• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4636 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۱۳ ارديبهشت

روزمعلم را به چه كسي تبريك مي‌گوييد؟ تعدادي از اهالي فرهنگ به اين سوال جواب مي‌دهند

اي چشمه آگاهي شاگرد نمي‌خواهي؟

گروه هنر و ادبيات

12 ارديبهشت در تقويم ايراني روز معلم است. روزي كه طبعا هيچ انساني نمي‌تواند خود و تجربه زيست‌شده‌اش را به آن بي‌‎ارتباط بداند. چرا كه به هر حال كساني بوده‌اند كه در طول زندگي چه مستقيم و بلافصل و چه غيرمستقيم و باواسطه از آنها آموخته‌ايم. به بهانه 12 ارديبهشت روز معلم، از تني چند از اهالي قلم و انديشه خواستيم از مهم‌ترين آموزگاران زندگي خود با ما بگويند.

 

آموزگاران پاييز نويسنده

جمال ميرصادقي

 

مر نويسندگي براي هر نويسنده‌اي، مانند طبيعت چهار فصل دارد. من فكر مي‌كنم كه در بهار و تابستان به گونه‌اي و در پاييز و زمستان به گونه‌اي ديگر. اگر چه در ابتداي راه هم نقش آموزگار مهم است اما تجربه من نشان مي‌دهد كه يك نويسنده در پاييز و زمستان نويسندگي خود هم آموزگاران خودش را دارد.

آن‌ طور كه من تجربه كرده‌ام در پاييز و زمستان، اين اجتماع است كه بايد نقش آموزگار را براي نويسنده بازي كند و جاي خالي شكوفايي بهار و حرارت تابستان را نزد او پر كند. اجتماع است كه بايد به نويسنده شور و انگيزه بدهد. چون نويسنده در اين دوره بسيار مستعد متوقف شدن است و ممكن است كلا كار نويسندگي را تعطيل كند. من مجموعه‌اي از داستان‌هاي زنان ايران را سال‌ها پيش جمع‌آوري و بعد منتشر كردم. خيلي‌هاي‌شان بچه‌هاي كلاس خودم بودند. امروز از بين آنها تنها دوتاي‌شان در اين عرصه باقي مانده‌اند. چرا؟ چون آن انگيزه را در جريان مسائل روزمره از دست دادند. اجتماع هم اين انگيزه را به آنها برنگرداند و در نتيجه سرخورده شدند.

در مورد خودم هم بايد بگويم كه در ابتداي راه نويسندگي تحت تاثير دو نويسنده خارجي يعني ويليام فاكنر و ارنست همينگوي بودم. در مورد ايراني‌ها هم - مثل همه نويسندگان- از هدايت بسيار تاثير گرفتم. هدايت بر همه ما تاثير گذاشت و كسي نمي‌تواند منكر اين تاثير بشود. او همه نوع داستاني داشت؛ از داستان‌هاي واقعي تا داستان‌هاي خيالي و وهمناك و... ساعدي يك ‌جور از هدايت تاثير مي‌گيرد، گلشيري يك جور و ديگران هم به نوع خود. من علاوه بر هدايت از بزرگ علوي هم تاثير گرفتم. داستان‌هاي او جنبه مبارزه‌جويانه داشت بر عكس داستان‌هاي هدايت كه بيشتر جنبه آرمان‌گرايانه در آنها برجسته بود و گاهي به بدبيني مي‌انجاميد. من از هر دو نفر آنها تاثير گرفتم.

 

اولين مشوق نويسندگي‌ من

قباد آذرآيين

 

اگر بخواهم از ميان كساني كه به من آموختند، از كسي ياد كنم و از اين طريق از او تشكر كنم، بايد از آقاي هوشنگ سارنج نام ببرم. آقاي سارنج در دبيرستاني در مسجدسليمان دبير ادبيات من بودند. ايشان كه خودشان دست به قلم بودند و داستان مي‎نوشتند در تشويق و ترغيب من به نويسنده شدن نقش مهمي داشتند.

