• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۴ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4628 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۳ ارديبهشت

يادداشتي بر مجموعه داستان «سال دو فصل دارد» نوشته سعيد جوزاني

از كودتا تا سياهكل

نيما خندابي

 

فرق است ميان دانستن تاريخ و تاثير پذيرفتن از آن؛ تاثيري به مثابه حسِ فشار ناشي از حوادث تاريخي بر جان آدميان آن دوران. 
لابد بارها براي ما پيش آمده كه نسخه‌هايي از تاريخ را ورق بزنيم و حوادث آن را بخوانيم و فجايعش را در ذهن متصور شويم؛ سپس كتاب را ببنديم و در پي خوانش تاريخ هيچ تحولي بر احوال ما رخ ندهد. آن ‌همه وقايع و كشتار را خوانديم و هيچ نشد. اما چرا؟ با تعدد رسانه‌هاي حالِ دوران و تسلسل خبرهايي كه هر لحظه بر ما عرضه مي‌شوند، ديگر مجالي براي تعمق در يك خبر و همذات‌پنداري با آدميانِ تحت پوشش آن خبر باقي نمي‌ماند. شيوه برخورد ما با تاريخ هم بدين‌گونه است، زيرا ذات تاريخ نيز عرضه‌شونده از نظرگاه داناي كلِ اخباري است. در عمليات خواندن تاريخ اطلاعات ما فزوني مي‌يابد، اما اگر به اقرار بگوييم هيچ از احوالِ آدميانِ زيسته در آن دوران درك نكرده‌ايم، بيراه نبوده است.
خواندن تاريخ هيچ جز شكوه دوران بر ما به نمايش نمي‌گذارد. از امپراتوري مصر مي‌خوانيم و شكوه اهرامش، از ارتش مغول‌ها و ديوار چين، از جنگ‌هاي عظيم و حجم كشتگانش، از فرماندهان و عمليات‌هاي موفق‌شان، اما هيچ از زندگاني كساني كه بي‌خانمان شده‌اند تا عملياتي موفقيت‌آميز باشد يا آنان كه كشته شده‌اند تا جنگي با شاخصه خونين يا عظيم در تاريخ ثبت شود، نمي‌خوانيم. نمي‌خوانيم، پس هيچ نمي‌دانيم و چون نمي‌دانيم احوال آن آدميان را حس نمي‌كنيم. گويي تاريخ به مثابه عتيقه‌فروشي زيرك، برهه‌ها و دورانش را چون تنديس‌هايي پرزرق و برق در برابر ديدگان ما به نمايش گذاشته و ما فريفته از برق اجسام، آنان كه زير فشار ناشي از تنديس‌ها له شده‌اند را نمي‌بينيم. نمي‌بينيم آن خنجر عتيق نسل‌ها كشته است يا آن جام طلا، زهرها به گلوي انسان‌ها نوشانده. چون اين انسان‌ها را از نزديك نمي‌بينيم، مسيري براي درك احساس آنان نمي‌يابيم.
براي حس دوران تاريخ ما به نظرگاه انساني نيازمنديم؛ به ذهن و احساس آدميان كه چون نقش منشور در تجزيه نور، دوران تاريخ را براي‌مان ملموس‌تر و محسوس‌تر به نمايش بگذارند. نظرگاهي كه، نه چون هميشه از دور به شكوه و جلال كوه كه اين‌بار در ميانه مسيرِ خودِ كوه به شيب‎ها و پستي و بلندي‌ها بنگرد. بيراه نيست اگر بگوييم عملِ حسِ برهه‌اي از تاريخ فقط از نظرگاه شخصيتي در دل آن تاريخ به درجه درك مي‌رسد. اما كجاست آن نظرگاهِ شخصيتي كه همه را حس كند. شايد داستان تاريخي موجزترين، اما موثرترين شيوه باشد. موثر بدان علت كه بي‌واسطه خواننده را با زيست شخصيتي در دل تاريخ درگير مي‌كند. اما اين نظرگاه انساني بايد ازآنِ چگونه شخصيتي باشد؟
سعيد جوزاني در مجموعه داستان «سال دو فصل دارد» به سراغ اشخاصي در تاريخ مي‌رود كه تا حال هيچ از آنان نشنيده‌ايم. آنان را خلق مي‌كند و هر كدام را در برهه‌اي مهم از تاريخ گيلان جان مي‌بخشد. آنان كه در گوشه‌جاي تاريخ مسكن گزيده‌اند و ما را ياري مي‌كنند تا از نظرگاهي نو به فشار ناشي از حوادث تاريخ بر لِه‌شدگان آن دوران بنگريم.
در «سوز زمستان تالش»، اولين داستان اين مجموعه از نظرگاه «داتام» به تالش و وضعيت زندگي او در بازه تاريخي قبل و پس از قيام جنگل مي‌نگريم. اين داستان سيري از سايش حوادث تاريخ است بر جان داتام و پدرش؛ دو گوشه‌نشين تاريخ. رابطه حوادث تاريخ با آدمي در اين داستان چون رابطه ديواره ناقوس است با زبانه آن. پنداري در آغاز داتام مانند زبانه ناقوس، ساكن، در ميانه ايستاده، سپس حوادث تاريخ چون ديواره ناقوس به حركت درمي‌آيند، نوسان مي‌كنند، تاب مي‌خورند و در لحظه برخورد بر جان داتام مي‌نشينند. آناتِ برخوردي چون كشته شدن ماكان و داوودخان، چون اسير شدن داتام و پدر به دست جنگلي‌ها، بريدن سر ميرزاكوچك و آمدن انگليسي‌ها. در اين ميان بانگ هر برخورد گويي مانند سحر و جادو مسيري نو پيش پيش پاي داتام خلق مي‌كند و مسير پيشين را محو. اين داستان سرنوشت آدمياني است كه در پي اين حجم انقطاع و تعدد تحميلي مسيرهاي نو، فلج و بي‌حس، چون داتام در پايان داستان، ساكن ايستاده‌اند.
«داغ تابستان بندر پهلوي» عنوان دومين و بهترين داستان اين مجموعه است. داستان ماجراي گراژيناي لهستاني است كه به تحميل جنگ جهاني دوم تا بندر پهلوي آمده و سيروس، راوي و نظرگاه داستان كه دلداده او شده. رابطه حوادث تاريخ و بشر در اين داستان مانند صحنه عبور توفان است از مسكن آدمي. حوادث تاريخ چون توفاني عظيم كه گردبادهايش قاره اروپا را درنورديده و تندبادهايش ويرانه‌هاي جنگ را تا به ايران و پندر پهلوي پس رانده است از هر شخص كه در معبرش قرار گيرد، يك ويرانه مي‌سازد. ويرانه اشخاص كه يا منفعل‌وار چون آوارگان اردوگاه لهستان در انتظار ياري‌اند، يا آنان كه براي ارضاي حس انتقام به هر آن ‌چيز در دسترس چنگ مي‌زنند؛ چون گراژينا كه تصميم بر پيوستن به ارتش سرخ را دارد يا سيروس كه پيكان ارضاي خشمِ خود از حوادث زمانه را سمت نگهبان كشيك روي پل نشانه مي‌رود. بايد بگوييم اين داستان صحنه به نمايش گذاشتن تأثر و پاشيدگي آدميان است در دل حوادث تاريخ.
سومين داستان مجموعه «داغ تابستان رشت» است كه دوره تاريخي پيش و پس از كودتاي 28 مرداد را روايت مي‌كند. راوي، نادر فروزان چندي پس از حوادثِ روز كودتا، از درون زندان وقايع زندگاني اخيرش را به ياد مي‌آورد تا مشاعيرش را از دست ندهد يا بر كاغذي از جنس پاكت ميوه مي‌نويسد تا روانه شود براي پروين. همه اجزاي در اين داستان، از زندگي نادر فروزان و روان او، از بازپرس زندان و پروين تا جامعه و تاريخ آن دوره، چون سكه‌اي چرخان در هوا يك بار روي خوش نشان مي‌دهند و باري ديگر روي بد؛ گاه التيام مي‌بخشند و گاه زخم مي‌زنند.
«سوز زمستان سياهكل» عنوان داستان پاياني اين مجموعه است. ديالوگ‌هاي معلمي رو به دختر و صحنه‌هايي از گذشته، تاريخ وسيع زندگاني معلم و بزنگاه واقعه سياهكل را به نمايش مي‌گذارد. پسر اين معلم در جريان‌هايي از حوادث تاريخ كشته شده است و شاگرد محبوب او نيز دنباله‌روي پسرش پاي در راهي همچون راه پسر مي‌گذارد. براي ملموس‌تر شدن درك رابطه تاريخ و آدمي در اين داستان بايد ساحت وسيعي را متصور شويم پوشيده از چينش منظم مهره‌هاي مستطيلي ايستانده. محوطه كاملا تاريك است و بر قسمت كوچكي از اين تاريكي نوري تابانده شده. آن ساحت، يك دوره تاريخي است و مهره‌هاي چيده شده، آدميانِ آن دوره و آن قسمت نوراني، داستان سوز زمستان سياهكل و آن تلنگر كه شروع فروريزي مهره‌ها را رقم مي‌زند، يك حادثه تاريخي. تلنگري از جنس حوادث تاريخ فروريزي انسان‌ها را آغاز مي‌كند و مهره‌ها يكي در پي ديگري به‌هم برخورد مي‌كنند و موجي از فروريزي در تاريكي اتفاق مي‌افتاد تا به آن قسمت نوراني داستان برسد. در داستان اول پسر معلم سقوط مي‌كند، سپس معلم، پس از آن شاگرد محبوب و در پي‌اش دختر داستان و مي‌دانيم بازهم در پي اين حادثه آدمياني ديگر فروخواهند ريخت، اما بيرون از محوطه نوراني داستان. آنچه در اين داستان مهره‌ها را به هم پيوند مي‌دهد و سبب مي‌شود يكي پس از ديگري سقوط كنند عواطف انساني است و آن سقوط چون غمي ماندگار بر جان آدمي و سعيد جوزاني چه خوب اين غم ماندگار را در تن گوشه‌نشيني از تاريخ به نمايش گذاشته است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون