اين نقلقول لوييس كارول، خالق رمان فانتزي «ماجراهاي آليس در سرزمين عجايب» كه گفته بود: «در جنگ با واقعيت، تنها سلاح تخيل است» براي مردمي كه شبانهروزشان طعم خون ميدهد، جملهاي طلايي است.
چهار دهه است كه افغانستان با جنگ داخلي دست و پنجه نرم ميكند. دهه 1350 دو كودتا به پا شد كه كودتاي 7 ثور بهانهاي به شوروي براي حمله به افغانستان داد. جنگهاي 9 ساله هم از همان وقت شروع شد. زماني كه عقبنشيني شوروي با جنگهاي داخلي متعدد همراه شد طالبان از فرصت استفاده كرد و به قدرت رسيد. مداخله نظامي امريكا باعث سرنگوني حكومت طالبان شد. حالا بعد از سقوط طالبان 18 سالي ميشود كه جنگ همچنان ادامه دارد؛ امريكاييها با طالبان كه نزديك به ۵۰ درصد از خاك افغانستان را تحت تسلط خود درآوردهاند ميجنگند و از سوي ديگر گروههاي تروريستي جديدي مثل داعش در افغانستان شكل گرفتهاند. به يقين افغانستانيها براي جنگ با واقعيت زندگيشان به تخيل پناه ميبرند. ادبيات يكي از اين پناهگاههاست. ميشود در محفلي ادبي حضور داشت يا كتابي خريد و خواند. در اين اوقات است كه فرد ميتواند ذهنش را از تلخي و سياهي جنگ رها كند. براي آشنايي با فضاي ادبي حاكم بر اين كشور با مصطفي هزاره درباره كارگاههاي ادبي، نويسندههاي ساكن افغانستان و مهاجر، كتابخوانها و قاچاق كتاب صحبت كردم. او كه سالهاست در حوزه شعر و داستان فعاليت ميكند و آثارش در افغانستان خواننده دارد، معاون اتحاديه نويسندگان و رييس بنياد عالي فرهنگ افغانستان است.
محافل ادبي
اغلب جلسات ادبي در افغانستان به صورت خودجوش شكل گرفتهاند و نهادي دولتي و رسمي محسوب نميشوند. جنبه آموزشي ندارند و شبيه به جلسات ادبي كشورهاي ديگر دنيا نيستند اما ميتوان آنها را از جلسات مهمي برشمرد كه مخاطب جدي ادبيات در آنها شركت ميكند. اين محافل ادبي در سراسر شهر كابل برگزار ميشوند و در هرات هم جلساتي برپا ميشود. برگزاري اين محافل در بحبوحه جنگ و در ميان اخبار درگيري فرصتي به ادبدوستان ميدهد تا كنار هم جمع شوند و دانششان را با يكديگر سهيم شوند.
از مصطفي هزاره پرسيدم كه اين كارگاهها با چه هدفي شكل گرفتهاند؟ او در جواب گفت: «تعداد مجلههاي ادبي كه در افغانستان منتشر ميشود بسيار پايين است در نتيجه اين نشريات فرصت انتشار تمام آثار ادبي جديد را ندارند. چند فصلنامه داريم و فكر ميكنم اصلا ماهنامهاي كه در زمينه ادبيات فعاليت كند، نداشته باشيم. هرچند سابقا چند ماهنامه منتشر ميشد كه وضعيت اقتصادي بقايشان را تضمين نكرد و جمع شدند. حالا با شكلگيري اين كارگاهها بستري براي خوانش آثار ادبي جديد به وجود آمده است.»
انجمن قلم افغانستان كه يكي از دفاتر جهاني انجمن قلم به شمار ميرود در سال ۱۳۸۰ تاسيس شد. از زمان تاسيس اين انجمن برنامههاي آموزشي در دستور كارش قرار گرفتند و تمركز جلسات آن بر حوزه شعر است. انجمنهاي محلي نيز در شهرهاي مختلف فعاليت ميكنند و غالبا اساتيد و شاعران بومي در اين جلسات شركت ميكنند. هزاره ميگويد: «براي مثال در تخار بستر ادبي بسيار بزرگي داريم كه شركتكنندگانش را افرادي خودجوش تشكيل ميدهد و در همين ولايت بزرگ شدهاند. برخي از اعضاي آن حالا چهرههاي مطرح ادبيات افغانستان به شمار ميروند.»
