چگونه حسادت قابيل را
كنترل كنيم؟
ابوالفضل رمضاني
نگاه حاكم بر اين نوشته برداشتن بخش زياد بار مفهومي حسادت از شانه «اخلاقِ فردي» است. مفهومي كه هميشه براي زدودنش متوسل به نصيحت، آيات و روايات شده(هر چند اثبات شي نفي ما اعدا نميكند) و مدام فرد حسود را مورد شماتت قرار دادهايم. اما در ساختار اجتماعياش به سهم «نهادهاي اجتماعي» (از والدين در نسبت با فرزندان تا دولت در قبال شهروندان) به مثابه معلولي كه محرك حسادت است كمتر پرداختهايم.
استدلالهايي كه در ادامه اقامه ميشود بر همين سياق صورتبندي خواهد شد.
بياييد با يك داستان فرضي بياغازيم.
تصور كنيد؛ حضرت آدم دو عدد سيب براي هابيل و قابيل چيده... هر دو فرزندش نيز به يك ميزان خواستار منافع بيشتري هستند.
براي تقسيم 4 حالت متصور است.
حالت اول؛ هابيل نور چشمي است پس هر دو سيب را به او ميدهد. در اينجا وضعيت براي قابيل جنگي ميشود.
حالت دوم؛ به هر كدام يك عدد سيب دهد اما يك احتمال وجود دارد كه يكي رسيده و يكي نارس باشد چون قابيل از ارادت پدر به هابيل مطلع است از اينكه سيب نارس به او رسيده، دلخور ميشود و كينه او را به دل ميگيرد. اكنون چه كند؟ پس در حالت سوم؛ براي اينكه مهر پدري شايبهاي براي قابيل ايجاد نكند، تصميم را بر اين ميگذارد كه هر كدام سيب شان را به دو نيم تقسيم كنند و هر يك نيمي از سيب را به ديگري بدهند تا هر دو از يك بخت و اقبال مساوي برخوردار باشند. اما... احتمال ديگري هم وجود دارد! اينكه سيب را مساوي بُرش نزنند براي اينكه سهم بيشتري بردارند! براي برون شد از اين چالش در حالت چهارم؛ تمهيدي پيشه ميكند تا هر كسي كه سيب را بُرش زد آن برادر ديگر، حق انتخاب يكي از بُرشها را داشته باشد. بنابراين هر كدام سعي خواهند كردند به جاي زرنگي و طمع بيشتر، سيبها را به بالاترين ضريب دقت برش بزنند.
اگر احساس كرديد حالت چهارم عادلانهتر هست بايد بگويم شما به مقدار لازم حسود هستيد! اما نگران نباشيد. چون بر اين قرار، مقرر كرديم كه اين صفت را ذيل اخلاق فردي بازخواني نكنيم و از اين رو فرد را مورد طعن و لعن قرار ندهيم.
فرويد(بنيانگذار علم روانكاوي) بر اين باور است كه خاستگاه حس عدالت محصول حسادت و تنگ نظري است. به بياني ساده چون حسوديم و اين حسادت در صورت عدم كنترل مخرب است بنابراين خواهان كنترلكنندهاي هستيم و اين مكانيسم كنترل همان حس عدالتطلبي است كه برانگيخته ميشود.
حسادت؛ تمايلي بدخواهانه نسبت به بهروزي و داشتههاي بيشتر ديگران است. حاضريم تمام همت خود را به كار گيريم و كمر به تخريبشان ببنديم حتي اگر قيمت اين تخريب، تحميل ضرر و زيان به خودمان باشد و آنچه اين تمايل را به لحاظ رواني به وجود ميآورد، زماني است كه احساس بيارزشي همراه با عجز و ناتواني در برابر تحقق خواستههايمان ميكنيم و همين حس، ضرورت مطالبه بيشتر عدالت را توجيه ميكند.
در ساختار اجتماعي جامعهاي كه فرد در آن زندگي ميكند، وقتي نظام توزيع در نهادهاي اجتماعي(خانواده، اقتصاد، سياست، آموزشوپرورش و...) عدالت و انصاف را به عنوان مكانيسمي بازدارنده براي به حداقل رساندن ميزان حساسيت در برابر حسادت پياده نكند، آنگاه فاصله طبقاتي ناشي از بيعدالتي همچون تُفي بر صورت افراد پاشيده ميشود به عنوان مثال؛ خبرهايي مبتني بر تست خصوصي كرونا، تفاوت ميان كرونايي كه مردم ميگيرند و آنهايي كه مسوولان ميگيرند، تبليغات محرك رسانه و بسيار برشمردنيهايي كه مجال بركشيدنش نيست را ميتوان نام برد. بنابراين؛ آنها چون راهي براي برونرفت و اعتراض به اين وضعيت ندارند با بيارزش ديدن و از كف رفتن عزت نفس خود، زمينه تحريك حسادت و متعاقبا تخريبي فراگير آن هم در شكل حداكثري فراهم ميشود. بر اساس آنچه تاكنون گفته شد، ميتوان اين واكنش را در برابر احساس بيارزشي هم معقول و هم قابل درك دانست!
البته هستند افرادي كه به تقدير رضا دهند و كنج عافيت طلبند.
نتيجه اينكه؛ حسادت به عنوان ميلي واقعي در نهاد آدمي صرفا از گذر توصيههاي اخلاقي، ديني با برچسب رذيلت زدن و عيب شماردنش رخت برنميبندد و فقط پاك كردن صورت مساله است. پياده كردن قوانيني منصفانه است كه ميتواند آن ميل را تعديل و از ارتقاء آن به وجه تخريبياش جلوگيري كند. مادامي كه نظام توزيع فرصتها عادلانه باشد و آغازگاههاي آدميان در ساحت اجتماعيشان(فرصتهاي شغلي، تحصيل و...) يكسان باشد در آن صورت افراد احساس ارزشمندي و توانايي تحقق بخشيدن به خواستههايشان را خواهند داشت. و اگر چنين نكنند آن را به گردن كاهلي خود خواهند گذاشت نه بيعدالتي! اينگونه شايد بتوانيم قبل از آنكه بگوييم قابيل حسود بود، با توزيع عادلانه سيب، حسادتاش را كنترل و از كشته شدن مجدد هابيل جلوگيري كنيم.
پژوهشگر فلسفه اخلاق