌هايش براي فرداي پس از كرونا گفت‌وگو كرده‌ايم.

 

به نظر شما تئاتر بعد از كرونا چه تغييري خواهد كرد؟ منظورم از نظر فرمي و مضموني است، البته اگر در كوتاه‌مدت عبوري در كار باشد.

اجازه دهيد ابتدا به مقدمه‌اي اشاره‌ كنم. بشريت در اين چند ماه تجربه‌اي پشت سر گذاشت كه شايد در طول تاريخ بي‌نظير بود. شايد قبلا با مالاريا، وبا و طاعون يا بيماري‌هاي محلي و منطقه‌اي دست و پنجه نرم كرده بود، اما شيوع يك ويروس در سراسر جهان جز فيلم‌هاي علمي و تخيلي در باور كسي نمي‌گنجيد. تازه آنجا هم فكر مي‌كرديم اينها همه قصه و بعيد است صورت حقيقت پيدا ‌كند. به همين دليل اين ويروس برايم قابل احترام است چون فكر مي‌كنم غير از اين ويروس هيچ‌چيز نمي‌توانست بشر ناآگاه، مغرور، عصباني و خسته امروز را دوباره بيدار كند.

به هرحال بشر به تازگي از قرني عبور كرده كه به او تصور تسلط بر تمام اركان هستي و قادر مطلق بود مي‌داد. هيچ تصوير دقيقي از وجود عاملي تا اين حد غيرقابل كنترل و غافلگيركننده نداشت.

بله، فكر مي‌كرديم سوار قطار مسافربري با سرعت ششصد كيلومتر در ساعت مي‌شويم و جت‌هاي آنچناني مي‌سازيم. قدرت خود را در توليد سلاح‌هاي كشتار جمعي و بمب‌هاي اتمي و هيدروژني مي‌ديديم، اما يك‌باره متوجه شديم چقدر در برابر يك ويروس ناتوان هستيم. كرونا هست و نيست ما را تهديد كرد و آگاهي‌بخش گستره وسيعي از جامعه شد. شايد قبلا تعداد اندكي افراد كتاب‌خوان در جهان نسبت به اين امور انديشه مي‌كردند، اما بشر به يك سيليِ جانانه نياز داشت تا بخش بيشتري از مردم نسبت به خود و جهان پيرامون‌ فكر كنند. مردم حالا مي‌دانند اگر ميلياردها ميليارد اختلاس كنند، آدم بكشند و ظلم كنند هم چيزي به دادشان نمي‌رسد. براي من، كرونا موقعيتي فراهم آورد كه كمي آرام شوم. يعني متوجه شدم 30 سال از اين عمر چهل و چند ساله را در اضطراب، خستگي و عدم امنيت به سر برده‌ام. با وجودي كه اين روزها از تلف شدن انسان‌ها رنج بسيار كشيدم يا چهره‌هاي بزرگي را از دست داديم، اما شرايط قرنطينه باعث شد يك‌بار ديگر به ارزش زمان فكر كنم. امكاني شد تا دوباره به خانواده‌ام نگاه كنم و همراه آنها قدم بردارم. اين دو ماه به شگفت‌انگيزترين زمان زندگي‌ام تا اين لحظه بدل شده، درحالي كه از ابتدا خودم را براي بدترين سناريوها آماده كرده بودم.

پس به نظر شما همه‌چيز به شكل جدي دستخوش تغيير خواهد شد؟

بله، قطعا ديگر با جهان پيشا كرونا مواجه نخواهيم بود، مثالي مي‌زنم. استيون كينگ كه نويسنده شناخته شده‌اي است، مدتي قبل جديدترين كتابش را براي چاپ به ناشر سپرد؛ مراحل آماده شدن در جريان بود كه ويروس كرونا از راه رسيد و امريكا را هم درگير كرد. استيون كينگ بلافاصله با ناشر تماس مي‌گيرد و خواهان توقف كار مي‌شود، او معتقد است كتاب نياز به بازنويسي دارد چون براي خوانندگان قبل از كرونا نوشته شده اما حالا مردم جهان تجربه متفاوتي از سر گذرانده‌اند. همين مثال نشان مي‌دهد، تئاتر و سينما و ادبيات و سياست و همه شوون زندگي بشر در دوران پسا كرونا شكل متفاوت خواهد داشت. اگرچه قبول دارم انسان فراموشكار است و دوباره به دروغ‌ها و كج‌انديشي‌ها و بداخلاقي‌هايش بازخواهد گشت. انسان دوباره ظلم مي‌كند، آدم مي‌كشد و زنداني مي‌كند چون اگر قرار بر گرفتن عبرت بود، خيلي پيش از اين هم در تاريخ بارها وقايع مشابه رخ داد كه مي‌توانست آموزنده باشد اما نشد. اين جريان براي اهل انديشه فضاي متفاوتي ايجاد مي‌كند كه ذهن مردم جهان را به سمت و سوي جديدي هدايت كند.