هرات در غرب افغانستان پايگاهي ادبي به شمار ميرود كه ميزبان محافل ادبي متعددي است. هزاره اين محافل را به دو دسته تقسيم ميكند: «جمعهايي كلاسيك كه شامل نهادهايي هستند كه پيش از اين حكومتي بودند. به طور مثال انجمني كه در كتابخانه ملي آن ناحيه فعاليت ميكرد در اين محافل ادبي شركت ميكند. اعضاي اين محافل با ادبيات كلاسيك فارسي آشنايي دارند. اين محافل باعث شكلگيري محافل ادبي نسل پس از جنگ نيز شده است. اين نسل به صورت خودجوش، گروههايي را به وجود ميآورند كه با توجه به خلأهايي كه مشاهده كردهاند سراغ خوانش و بررسي آثار ادبي ميروند. از اين محافل هم نويسندههاي خوبي بيرون آمده است.» انفجار اطلاعات در اينترنت سبب شده است جوانهاي مشتاق به ادبيات در افغانستان خودآموخته شوند. اين نسل كه پس از سقوط طالبان شكل گرفتهاند اغلب ادعا ميكنند نسلي بياستاد هستند. محافل اين نسل ويژگي آموزشي خود را از دست دادهاند و اعضاي آن اغلب به تبادل افكار ميپردازند. هزاره ميگويد: «اين موضوع مهمي است چون هنوز برخي نهادهاي قديمي همان بافت قديمي و بسته را دارند. يعني اگر عضو آن شاعر باشد بايد درباره شعري كلاسيك بحث كند و شاعر نوگرا در اين محافل جايي ندارد. اما مهمتر اينكه بسته بودن اين بستر باعث شده كه محافلي در تضاد با آن به وجود بيايد و جمعهاي مدرني شكل بگيرد كه كارشان در نقطه مقابل محافل كلاسيك قرار ميگيرد. درواقع هر اثر نويي را كه ميبينيد اغلب از همين محافل نوگرا برآمده است.»
جشنوارههاي ادبي
معمولا جشنوارههاي ادبي افغانستان در سطح محلي و بومي برگزار ميشوند. چرا كه تعداد شركتكنندگان در چنين جشنوارههاي محدودي كمتر است و داوران اشراف بيشتري بر شركتكنندگان و سلايق ادبي آنها دارند. اما اتحاديه نويسندگان افغانستان به همت مصطفي هزاره و همكارانش سه جشنواره ادبي ملي به نامهاي «شعر امروز افغانستان در بخش زبان فارسي دري»، «شعر جوان» و «جشنواره 10 سال ادبيات افغانستان» را برگزار كردند. هزاره در اين باره توضيح ميدهد: «در «جشنواره 10 سال ادبيات داستاني افغانستان» آثاري را كه در 10 سال گذشته منتشر شده بود، جمعآوري و از افراد شايسته تقدير ميكرديم. اين جشنواره جايزه نقدي وسوسهانگيزي نداشت و بيشتر جنبه تقدير داشت. جشنواره ديگري به نام «جشنواره شعر امروز افغانستان» هم به همت همين اتحاديه برگزار شد. درواقع اين جشنواره نخستين جشنواره ادبي به شمار ميرود كه به صورت سراسري در افغانستان برگزار شد.» آكادمي كلك زرين نيز هر سال همزمان با روز جهاني كتاب مصادف با ۲۳ آوريل برگزيدگانش را معرفي ميكند. جايزه اصلي اين آكادمي غيردولتي به آثار محبوب خوانندگان تعلق ميگيرد. آكادمي كلك زرين قديميترين نهاد مستقل ادبي افغانستان است كه بيش از 50 سال سابقه فعاليت دارد. هزاره ميگويد: «به دليل وضعيت آشفتهاي كه در جريان است و با توجه به حواشي اقتصادي، اجتماعي و مهمتر از همه امنيتي، مديريت و برگزاري اين جشنوارهها در اولويت قرار ندارند. به اعتقاد من حتي دغدغه يك اديب هم اين نيست كه وضعيت ادبيات كشورش چه ميشود، بلكه بيشتر نگران اين است كه سرنوشت او به عنوان يك اديب چه ميشود؟»
كدام كتابها خواننده دارند؟
تيرماه امسال وزارت آموزش و پرورش افغانستان اعلام كرد 10 ميليون نفر از جمعيت بالاي ۱۵ سال اين كشور قادر به خواندن و نوشتن نيستند. افغانستان حدود ۳۲ ميليون نفر جمعيت دارد. حدود ۳۹ درصد از اين جمعيت را افراد زير ۱۵ سال تشكيل ميدهند. در نتيجه درصد بالايي از جمعيت اين كشور مردمي كمسواد يا بيسواد هستند. متاسفانه با در نظر گرفتن افراد باسواد و تحصيلكرده متوجه ميشويم استقبال از كتابهاي شعر و داستان رونق چنداني ندارد. چرا؟ هزاره توضيح ميدهد: «چون اغلب كساني كه باسواد هستند قرآن ميخوانند؛ آنها نسل متقدم ما و نسلي مذهبي هستند و اصلا سواد آموختهاند تا قرآن بخوانند.» هزاره معتقد است: «با وجود اين وضعيت شعر بهتر از داستان است؛ در گذشته معيار فرا گرفتن سواد اين بود كه مثلا در كلاس اول خواندن پنج كتاب «پنج گنج نظامي»، «مولانا»، «بيدل» و «سعدي» را بياموزند. حتي باسوادهايي كه در دهه چهارم و پنجم زندگيشان هم هستند در چنين مكاتبي سواد آموختهاند. اين قشر هنوز هم كتاب ميخوانند اما از روي عادت، آثاري كه ميخوانند كلاسيك و متون كهن است.»
كتابخوانها چه كساني هستند؟
هزاره كتابخوانهاي افغانستان را به چند دسته تقسيم ميكند: «نسل دانشجو كه كتابهاي مرتبط با رشته تحصيليشان را ميخوانند. در مورد كتابخوانهاي ادبي بايد بگويم كه در اينجا با بحران ترجمه آثاري روبهروييم كه براي انتشارشان با خودسانسوري مواجه ميشوند.» هزاره در ادامه گفتوگو براي من توضيح داد بخش عمدهاي از سانسور به شكل خودسانسوري و عدم نشر كتابهايي است كه به لحاظ مذهبي، نژادي يا ملي ممكن است مناقشهبرانگيز باشند. او در ادامه در مورد استقبال از ترجمهها ميگويد: «نسل كتابخوان معمولا سراغ كتابهاي ترجمه و آثار نويسندگان بزرگ ميرود و بعد از آن شعر و داستان نويسندگان داخلي. شعر و داستان با اقبال كمتري مواجه شده است. آمار فروش كتاب در اين چند سال به آن صورت نبوده است كه فكر كنيم كتابي حتي به چاپ سوم برسد يا بتوانيم بگوييم كتاب شعري اتفاق بيسابقهاي را در تاريخ نشر رقم زده است.» اما انتشار كتاب خاطرات زلمي خليلزاد، سفير افغانتبار پيشين ايالات متحده امريكا در بغداد و كابل به نام «فرستاده: از كابل به كاخ سفيد، سفر من در جهاني متلاطم» با استقبال بينظيري روبهرو شد. انگار كه خاطرات سياسي يا آثار سياسي، زندگينامه سياستمدارها و وقايعنگاري كه بعد از مرگ بزرگان حوزه سياست يا چهرههاي مشهور حوزههاي ديگر نوشته ميشوند، خواننده افغان را بيشتر وسوسه ميكند. ادبيات فولكلور هم طرفداران زيادي دارد. آثار زبان پشتو يا آثاري كه به زبان دري با گويش هزارگي يا هراتي نوشته ميشوند، طرفدار دارند. هزاره ميگويد: «احتمالا شما اسم يا اثري از اين كتابها در ايران نشنيده و نديده باشيد. اما ادبيات پشتو طرفداران پر و پاقرصي دارد.» هزاره دليل عدم استقبال از كتابهاي شعر و داستان را به نقش رسانههاي اجتماعي در افغانستان وابسته ميداند. نسل جوان كتابخوان طبيعتا به فيسبوك، اينستاگرام و غيره دسترسي دارند و عمده خوراك ادبيشان را از اين شبكههاي اجتماعي تامين ميكنند. اين شاعر افغان معتقد است شبكههاي اجتماعي به كمرنگ شدن حضور نويسنده در اذهان عمومي دامن زده است: «نويسندگاني كه در 10 سال گذشته فعاليتشان را شروع كردهاند براي فروش اثرشان صبر ندارند. چرا كه در افغانستان زمان بيرحمتر از آن زماني است كه در كشورهاي ديگر ميبينيد. اگر نويسندهاي 4 سال را در سكوت كامل سپري كند و در هيچ محفلي حضور نداشته باشد از اين موضوع ميترسد كه نكند نامش از يادها پاك شود. چون سرعت حوادثي كه در افغانستان روي ميدهد سرعت زندگي را به همان مقدار افزايش داده است. امكان دارد فاجعهاي كه در جنگ براي يك نويسنده يا شاعر يا حتي مخاطب روي ميدهد او را چند سال بزرگتر كند، اين اتفاق حواس و تمركز او را بيواسطه تحت اختيار خود ميگيرد. اگر در اين ميان نويسندهاي 2 سال غايب باشد نويسندههاي ديگر فعاليت ميكنند و جاي او را ميگيرند؛ قطعا شبكههاي اجتماعي هم بيكار نخواهند ماند. اين اتفاق عطش خوانندهاي را كه به دنبال آثار يك نويسنده است، كم ميكند.»
ادبيات مهاجرت
اما نويسندههاي افغان نه تنها در ايران بلكه در سراسر جهان درخشيدهاند و در سراسر جهان خواننده دارند. اما هزاره معتقد است آثار ادبيات مهاجرت افغانستان آنچنان در اين كشور خواهان ندارند. او نويسندههاي مهاجر را به چند دسته تقسيم ميكند: «نويسندههايي كه حداقل 20 تا 25 سال در كشور نبودهاند و تصوري كه از افغانستان امروز دارند تصويري فوقالعاده ناقص است. او تصويري را ميبيند كه از اخبار و رسانهها به دست آورده است. اين دسته از نويسندگان اقبال چنداني براي خوانده شدن ندارند چون ذهنيتشان در همان دورهاي كه از كشور خارج شدهاند، مانده است. نسلي از نويسندگان هم هستند كه اصلا اينجا را نديدهاند، اين نسل مهاجري است كه غالبا در ايران سكونت دارند و تعدادشان زياد است. ذهنيت اين نسل هم از اخبار شكل داده است. بنابراين اين ذهنيت در اثرش هم بازنمايي پيدا ميكند و وقتي كار اصالت خود را حفظ نكرده باشد تجربه ملموسي را در اختيار خواننده نميگذارد و طبعا با بازخورد آنچناني مواجه نميشود. نسل نويسندههاي مهاجر در ايران، اروپا و امريكا هستند و ميان اينها بايد تفاوتهاي بسياري را قايل شد. هزاره ادامه ميدهد: «اما نويسندههايي هم در افغانستان زندگي ميكنند كه خود را از وضعيتي كه بر جامعه غالب است بيرون كشيدهاند. تعداد اين نويسندهها انگشتشمار است و نمونه آنها آصف سلطانزاده، يكي از بهترين نويسندگان افغانستان است كه در ايران هم شناخته شده است.» هزاره در ادامه به دسته ديگري از نويسندگان اشاره ميكند و ميگويد: «دسته ديگري از نويسندگان مهاجر كساني هستند كه در 15 - 10 سال گذشته افغانستان را ترك كردهاند. اين نوع نويسندهها را نميتوانيم نويسندههاي مهاجر بناميم. كسي مثل محمدحسين محمدي را ميتوان در اين دسته قرار داد. او سالها در افغانستان زندگي كرده و حالا رفته است؛ عتيق رحيمي هم به همين صورت. اينها بعد از دوره دموكراسي به سرعت خود را با شرايط وفق دادند. تصوير با تصور، تفاوت بسيار زيادي دارد. من از تصوري كه شما از افغانستان داريد بياطلاعم اما طبيعي است كه تصور شما با مسائلي كه در اخبار به آنها پرداخته ميشود، شكل گرفته باشد. چون نقطه اتصال و ارتباطي جز اخبار نداريد. نميتوانيد در ذهنتان چيزي را به وجود بياوريد كه از آن اطلاعي نداريد و نديدهايد.» از نظر هزاره نويسندههايي كه در داخل كشور مينويسند از آنجايي كه در جامعه حضور دارند مخاطب بيشتري دارند. از طرفي اتفاقات، داستانها و همه چيز به مسائل روز بستگي دارد و نميتوانيم داستاننويس يا شاعري را تصور كنيم كه از محيط پيرامونش الهام نميگيرد و تحت تاثير آن نيست. هزاره متعقد است: «نويسندههاي داخل كشور از مسائل روز به صورت بيواسطه باخبر هستند، بنابراين مخاطبان بيشتري دارند.»
بازار كتاب
كتابخانه و كتابفروشي در افغانستان تا چه حد خوراك فرهنگي اين مردم را فراهم ميكند؟ آيا آمار دقيقي در مورد تعداد كتابخانهها و كتابفروشيها وجود دارد؟ هزاره ميگويد: «براي پاسخ به سوال شما شهر كابل را مثال ميزنم. در اين شهر منطقهاي به نام پل سرخ وجود دارد كه در حقيقت منطقه فرهنگي كابل و پايگاه كتابفروشيهاست. مجموع آنها به 20 تا 30 كتابفروشي كتابهاي فارسي ميرسد. تك و توك كتابفروشيهاي مشخصي در اين شهر داير است كه همه آنها را ميشناسند. مشتريانشان هم بيشتر به دنبال كتابهاي درسي هستند. مثلا كتابفروشي خاصي براي آثار سينمايي، نقاشي و عكاسي يا غيره نداريم.كتابخانهها كمشمار هستند اما كساني كه به آنها مراجعه ميكنند، افراد علاقهمند به كتاب هستند.»
قاچاق كتاب از ايران
سال گذشته در نيويورك تايمز گزارشي با عنوان «اغلب افغانها بيسوادند اما تجارت كتاب اين كشور پررونق شده» خواندم، كه گزارشگر در آن نوشته بود حجم قابل توجهي از موجودي بازار كتاب افغانستان از ايران به صورت قاچاق وارد اين كشور ميشود. در اينباره از هزاره پرسيدم و او در جواب گفت: «نيازي به قاچاق كتاب از ايران نداريم. در اينجا سانسور و مميزي وجود ندارد و كتابهايي كه از ايران وارد ميشوند از زير تيغ سانسور عبور داده شدهاند. اگر بخواهيم كتابي را چاپ كنيم جرح و تعديلش نميكنيم. فقط به صورت كلي نبايد دين و مذهب را زير سوال ببريم. اما اگر كتابي باشد كه واكنش عمومي را برانگيزاند ممكن است مورد بازبيني قرار گيرد؛ كتابي كه به قوميت يا فرهنگي ديگر يا آيينهاي مورد احترام مردم يا عدهاي توهين كرده باشد، از انتشارش جلوگيري ميشود اما با نويسنده يا مولفش برخوردي نميشود كه به زندان برود.»
برخلاف گزارش نيويوركتايمز از بازار كتاب افغانستان هزاره معتقد است اين بازار چندان وابسته به صنعت نشر ايران نيست و هويتي مستقل دارد. اما در اين باره آمار و ارقام مستندي وجود ندارد.