خيلي خوشحالم كه در قيد حيات هستند و من فرصت آن را پيدا كرده‎ام كه مراتب سپاسگزاري خود را از ايشان به‌جا بياورم. خوشحالم كه مي‌توانم بگويم تشويق‌هاي ايشان بود كه مرا به سوي نويسنده شدن هدايت كرد.

آقاي سارنج سه سال دبير من بودند. سه سال دوم دوره متوسطه. يعني سال‎هاي بعد از سيكل تا ديپلم. در آن زمان نشريه‌اي در خوزستان بود به نام «پيام نوين» كه داستان‌هاي آقاي سارنج در آن چاپ مي‎شد و ما از خوانندگان آن مجله بوديم. يعني هم شاگرد ايشان بوديم و هم خواننده دقيق داستان‌هاي ايشان.

بعد من از آنجا آمدم تا رشته ادبيات بخوانم و خبري از ايشان نداشتم. تا اينكه به مدد ابزار نوين ارتباطي، يعني اينترنت، اين اواخر توانستم در فضاي مجازي پيداي‌شان كنم و بدانم كه حال‌شان خوب است و در اصفهان زندگي مي‌كنند و از اين بابت بسيار خوشحالم. خوشحال شدم وقتي ديدم در اصفهان جلسات شاهنامه‌خواني دارند. از اين فرصت استفاده مي‌كنم و از اين آموزگار خوش‌قلم، باسواد و مهربانم سپاسگزاري مي‌كنم.

 

نسبت رياضي و جهان

هوشنگ ماهرويان

 

علم‌هاي رياضي من تاثير زيادي در زندگي من گذاشتند. مهم‌ترين‎شان زنده‌ياد دكتر هشترودي بود. البته من قبل از آن ذهن منطقي رياضي را از زنده‌ياد بي‌رشك ياد گرفتيم. من در دانشكده حقوق درس خواندم اما به دانشكده علوم هم زياد مي‌رفتم و سر كلاس‌هاي دكتر هشترودي حضور پيدا مي‎كردم. آنچه دكتر هشترودي به من آموخت اين بود كه اگر با رياضيات اقليدوسي به جهان نگاه كني و بشوي نيوتن، مي‎تواني نيوتن را وضع كني اما اگر با رياضيات محض به جهان نگاه كني از آن مكانيك انيشتين بيرون مي‎آيد. در واقع به من ياد داد كه هر پيش‌فرض رياضي چگونه در ديدگاه ما در قبال دنيا تاثيرگذار است. اين براي من در كار تاريخي بسيار موثر بود. شما در مباحث فرهنگي وقتي تحليل مي‎كنيد، مي‎توانيد از ماكس وبر، لوي - برول و كساني مانند آنها استفاده كنيد. اينها به جهان فرهنگي نگاه كرده‌اند. مثلا ماكس وبر كتابي دارد درباره تاثير پروتستانيسم بر به وجود آمدن سرمايه‌داري كه كاملا فرهنگي به جهان نگاه كرده. در مقابل ماركس كه كاملا مادي نگاه مي‌كند و مي‌گويد ابزار توليد به نقطه‌اي از شكوفايي مي‌رسد كه روابط خاص توليدي ايجاد مي‌كند و...

اين توضيحات مختصر در حكم بيان دلايل من براي قدرداني‌ام از استاد دكتر هشترودي است كه به من آموخت چطور رياضيات اقليدوسي مي‌تواند در نوع نگاهم به دنيا موثر باشد و چقدر به فرهنگي ديدن تاريخ كمك مي‌كند. به من ياد داد كه تحليل‌هاي فرهنگي را فداي مسائل ايدئولوژيك نكنم و همواره سعي داشته باشم كه به جهان از دريچه فرهنگ نگاه كنم. او پيوند رياضيات اقليدوسي با نگاه فرهنگي به جهان را براي ما به ‌طور شفاف آشكار كرد و به ما آموزاند. از اين بابت از ايشان ممنونم.

