11 سال از آن 11 ارديبهشتي كه اهالي فرهنگ رضا سيدحسيني را با بغضهاي فروخورده يا شكسته به خاك سپردند، ميگذرد. در مقام روزنامهنويس در
10 سال گذشته دو بار بخت آن را يافتم كه به احترام اين نام بلند در رسانههايي كه كار ميكردم، چيزي بنويسم. يك بار در همان اولين سالمرگ و بار ديگر سال گذشته به بهانه 10 سالگي خواب ابدياش.
در معرفي او به خواننده مفروضي كه كمتر با آثارش آشناست، آدم ميماند كه از كجا شروع كند. چه او اصولا شخصيتي -به اصطلاح- ذوالابعاد بود و جامع مجموعهاي از صفات كه او را در قلمرو براي علوم بشري ملتي كه ما باشيم در شمار گوهرهاي يكتايي قرار ميداد كه نميدانيم چقدر بر مادر گيتي بگذرد تا هواي اين سرزمين در دستگاه تنفس يكي ديگر مانند آنها جريان بدهد.
چشمهاي كه بسيار از آن مينوشيم
سيدحسيني را به عنوان مترجم ميشناسيم. سيدحسيني در سال 1305 در اردبيل به دنيا آمد و آغاز كارش در مقام مترجم سالهاي بعد از جنگ دوم جهاني بود؛ يعني سالهاي بعد از 1320. اگرچه برگرداندن متون فرانسه به فارسي تنها يك وجه از شخصيت او بود اما آثار ارزشمندي كه با نام او در مقام مترجم بر تارك تاريخ معاصر فرهنگ در ايران ميدرخشد، گواهي ميدهد كه بايد درنگ بر جنبههايي چند از اين وجود چندوجهي را با كار ترجمه او آغاز كنيم.
اهميت مكتبهاي ادبي
تدوين و طبقهبندي مكتبهاي نظري در شاخههاي هنر و علوم انساني كشور ما سابقهاي طولاني ندارد و اين را گذري به تاريخ معاصر فرهنگ در ايران گواهي ميدهد. جستوجوي اين پيشينه ما را به سالهاي آغازين سده جاري خورشيدي ميبرد، به دور و بر 1310. زماني كه محمدعلي فروغي «سير حكمت در اروپا» را منتشر كرد. جلوتر كه ميآييم «سبكشناسي» محمدتقي بهار را مييابيم كه در سال ۱۳۲۱ منتشر شد. با در نظر آوردن اين سابقه، اهميت كارستاني چون «مكتبهاي ادبي» رضا سيدحسيني بيشتر برايمان روشن ميشود. پروژه بزرگي كه به منظور تدوين تاريخ ادبيات غرب دست گرفته شد تا سير تطور ادبيات مدرن را در دسترس فارسيزبانها قرار دهد. آنها كه در بزنگاههاي مختلف از مكتبهاي ادبي بهره برده و كارها و نوشتههايشان را با رجوع به آن تكميل كردهاند، به خوبي از دليل حرارت محسوس نوشته حاضر در بيان اهميت سيدحسيني آگاهند. چه بسيار زمانهايي كه منتقدي، پژوهشگري، مترجمي و مقالهنويسي در جريان كارش از منبع غني اين كتاب مرجع استفاده كرده و سيدحسيني را -به قول بورخس كه در مورد استاد كمترشناخته شده خود ماسدونيو فرناندز ميگفت- چشمهاي يافته و بسيار از آن نوشيده است. چشمهاي كه بيشك تا پايان عمر هم اگر از آن بنوشيم، تمامشدني نيست.
فرهنگ آثار، دايرهالمعارفي ماندگار
از ديگر كارهاي مهم رضا سيدحسيني، دايرهالمعارف «فرهنگ آثار» است. اين مجموعه 6 جلدي كه به معرفي آثار مكتوب ملل جهان از ابتدا تا امروز اختصاص دارد نام سيدحسيني را به عنوان سرپرست روي خود دارد. در اين كار مترجمان و ويراستاران بنام كشور با سيدحسيني همكاري داشتهاند. اين مجموعه بار اول در سال ۱۳۷۸ منتشر شد. اعضاي هيات علمي اين كار شامل چهار نام آشنا و مهم فرهنگ ايران معاصر است كه عبارتند از: اسماعيل سعادت، احمد سميعيگيلاني، رضا سيدحسيني و ابوالحسن نجفي. از مترجمان اين دايرهالمعارف هم جداي از سيدحسيني ميتوان به زندهياد محمدجعفر پوينده، جواد طباطبايي، احمد آرام، عبدالكريم رشيديان و... اشاره كرد.
«فرهنگ آثار» ترجمه دايرهالمعارفي به همين نام و حاصل كار گروهي از پژوهشگران ايتاليايي و فرانسوي بوده است. اين دايرهالمعارف در زبان مبدا اولينبار در سال ۱۹۵۳ منتشر شد. در اثري كه در ايران گردآوري، ترجمه و منتشر شد، تعدادي از مقالات مجموعه فرانسوي حذف شد و مقالاتي از فرهنگ ادبي آلماني كيندلرز (Kindlers) جاي آن را گرفت. مقالاتي كه درباره آثار شاعران و نويسندگان ملل جهان سوم بود علاوه بر اين، تعدادي از آثار ايراني و آثار متعلق به جهان اسلام نيز انتخاب شدند و مقالاتي در معرفي اين آثار نوشته شد و در ميان فرهنگ آثار جاي گرفت.
درخششهايي كه هر كدام براي ماندگاري كافي است
چنانكه پيشتر نوشتم، سيدحسيني در زمينههاي مختلفي كار كرده و در آنها چنان درخشيده كه
هر كدام از آنها براي ماندگار كردن نامش كافي بود. فيالمثل اگر كارنامهاش حاوي همين «مكتبهاي ادبي» بود، آيا امروز مجبور نبوديم در به دست دادن فهرستي از آثاري كه نظريهها و تئوريها و مكاتب ادبي و هنري را تدوين و طبقهبندي كردهاند، نامش را در صدر بياوريم؟
از بانيان معرفي نويسندگان قرن بيستم به ايرانيها
تعداد كساني كه فارسيزبانها بايد شناخت خود از نويسندگان قرن بيستم را مرهون آنها بدانند، خيلي زياد نيست؛ مرادم نويسندگان ادبيات خلاقه است و جداي از آثار نظري. بين آن مترجمان نيز گزيري نداريم جز آنكه نام سيدحسيني را در بلنديهاي فهرست بياوريم. او گذشته از آنكه آثاري از نويسندگان بزرگ قرن بيستم و كساني چون «آندره مالرو» را از فرانسه به فارسي برگرداند، در سطحي گستردهتر، ادبيات مدرن سده بيستم ميلادي را هم به ايرانيها شناساند. نميتوان درباره او صرفا به شرح آثارش در زمينه ادبيات مدرن بسنده كرد. سيدحسيني جداي از اينها سودايي ادبيات كهن هم بود و جنبه مهمي از آثار او برگرداندن و معرفي آن آثار به فارسيزبانها بوده است.
يادآور گوگول و ديگر اغيار زباني
شرح خدماتي كه رضا سيدحسيني آذريتبار به زبان فارسي كرد، نمونههايي از نويسندگاني را در فرهنگهاي مختلف به يادمان ميْآورد كه خود اگرچه در زبان ديگري به عنوان زبان مادري پاي داشتند اما به زبان ديگري آمدند و منشا خدمات يا خالق آثار خلاقهاي در آن زبان شدند. مثالهايي در اين زمينه هم در ايران و هم در دنيا وجود دارد. فيالمثل ميتوان اكبر رادي گليكزبان را نام برد يا رضا براهني ترك را كه هر دو فخر زبان فارسياند. همينطور گوگول اوكرايني را كه از نويسندگان مهم به روسي شد. چنانكه رومان ياكوبسون او را شانس ادبيات روسيه ميداند و ميگويد اين بزرگترين اقبال ادبيات روسيه در قرن نوزدهم بود كه يك اوكرايني به نام گوگول كه روسي را خيلي هم بد حرف ميزد، به يكي از بزرگترين نويسندگان روسيه، تبديل شود.
ديدن مغفولماندهها در مقام روزنامهنگار
جداي از كار ترجمه و پژوهش و گردآوري فرهنگنامهها و دايرهالمعارفها، سيدحسيني روزنامهنگار مهمي هم بود. از او به اعتبار فعاليت روزنامهنگارياش از جمله در مجله سخن به عنوان يكي از سردبيرهاي مهم تاريخ ژورناليسم ايران نيز ياد ميشود. علاوه بر اينها او خدمات پيدا و پنهان زيادي بهطور غيررسمي به فرهنگ و ادبيات ايران كرده است. در گفتوگويي كه به مناسبت اولين سالمرگش با دوست و همكارش مديا كاشيگر داشتم، او در باب قريحه سيدحسيني در زمينه تشخيص استعداد نويسندگان و شاعران چيزهايي گفت كه ذكر آنها را در اين مجال بيفايده نميدانم.
تشخيص قابليتهاي گلشيري و صادقي
آنطور كه مديا ميگفت، نويسندگان مشهور زيادي هستند كه كسي نميداند شهرت و حتي امكان چاپ اثر اولشان را مديون رضا سيدحسينياند. دليل اينكه وقوف به چنين نقشي در تاريخ معاصر تاكنون چندان عموميت پيدا نكرده، اين است كه سيدحسيني در پي طرح چنين تلاشهايي از سوي خود نبوده است. تلاشهاي او به معناي واقعي كلمه بيچشمداشت بود؛ نه در فيگورهايي متواضعانه اما بيمرز با ريا چنان كه ميدانيم و درنهايت از دلشان چيزي درنميآمد جز گردن نهادن به غريزهاي كه فالكنر آن را «تظاهر خاموش به برتري» ميناميد. تنها حاصل دو نمونه از استعداديابيهاي او كافي است تا به نقش سيدحسيني روزنامهنگار و ديد دقيق و نگاه باهوشش پي ببريم. يكي هوشنگ گلشيري و بهرام صادقي. آنطور كه مديا به من گفت، اين سيدحسيني بود كه ناشر را راضي كرد تا «شازده احتجاب» گلشيري را منتشر كند. اينها نشان ميدهد كه مجموعه خصلتهاي سيدحسيني از او نه فقط يك نويسنده و مترجم و نه حتي يك نويسنده و مترجم و مهمتر از همه انساني شريف و راهگشا، بلكه همه اينها به علاوه شخصيتي ميساخت كه خود يكتنه جاي خالي نهادهايي را كه بايد در حوزه فرهنگ در ايران ميبودند و نبودند؛ هيچگاه نبودند، پر ميكرد.