تاريخ تئاتر از اين وقايع كم نديده؛ مساله اين است كه پاندومي‌هاي جهانگير چه تغييري در وضعيت انديشه يا هنر نمايش به وجود مي‌آورند؟

در سال 1575 ميلادي طاعون بخش زيادي از اروپا را درگير مي‌كند. مشخصا شهر ژنو به يكي از محل‌هاي به‌شدت آلوده در اين دوران بدل مي‌شود. در نتيجه مردم از كليسا و كشيش‌ها مي‌خواهند كه با دعا و نذر و نياز كاري كنند بيماري از آنها و خانواده‌هاي‌شان دور شود، ولي در مقابل چه اتفاقي مي‌افتد؟ كشيش‌ها به داخل كليساها پناه مي‌برند و درها را به روي مردم مي‌بندند. يعني فقط به مصون ماندن خودشان فكر مي‌كنند و مردم را از ياد مي‌برند. در همين دوران، پزشكي به نام ميشل سروه تصميم مي‌گيرد به مردم رعايت بهداشت در زمانه شيوع بيماري را آموزش ‌دهد. به آنها مي‌گويد چگونه از آتش و آهك استفاده كنند و چه كارهايي انجام دهند تا به طاعون مبتلا نشوند. بنابراين سروه در روزگار سختي به قهرمان واقعي ملت بدل مي‌شود. بلافاصله پس از پايان گرفتن طاعون اتفاق ديگري رخ مي‌دهد. بهانه‌گيري‌هاي كينه‌جويانه‌ كليسا آغاز مي‌شود و آنها كار را به جايي مي‌رسانند كه سروه به خاطر نوشته‌ها ودستورالعمل‌هاي پزشكي‌اش در دادگاهي كاملا فرمايشي محكوم شود. به سروه لقب «مدفوع شيطان» مي‌دهند و حكم مي‌آيد او را در ميدان شهر با چوب‌تر بسوزانند. همه اينها در تاريخ به اشكال مختلف اتفاق افتاده ولي جامعه اروپا با ديدن چنين وقايعي يك درس بزرگ گرفت اينكه لازم است گاهي به كليسا و حاكمان خود شك كند و به بحث و جدل يپردازد. در نتيجه آماده شدند تا حدود يك‌صدسال بعد به رنسانس شكل دهند. فكر مي‌كنم جامعه اهل انديشه و تئاتر ما بايد خودش را براي فضايي متفاوت آماده كند.

در عوض معتقد هستيد ما در زمينه زيرساخت‌هاي فرهنگي چه كرده‌ايم؟

باد كاشتيم و توفان درو كرديم. وقتي جامعه من براي پالايش روح، ذهن، جان و جسم كودكان سرزمين هيچ برنامه‌اي نداشته باشد و آنها را براي فداكاري در قبال يكديگر آماده نكند، آينده‌سازان كشور احساس تنهايي و ناآرامي مي‌كنند. وقتي اجازه دهيم حيوانات به خشن‌ترين شكل در خيابان‌ها ذبح شوند و موسيقي و هنر را هم از آنها دريغ كنيم، نبايد منتظر نتايج درخشان باشيم. تشويق به كتابخواني هم كه وجود ندارد؛ باز مثالي مي‌زنم. يكي از شبكه‌هاي راديويي امريكا پل استر را دو سال تمام به استخدام درمي‌آورد و از او مي‌خواهد ظرف اين مدت كاري كند كه مردم عادي داستان‌ بنويسند. از يك زن خانه‌دار گرفته تا مكانيك و استاد دانشگاه داستان‌هاي يك صفحه‌اي و دو صفحه‌اي‌شان را براي پل استر مي‌فرستند و او از ميان داستان‌ها 700 نمونه انتخاب مي‌كند. بعد هر 700 داستان به تناوب از طريق راديو براي سراسر ايالت پخش مي‌شود. حالا من سوال مي‌كنم: مخاطب اين داستان‌ها چه افرادي بودند و چه كساني اين برنامه‌ريزي را انجام دادند؟ وزير فرهنگ و ارشاد ما در اين مدت شيوع كرونا كجا است؟ وزير آموزش و پرورش يا آموزش عالي ايران كجا هستند كه به اين جنبه از جنبه‌هاي روحي شهروندان مملكت فكر ‌كنند؟ چه كسي به فكر اين بخش از حيات جامعه است؟

