نگاهي به الگوهاي سريالسازي در ايران و جهان
آينهاي در برابر مردم
شاهين شجريكهن
در سراسر دنيا شبكهها و كمپانيهاي توليدكننده سريال و مجموعههاي مطرح بينالمللي، بر اساس ذائقه عمومي و خواسته مستقيم مخاطب پيش ميروند. درواقع اهميت اصلي به مخاطب بازميگردد كه با دنبال كردن يك سريال يا سبك سريالسازي و راي اعتماد به آن نوع مجموعهسازي، نشان ميدهد از سازندگان سريال چه توقعي دارد. چون گروههاي سازنده عموما گروههاي غير دولتي هستند و بودجههاي تخصيصيافته حاضر و آماده در اختيارشان نيست، بلكه بايد دخل و خرج كرده و به سوددهي برسند تا به حيات خود ادامه دهند، در نتيجه قاعده عرضه و تقاضا را دنبال ميكنند، بنابراين سلطه وجه تجاري در سريالسازي بسيار پررنگتر از سينماست. هنوز در سينما شاهد جريانهاي مستقل و هنري هستيم كه با بودجههاي حمايتي و با اتكاي كامل به اكران و مخاطب خاص به بقا ادامه ميدهند. هنوز جشنوارهاي همچون ساندنس برگزار ميشود كه فيلمهاي مستقل تجربي و هنري، آنجا هر سال خودنمايي ميكنند و اين نشان ميدهد كه در سينما خارج از دايره جريان عرضه و تقاضا و گيشه و سودرساني، جريان هنري هم حرفهايي براي گفتن دارد و فعاليت ميكند. ولي در تلويزيون گروههاي سازنده با بودجههاي عظيمي كار ميكنند كه بايد سرمايه جذب كنند و به سرعت كار را به دست مخاطب برسانند و اگر اين كار را نكنند عملا از چرخه خارج ميشوند. به همين دليل است كه ما با انبوه بالاي سريالهاي لغوشده مواجهيم. چون وقتي يك فصل آن پخش ميشود و انتظارات لازم را براي مخاطب برآورده نميكند متوقف ميشود. حتي در شرايطي كه منتقدان از آن سريال تعريف هم كرده باشند، سودرساني در درجه اول اهميت قرار دارد، وگرنه كمپانيها يا گروههاي سازنده سريالها ساخت آن مجموعه را لغو ميكنند و امكانات و بختشان را در سريالي جديد ميآزمايند. عرصه سريالسازي در جهان بسيار گسترده است و ما با انواع و اقسام مجموعهها در ژانرها و گونهها و فرمتهاي مختلف مواجهيم. از انيميشن تكنيكي گرفته تا فيلمهاي مستند با درجههاي مختلف كيفي مثل بازي تاجوتخت و واكينگها و... كه خيلي پرستاره هستند تا سريالهاي كمتر شناختهشده كه فقط در اينترنت پخش ميشوند. درست است كه اين عرصه خيلي گسترده است و انواع و اقسام ژانرها و درجههاي كيفي را دارد، اما در نهايت همه از يك فرمول پيروي ميكنند و آن ارتباطگيري با مخاطب و جذب مشتري و تماشاگر پيگير است.
در سريالهايي كه در كشور ما در شبكه خانگي توليد ميشود تا حدي قواعد تجاري حاكم است و اين قواعد سريالسازها و توليدكنندگان را به سمت استفاده مستقيم از خواستهها و كمبودهاي مخاطب عام ميبرد. يعني مخاطبي كه با ديدن جلوههاي زندگي لاكچري و عشقهاي دراماتيك و فضاي شمال و گيتار و چيزهايي مثل اين سريع جذب شود و سريال را بخرد و داستان را دنبال كند. اين باعث ميشود كه چرخه تجارياي شكل بگيرد كه متكي بر خواسته آني و لحظهاي مخاطب عام است. اين قبيل سريالها چيزي را به مخاطب ميدهند كه سالهاست به دنبالش بوده؛ خانمها و آقايان شيكپوشي كه در ويلاي شمال وارد رابطههايي ميشوند و موسيقي پرسوز و گداز هم عنصر جداييناپذير اينهاست. اين روش به الگويي تبديل شده كه هم دخلوخرج دارد و هم مخاطبان خود را جذب ميكند. اما در تلويزيون الگوي ديگري با ساز و كار متفاوت و بودجههاي دولتي حاكم است. يعني درجه اهميت مخاطب از صدر به ذيل منتقل ميشود. مخاطبمحوري جايش را به سازمانمحوري ميدهد. اينجا گروههاي سازنده در كنار اينكه به مخاطب فكر ميكنند، اول بايد مديران صدا و سيما را قانع كرده تا به آنها بودجه و امكانات بدهند. اگر طرح ايده و ساختار سريالشان مورد پسند مديران باشد حالا مخاطب هم استقبال نكند فرقي نميكند. سالهاي سال است كه ما شاهد سريالهاي دنبالهدار با هزينههاي هنگفت در تلويزيون هستيم كه در ساخت آنها به كيفيت از زاويه توجه مخاطب اهميت داده نميشود.