 

به آموزگاري كه با او رابطه دلي داشته باشم

بيژن عبدالكريمي

 

ر پاسخ به اين پرسش كه چه كسي را در مقام معلم خود شايسته تبريك مي‌دانم، طبعا بايد از فرد يا افرادي نام ببرم اما من مي‌‎خواهم به جاي اين ‌كار از ملاك‌هايي بگويم كه كسي را براي من شايسته اين تقدير و تبريك مي‌‎كند.

كسي كه من او را معلم خود مي‌دانم و از او سپاسگزاري مي‌كنم، كسي است كه لزوما بايد با او رابطه – به اصطلاح- دلي داشته باشم. شما ممكن است به لحاظ نظري و علمي از خيلي‌ها آموخته باشيد. طبعا كتاب‌هاي زيادي خوانده‌ايد و از خيلي نويسندگان، مترجمان و... آموخته‌ايد. همان ‌طور كه از خيلي از معلمان‌تان. با اين حال معمولا من به كسي روز معلم را تبريك مي‌گويم كه با روح و قلبم پيوند برقرار كرده باشد.

همه ما در زندگي معلماني داريم كه براي ما افق‌گشايي كرده‌اند. كساني كه مسير زندگي ما را تغيير داده‌اند. يعني اين ‌طور نبوده كه فقط پاره‌اي اطلاعات را در اختيار شما گذاشته باشند. معلمان و اساتيد به باور من سه دسته هستند. يا معلمان خوب هستند اما متفكر نيستند. يا متفكر هستند اما معلم خوبي نيستند و گروهي كه هم متفكران خوبي‌اند و هم معلمان خوبي. اين گروه سوم واقعا معدودند. كساني كه هم اهل انديشه‌اند و هم مي‌توانند آن انديشه را به شيوه خوبي عرضه كنند. نكته ديگري كه بايد گفت اين است همه معلمان ما مربوط به زمان حال ما نيستند. گاهي اوقات معلماني داريم كه قرن‌ها قبل از ما مي‌زيسته‌اند. نقشي كه حسين‌بن‌علي مي‌‎تواند در زندگي يك فرد داشته باشد، نقش معلمي است. همين ‌طور نقش مولانا يا افلاطون. اينها هم معلمان تاريخند كه نقش آموزگارانه‌شان در مناسبات تقويمي نمي‌گنجد اما تاثيرشان محسوس و روشن است.

 

من شاگرد ستاره‌ها و كهكشان‌ها هستم

اسماعيل اميني

 

ن اين اقبال را دارم كه نزد بسياري از معلمان و استادان خردمند و بااخلاق، شاگردي كرده‌ام. از معلم اول ابتدايي‌ام آقاي بني‌هاشمي كه بعدها در دبيرستان معلم زبان آلماني ما بود تا استادانم در دوران دانشگاه، بزرگاني چون دكتر گذشتي، دكتر حلبي، دكتر چهرقاني، دكتر شفيعي كدكني، دكتر جويني، دكتر فرشيدورد، دكتر پورنامداريان، دكتر محمد رضايي، دكتر مهرآوران، دكتر اميربانو كريمي، دكتر مصفا و... اين كهكشان نوراني تا بيكران‌ها امتداد دارد.

همچنين بزرگاني كه بيرون از فضاي مدرسه و دانشگاه، معلم من بوده‌اند. استاد مشفق كاشاني، سيدحسن حسيني، قيصر امين‌پور، حسين آهي، محمدرضا زائري، ساعد باقري، عمران صلاحي، منوچهر احترامي و... اين كهكشان نيز دنباله دارد تا سرچشمه‌هاي معرفت و نور.

افزون بر اينها از بسياري از دوستان جوان‌تر كه غالبا اهل قلم و كتاب هستند، بسيار آموخته‌ام و خودم را مرهون مهرباني و اخلاق و معرفت‌شان مي‌دانم.

