صندليزدگي
غلامرضا طريقي
به من اگر بود به كلي صندلي را از زندگي حذف ميكردم. اين عادت روي مبل و صندلي نشستن نميدانم از كجا دامان ما را گرفته، اما ميدانم كه هرچه هست عادت عبثي است. حذف صندلي به معناي واقعي كلمه همه ما را از شر خيلي از اين ماجراهاي بعدي راحت ميكند.
اينكه ما به خاطر رعايت پرستيژ و آداب جاري، صندلينشين شدهايم شايد در اولين نگاه باكلاس به نظر برسد اما من يكي هنوز نتوانستهام با آن كنار بيايم. سالهاست كه منهم براي رعايت توصيههاي عجيب و غريب پزشكان كه هر روز «بري» از آن به ما ميرسد، ميز مطالعه و صندلي گرفتهام كه مثلا موقع نوشتن و خواندن استاندارد بنشينم و قوز نكنم و... اما باور كنيد هيچكدام از نوشتههايم را روي آن ميز و صندلي ننوشتهام. فقط بخشي از آپارتمان كوچكم را اشغال كردهام و جا را براي خودم و خانواده تنگتر كردهام.
اصلا لذت كتاب خواندن و شعر گفتن و متن نوشتن به اين است كه روي زمين ولو شوي، بالش را از وسط تا كني بگذاري زير دستت و هر چند دقيقه يكبار يكي از پاهايت را بيندازي روي آن يكي پا و حالا نخوان كي بخوان. يا حالا ننويس كي بنويس. حالا اگر يك فلاسك چايي هم كناردستت باشد كه عيش تكميل تكميل ميشود.
نميدانم كدام شير پاكخورده اولينبار توصيههاي پزشكي را قبول كرده و اين معضل را براي ما ايجاد كرده است. از صبح اول وقت تا آخر روز كه در محل كار روي صندلي مينشينيم و هي كج و كوله ميشويم. شب هم كه خسته و كوفته به خانه ميرسيم بايد روي مبل بنشينيم كه چه؟ كه كلاسمان حفظ شود. حالا فرض كن در اين شرايط بقيه كارهايمان را هم روي ميز تحرير انجام بدهيم. البته اين را هم عرض كنم كه صندلي ما با صندليهايي كه ديگران دارند فرق دارد به خاطر همين ما كمتر دچار معضلات ثانويه صندلي ميشويم. صندلي ماها از آن صندليهايي است كه سر نخواستنش دعواست. دليلش هم خيلي ساده است. چون هر كس روي اين صندليها بنشيند بايد از صبح تا شب كار بكند. برعكس بعضي از صندليها كه سر رسيدن به آنها دعوا ميشود. صندليهايي كه از اين نوع هستند همانهايي هستند كه وقتي كسي روي آنها مينشيند هر كاري ميكند غير از كار كردن. به ديگران دستور ميدهد. آدمها را جابهجا ميكند. حسابش را هي پر و خالي ميكند و خلاصه هر كاري كه لازم است يك مدير موفق انجام بدهد را انجام ميدهد.
اين نوع صندليها معمولا مشتريهاي زيادي دارند و البته تقريبا هميشه قسمت از ما بهتران ميشوند. اگر به منهم از اين صندليها بدهند تا پايان عمرم مدحتخوان صندلي ميشوم. اما فعلا صندليهايي كه من روي آنها نشستهام و مينشينم به زحمتشان نميارزند. به همين دليل با همان قاطعيتي كه در اول عرايضم داشتم تكرار ميكنم كه اگر من صاحب اختيار باشم نسل هرچه صندلي را منقرض ميكنم.