در تلويزيون قاعدهاي متفاوت حاكم است، يعني پول دست مخاطب نيست و در دست مديران است. در نتيجه سريالها با رويكردي ساخته ميشوند كه مناسب چارت قوانين صدا و سيما باشند تا بتوانند مجوز و كد توليد بگيرند. وقتي از اين خوان و مسير عبور كنند موفقيت سريالها بحث ثانويه است. طبعا همه تلاش ميكنند نظر مخاطب را جلب كنند، اما به نظر ميرسد در صدا و سيما آن قواعد طبيعي چرخه عرضه و تقاضا كه در تمام دنيا و حتي در شبكه خانگي خودمان حاكم است، يهو كنار ميرود و دستورالعمل جديدي حاكم ميشود. همه اينها سرنخشان در گرو پول و منابع مالي است كه حيات يك گروه توليدي را تامين ميكند و آنها را به سودآوري ميرساند. سريالهايي مثل پايتخت يا سريالهاي ديگري كه در طول سال در صدا و سيما ساخته ميشوند، اساسا طبق مبنا و قواعد متفاوتي پيش ميروند. ضمن اينكه تلاش ميكنند براي مخاطب جاذبه داشته باشند، ولي در عين حال مسيري را ميروند كه سازندگان سريال و صاحبان سرمايه ميخواهند. براي همين است كه يهو برخلاف پيشبينيها، شخصيتهاي سريال سر از جنگ و مقابله با داعش در ميآورند، در حالي كه مخاطبان چنين توقعي را نداشتند و معلوم است جهتدهي از جاي ديگر اتفاق افتاده است. در حال حاضر اين سلطه عناصر تبليغاتي قطعا خواسته مخاطب نيست و برايش جذاب هم نيست. طبيعتا اگر قرار است مخاطب در انتخاب بعضي مولفههايي كه سريالهايي نظير پايتخت را جذاب ميكنند دست داشته باشد و واكنشهايش را بر سازندگان تحميل كند، سريال به مسير ديگري ميرود. ولي اين اتصال قطع است، چون مسير سريال در اتاق فكري كه شامل سازندگان سريال، صاحبان سرمايه و مديران شبكه است شكل ميگيرد. تازه پايتخت نمونه جذاب و پربينندهاي از سريالهاي تلويزيوني است و نظر مخاطب را تامين كرده است. ما در تلويزيون با انبوه سريالهايي مواجهيم كه با همين فرمول پيش ميروند. به گمان من براي اينكه در سريالسازي بتوانيم وارد رقابت با گزينههاي جهاني بشويم، راه منطقياش اين است كه اتصال مستقيم بين سازندگان سريال، توليدكنندهها، پخشكنندهها و شبكههاي آزاد توليد سريال با مخاطب برقرار شود. وقتي اين اتصال برقرار شود قواعد عرضه و تقاضا حاكم ميشود و وقتي اين قواعد برقرار شود ميل مردم به معني موفقيت تجاري خواهد بود و قبول مردم و پذيرش واكنش مثبت آنها با سرمايه همراه خواهد بود. وقتي پول و سرمايه آورده شود سريالها بزرگتر ميشوند و اين باعث ميشود استاندارد توليد بالا برود. بايد اذعان كنيم كه در ده سال آينده هم نخواهيم توانست سريالي با استحكام مثل بازي تاجوتخت بسازيم. به خاطر اينكه اندازه و اشل توليد ما گلخانهاي و كنترلشده است. ما وارد چرخه آزاد توليد سريال نشدهايم. اگر اين چرخه آزاد شكل بگيرد منابع مالي افزايش پيدا ميكند و سريالها به لحاظ تكنيك و اجرا بزرگتر ميشوند. در نتيجه مجبور هستند باهم رقابت داشته باشند و صحنههاي چشمگيرتر طراحي كنند و از ساخت سريالهاي بيمحتوا فاصله بگيرند.