اردشير صالح‌پور ديروز در گفت‌وگويي انتقادي مطرح كرد و اعتقاد داشت دولت در زمينه فرهنگ «كاسبكار شده است» شما هم موافقيد؟

صد در صد موافقم. به نظرم هر پولي كه قرار است توسط دولت در امور فرهنگي هزينه شود، از طرف مسوولان به يك زيان محض شبيه است. اگر ملت ما به كتابخواني و برگزاري كنسرت‌هاي موسيقي تشويق شوند، ضرر است؛ وگرنه چرا 10 نمونه مشابه تالار وحدت در سراسر ايران ساخته نشد؟ دولت اعلام مي‌كند ما به مردم نيازمند وام يك ميليون توماني با سود بازپرداخت 12 درصد مي‌دهيم. يعني به مردم نيازمند 60 دلار پرداخت كنيم و 67 دلار پس بگيريم؟! گر چه بعدا متوجه اشتباهش شد و گفته نادرست قبل را اصلاح كرد. البته چشم روي كارهاي خوب انجام شده نمي‌بندم و نمي‌گويم هيچ كاري صورت نگرفت، اما روي اين حرف پافشاري مي‌كنم كه نسبت به بسياري از كشورهاي داراي ثروت و ذخاير عظيم واقعا ضعيف عمل كرده‌ايم. قطعا نمي‌گويم در كشورهاي ديگر گل و بلبل است اما حداقل با يك‌سري حرف‌ها و برنامه‌هاي اميدواركننده مواجه مي‌شوند. شما بگوييد دولت براي اين تئاتر كه چند ماه است ضرر كرده چه برنامه‌اي دارد؟ هنوز هيچ. اگر به بحث اهم و في‌الاهم نگاه كنيم، معتقدم تئاتر و موسيقي حتي في‌الاهم هم نيستند، چه رسد به برخورداري از ميزاني اهميت.

اگر شرايط دوباره فراهم شود شما نمايش «فردريك» را كارگرداني مي‌كنيد يا مطابق شرايط به وجود آمده متن ديگري دست مي‌گيريد؟

حتما «فردريك» را روي صحنه مي‌برم چون نمايشي است در ستايش عشق و زندگي و مي‌تواند براي مردمي كه از اين بيماري و طاعون عبور كرده‌اند، حال خوب به ارمغان بياورد. در تمرين‌ها اتفاق‌هاي خوبي افتاده بود و با نمايش شيرين و دلچسب مواجه بوديم. در يك شرايط بسيار خوب براي اجرا قرار داشتيم كه همه ‌چيز تغيير كرد. در نظر بگيريد آتيلا پسياني نمايش «قهوه قجري» را در سالن اصلي روي صحنه داشت كه با استقبال چشمگير همراه شد. ابراهيم پشت‌كوهي و افسانه ماهيان نمايش‌ روي صحنه داشتند و احساس مي‌شد تئاترشهر بعد از چند سال بي‌رونقي و كم‌توجهي، دوباره حال و هواي تئاترشهر قديم را پيدا كرده است كه كرونا همه برنامه‌ريزي‌ها را به‌هم ريخت. گرچه معتقدم هيچ اهميتي ندارد و مهم اين است كه زنده بمانيم و براي شرايط پس از كرونا و بازگرداندن زندگي به جامعه آماده شويم.

در اين روزهاي قرنطينه چه فيلم‌هايي ديديد و چه كتاب‌هايي خوانديد؟

گر چه زمان زياد داشتم ولي ترجيح دادم بيشتر كتاب بخوانم به همين دليل فرصت كمتري براي تماشاي فيلم پيدا كردم. مشخصا مي‌توانم به كتاب «ولاد» نوشته كارلوس فوئنتس با ترجمه محمدعلي مهمان‌نوازان اشاره كنم كه از مطالعه‌اش بسيار لذت بردم. كتاب ديگر «در دل گردباد» نام داشت نوشته يِوگينيا گينزبورگ‌ با ترجمه فرزانه طاهري كه گر چه قدري طولاني بود ولي به‌ شدت پيشنهاد مي‌كنم. يكي، دو نمايشنامه هم خواندم ولي بعد از همه اينها احساس كردم زمان خوبي براي بازنگري در نمايشنامه‌هاي قديمي‌تر خودم به وجود آمده است. تقريبا 8 يا 9 نمايشنامه داشتم كه از بين آنها توانستم 4 متن را بازنويسي كنم. دو نمايشنامه اقتباسي و دو نمايشنامه غيراقتباسي كه اولي به نام «از پا نيفتاده» براي اجرا در كافه نوشته شده و اقتباسي است از داستاني به همين نام نوشته «ارنست همينگوي» با ترجمه شادروان سيروس طاهباز. دومي «گرگاس‌ها» نام دارد كه 13 سال پيش به كارگرداني آقاي محسن ابراهيمي با عنوان «روز بخير آقاي وزير» روي صحنه رفت و به نظرم حالا كامل‌تر از قبل شده است. اين متن را از داستان «اصلاح‌طلب» نوشته جفري آرچر اقتباس كردم. دو متن غيراقتباسي يكي «آدم، آدم نيست» براي اجراي تك‌نفره نوشته شده و دومي «لاله‌زار؛ تئاتر پارس» نام دارد كه بسيار بسيار برايم اهميت دارد چون به استاد عزيزم «محمود استادمحمد» تقديم شده است. در عين حال وقتي بعضي كارها به سرانجام رسيد نگارش نمايشنامه‌اي را شروع كردم كه چند سالي است براي نوشتنش تحقيق و پژوهش مي‌كنم.

نمايشنامه تاريخي است؟

بله؛ از چهار سال قبل يك دوره تحقيق و مطالعه روي دوران صفويه و افشاريه انجام داده بودم، البته در زمينه افشاريه متمركزتر. حالا دو هفته است كه دوباره مطالعه دقيق‌تر در خصوص افشاريه را شروع كرده‌ام و به يادداشت‌هاي گذشته سر و شكلي داده‌ام. حالا بايد بگويم سخت‌ترين كار در دوران نويسندگي‌ام را پيش مي‌برم كه «نادر شاه» نام دارد.

يعني اهل هنر و انديشه دقيقا چه پيشنهادي بايد بدهند؟

بايد به مسوولان بگويند ناديده گرفتن فرهنگ در هر دوراني به معناي آماده‌سازيِ مقدمات شكست در ديگر عرصه‌ها است و به اين ترتيب نمي‌توانيد انتظار پيروزي‌ در زمينه‌هاي سياسي و اقتصادي هم داشته باشيد. جامعه بدون موسيقي و سينما عصباني است. اين مردم چرا عصبي هستند؟‌ چون به مفري براي تخليه انرژي نياز دارند. اگر شخص مي‌خواهد به ورزشگاه برود و فرياد بزند به چه علت است؟ پس جامعه بايد هيجا‌ن‌هاي روحي‌ خود را چگونه تخليه كند؟ ما عاقل‌تر و داناتر از ملت‌هاي ديگر نيستيم، پس بد نيست گاهي به عملكرد آنها دقت كنيم. بايد ببينيم چه مي‌شود كه وقتي اتريش در جنگ جهاني اول تمام زيرساخت‌هاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي‌اش را از دست مي‌دهد، باز هم نسبت به فعال شدن سالن‌هاي تئاتر و موسيقي و سينما اهتمام دارد. وقتي از مسوولانش سوال مي‌شود چرا وام چند ميليون ‌دلاريِ بازسازي تمامي زيرساخت‌هاي نابود شده را در يك بخش - فرهنگ - صرف كرديد؟ دولت پاسخ مي‌دهد وقتي تمام اماكن فرهنگي را داشته باشيم، تمامي زيرساخت‌هاي اقتصادي - سياسي نابود شده را بازسازي مي‌كنيم. دهه‌ها بعد ما در همين ماجراي «برجام» شاهد بوديم مهم‌ترين سران سياسي جهان با آرامش در شهر وين جمع شدند و تصميم‌گيري كردند.


باد كاشتيم و توفان درو كرديم. وقتي جامعه من براي پالايش روح، ذهن، جان و جسم كودكان سرزمين هيچ برنامه‌اي نداشته باشد و آنها را براي فداكاري در قبال يكديگر آماده نكند، آينده‌سازان كشور احساس تنهايي و ناآرامي مي‌كنند. وزير فرهنگ و ارشاد ما در اين مدت شيوع كرونا كجا است؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون