ماييم و نواي بينوايي
محمد ذاكري
باز نوبت مهماني فرا رسيد و صاحبخانه صلا در داد و بندگان را بر خوان گسترده فيض و نعمت خود نشاند. رمضان را ازآنرو ماه مهماني خدا خواندهاند كه درهاي آسمان به روي همه بندگان از خرد و كلان باز است و انوار فيض الهي بيواسطه و پرتلالوتر از هميشه بر دلوجان بندگان ميتابد. خداوند در اين ماه بندگانش را بيش از هميشه به خود ميخواند. فراخوان و دعوتي گسترده و عام كه هركس به قدر ذوق و ظرف خود از اين خوان بهره ميبرد. تشنگي و گرسنگي و امساك و كمخوابي و سحرخيزي اين ماه براي ظرفيتافزايي بهرهگيري از اين سفره است. در لطف و كرم و بخشندگي صاحبخانه و ميزبان كه ترديدي نيست اما مهمان را چگونه شايد كه بدين مهماني رود و كنار اين سفره و اين مجلس فرود آيد؟ انسان اجوف را چگونه سزد كه در محضر خداي صمد وارد شود؟ انسان نيازمند را چه شايد كه جز عجز و نياز به درگاه بينياز برد؟ من بر آنم كه مهمترين و ارزندهترين تحفه مهمان براي ميزبان در اين ضيافت، همان دستهاي خالي است. دست خالي و دل پر تمنا و چشمان اشكبار آن تحفه شايستهاي است كه انسان در اين ضيافت به بارگاه پروردگار ميبرد. آنچه از آداب و مناسك اين ماه نيز واردشده است در همين راستاست. كم خوردن و كم آشاميدن و تشنگي به كف آوردن، كم خوابيدن و شب را تا سحر به جهد و عبادت گذراندن تا به وعده الهي به مقامي محمود نائل شدن، چشم پوشيدن بر محرمات و غرايز و نفسانيات و حتي لذات حلال دنيا، شبزندهداري ويژه شبهاي قدر و قدر دانستن فرصت مغتنم استغفار و طلب بخشش از درگاه الهي، ذكر دعاي سحر و اسماي حسني در وقت سحر و افطار و دعاي جوشن كبير شبهاي قدر همه براي همين است. آگاهي يافتن انسان بر عجز و بيچيزي خود در محضر جلال و جمال الهي و وقوف به اين معاني كه «بيعنايات خدا هيچيم هيچ» و «ما همه لاشيم با چندين تلاش». ديگر آنكه در اين درگاه كرم و محضر جلال و كمال الهي، شرط لازم بر تسليم است و رضا. در اين ضيافت شايسته است كه گردن به امر صاحبخانه نهاد كه وجودش همه مهر و شفقت است بر مهمانان و بندگان. در آداب ما نيز زيبنده نيست كه مهمان در خانه و سراي ميزبان از خواست او گردن نهد و چونوچرا آورد. پس چگونه است كه در محضر خدا و مهماني خدا بر امر او چندوچون ميكنيم؟ در مهماني خدا بايد و بهتر است با پاي دل رفت و امر ميزبان را به قلب سليم عاشقانه و متعبدانه دريافت و پذيرفت. اگرچه عقل و استدلال و استنباط عقلي از منزلتي شريف در معرفت ديني و الهي برخوردار است اما عقل را در اين ميدان راهي نيست و بايد دل مسلم را چون سمندي رام و راهوار به دست راهبر ازلي سپرد چنانكه مولانا نيز قائل است: «عاشقان دردكش را در درونه ذوقها، عاقلان تيرهدل را در درون انكارها/ عقل گويد پامنه كاندر فنا جز خار نيست، عشق گويد عقل را كاندر توست آن خارها». اگر نيك بنگريم آنچه از جمال و علم و قدرت و ثروت و مقام و عيال و فرزند در حيات دنيا داريم همه از لطف و تفضل بيسابقه و لاحقه خداي تعالي است. پروردگاري كه بيهيچ منتي نعمت سلامتي و زيبايي و ذكاوت را به بندگان بخشيد و آنان را مكرم داشت و روزي پاكيزه عنايت كرد در برابر يازده ماه خورد و خواب و لذت حلال جسماني، بندگان را به يك ماه زندگي به سياقي ديگر و امساك جسمانيات و نفسانيات در ازاي بهرهمندي هرچه بيشتر روحاني فراخوانده است. حال آيا شرط انصاف و آيين جوانمردي است كه امر خداي را فروگذاريم و به پيروي از هواي نفس با آن جدل كنيم؟
اميد كه خداي تعالي در اين مجال مجلل مهماني خود، توفيق تعبد و تسليم قلبي و ظرفيت افزايي براي بهرهمندي بيشتر از انوار فيض خود را نصيب همه بندگان كرده و بر دست خالي و توشه پرعجز و فقر ما نظري افكند و به بيان آن سالك اليالله «ما را براي خود بسازد.»