هنوز به مدرسه نمي‌رفتم كه از پدرم، روخواني قرآن را آموختم و هنوز زبان نگشوده بودم كه از كلمات مادرم، زبان زيباي تركي را آموختم و بعدها كه زبان گشودم، مادر برايم معلم مهرباني، خداشناسي، اخلاق و راستگويي بود. معلمي كه به مكتب نرفته و خط ننوشته بود اما گنجينه‌اي از شعرها، قصه‌ها، حكمت‌ها و اندرزها در ذهن و زبان داشت و از نثار آن‌ گنجينه براي آموختن دريغ نداشت.

 

به پاس همه آنها كه به من آموختند

عبدالجبار كاكايي

 

نتخاب يك يا چند نفر از بين انبوه كساني كه بر آدم تاثير مي‎گذارند و آدم از آنها مي‎آموزد، كار دشواري است. چرا كه آدم مي‌ماند كدام‌شان را انتخاب كند و مبادا كسي كه واقعا بيشتر به ‌آدم آموخته از قلم بيفتد.

به هر حال من در مقاطع مختلف از آدم‌هاي مختلف تاثير گرفتم كه بعضي از آنها مستقيما معلم من بودند؛ يعني به ‌طور مستقيم افتخار شاگردي آنها را داشتم. بعضي‌ها هم به ‌طور غيرمستقيم و از طريق مراودات و معاشراتي كه داشتيم يا از طريق آثارشان.

از بين معلمانم بايد به آقاي منصوريان اشاره كنم. ايشان دبير ادبيات دوران دبيرستان من بودند. آقاي منصوريان علاوه بر آنچه از دانش خود به من دادند، اولين كسي بودند كه شاعري را در من تشويق كردند. به هر حال مي‌دانيم كه در ابتداي راه شاعري چقدر اين تشويق‌ها مهم است. تشويق در آن مقطع مي‌تواند مسير زندگي و كار هنري يك آدم را تعيين كند. او را به سوي آنچه استعدادش را دارد هدايت كند.

آدم ديگري كه در همان دوران دبيرستان بسيار از او آموختم و تشويق‌هايش بسيار براي من راهگشا و تعيين ‌‎كننده بود، ديگر دبير ادبياتم جناب آقاي نقش بودند. من از اين دو نفر به عنوان معلمان مستقيم خودم در دوران نوجواني و سال‌هاي دبيرستان ياد مي‌كنم كه شاعر شدنم، بخشي در گروي حمايت‌ها و مهرباني‌ها و آموزگاري‌هاي آنهاست.

در سال‌هاي دانشگاه هم دو نفر از اساتيد بودند كه راه دبيران دبيرستان را ادامه دادند و در زندگي من نقش مهمي ايفا كردند. از اينها يكي‎شان آقاي دكتر كامل احمدنژاد بود و ديگري آقاي دكتر علي‌محمد سجادي. اين دو استاد در زماني كه من دانشجو بودم در ادامه كار شاعري من تاثير زيادي داشتند. از اين بابت از آنها بسيار ممنونم و قدرداني مي‌كنم.

از ميان شاعران و منتقداني كه با آنها معاشرت و حشر و نشر داشتم، بيش از همه از دو زنده‌ياد تاثير گرفتم و آموختم. اول از همه از زنده‌ياد سيدحسن حسيني. سيدحسن خوب مي‌دانست كه نقد خوب و تاثيرگذار زماني بر صاحب اثر – خصوصا اگر جوان و اول راه باشد - تاثير مي‌گذارد كه او اول با تشويق‌هاي منتقد جذب شود. من با نقد شعر از طريق سيدحسن حسيني آشنا شدم و نخستين نقدها به شعر من كار او بود. قبل از آن، من اصلا سخن حكمت‌آميز در باب شعر نشنيده بودم تا در سايه آن ذوقم را ادامه دهم. بار اول كه شعري براي او خواندم، پرسيد چند سال است شعر مي‌نويسي؟ گفتم: دو سال. گفت پشت شعري كه خواندي، يك پيشينه 12 ساله بايد بوده باشد. اين حرفش غيرمستقيم تشويق بود براي من. بعد كه ايرادهاي شعرم را مي‌گفت، بسيار تاثيرگذارتر بود.

نفر بعدي كه در حوزه شاعري بر من ‌تاثير گذاشت، زنده‌ياد قيصر امين‌پور بود. امين‌پور به سبب كار دانشگاهي‌اش، بنيه علمي بسيار خوبي داشت. من از دانش او – همان‎طور كه قبلا هم گفته‌ام - بسيار بهره‌مند شدم و از او نيز مانند سيدحسن حسيني چيزهاي زيادي آموختم. بنابراين من شش نفر را نام بردم در حالي كه ديگراني هم بودند كه به من آموختند. در اينجا حضور همه آنها را در زندگي خود پاس مي‌دارم.

 

از آيت‌الله منتظري تا محمدرضا لطفي

سعيد شريعتي

 

دم نسبت به خيلي‌ها كه از آنها آموخته دِين دارد. براي من اين آموزگاران از سال قبل از مدرسه و به اصطلاح «آمادگي» شروع مي‌شود تا همين امروز ادامه مي‌يابد.

طبعا اول از همه از معلم كلاس اول دبستانم تشكر مي‌كنم. شهيد محمود نوريان كه در مدرسه مهديه تجريش در سال 1357 معلمم بود و بعد در جبهه به شهادت رسيد. ايشان الفبا را به من آموخت و آموختن الفبا روشني ‌دادن است تا با آن دنيا را جور تازه‌اي ببيني. بعد از ايشان يكي از خاطره‌انگيزترين دوره‌هاي آموزش من، سال‌هاي دوم و سوم دبستان و شاگردي خانم ايزدي بود.

بعدها از خيلي‌ها آموختم؛ چه در مدرسه و دانشگاه و چه در جاهاي ديگر. از آنها مي‌توانم به كلاس‌هاي تفسير نهج‌البلاغه آيت‌الله منتظري ياد كنم. در نوجواني هر هفته براي شركت در آن كلاس‌ها مي‌رفتم قم و بر‌مي‌گشتم. همين‌ طور بايد به چيزهايي اشاره كنم كه از جلسات تفسير قرآن آيت‌الله جوادي آملي چه در راديو و چه در محضر خود ايشان آموختم. همين ‌طور علامه محمدتقي جعفري كه در سال‌هاي آخر دبيرستان به مدرسه ما مي‌آمدند و آشنايي‌هايي با مثنوي به ما دادند. بعدها به منزل ايشان هم مي‌رفتيم و از آن طريق با انديشه‌هاي مولانا بيشتر آشنا شدم.

همين ‌طور بايد به دكتر عبدالكريم سروش و نقشش در زندگي خودم اشاره كنم. از دكتر سروش هم چيزهاي زيادي ياد گرفتم و ايشان هم براي من نقش آموزگاري داشتند. در سال‌هاي دانشجويي مرتب به جلسات ايشان كه در جاهاي مختلف برگزار مي‎شد، مي‌رفتم.

همين ‌طور بايد به استاد مصطفي ملكيان اشاره كنم كه حدودا بيست و سه، چهار سال پيش بسيار از ايشان آموختم.

دكتر محمدعلي موحد هم شخصيت بسيار تاثيرگذاري در زندگي من بودند و در حوزه‌هايي چون عرفان، مثنوي و... دريايي از معرفت، دانش، مروت و اخلاق را پيش روي ما قرار دادند.

همين‌ طور بايد از استاد موسيقي‌ام زنده‌ياد محمدرضا لطفي اشاره كنم. من در زمينه موسيقي اساتيد زياد داشتم كه يكي از مهم‌ترين آنها كه چيزهاي زيادي از او دارم، زنده‌ياد مرحوم محمدرضا لطفي بود.

به همه كساني كه از آنها نام بردم، درود مي‌فرستم. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون