استاد مطهري و روزگار ما
محسن آزموده
تجربه تاريخي و واقعيت روزمره زندگي در روزگار كنوني آشكار كرده كه حذف دين و ديانت از زندگي فردي و اجتماعي بشر خيال خامي بيش نيست و دين به عنوان يك منظومه معرفتي- هويتي- معنايي، كماكان هر سه كاركرد مذكور را براي انسانها دارد، يعني اولا شمار زيادي از انسانها به لحاظ معرفتي براي برخي پرسشهاي خود، به ويژه پرسشهاي فلسفي و متافيزيكي به مجموعه معارف ديني خود مراجعه ميكنند، ثانيا شمار بيشتري از انسانها براي تعريف هويت خود از تعلقات ديني خود بهره ميجويند و خود را با وابستگيها و علقههايشان به جوامع ديني ميشناسند و به ديگران معرفي ميكنند و در زندگي روزمره فردي و جمعي نيز به مناسك و آداب ديني تمسك ميجويند و ثالثا و مهمتر از همه، دين كماكان يكي از (اگر نگوييم مهمترين) منابع معنابخشي به زندگي انسانهاست. از اينرو چنانكه برخي متفكران و جامعهشناسان بزرگ معاصر مثل يورگن هابرماس و پيتر برگر بحث كردهاند، سخن از عصر سكولار به عنوان زمانهاي كه دين در عرصه اجتماع حضوري جدي ندارد، توهم محض است. نمونه بارز اين حضور پررنگ دين و ديانت را در اين روزها كه ويروس كرونا سراسر جهان را در نورديده، ميتوان ديد. از هر سو شاهديم كه دينداران و متدينان از دينهاي متفاوت، واكنشهاي گوناگوني نسبت به اين بحران نشان دادهاند، از برخي تندروها و افراطيها كه نسبت به تعطيلي مراكز ديني پر تجمع اعتراض كردند و بعضا رفتارهاي نابهنجار از خود نشان دادند، تا عدهاي قشري انديش كه بهزعم خود كوشيدند با انتساب غلط روشهاي درماني سنتي به دين، براي اين بيماري نسخههاي عجيب و غريب تجويز كنند. در چنين وضعيتي حضور متفكران ديني نوانديشي كه بكوشند با تكيه بر استدلال و خردورزي و متناسب با شرايط زمانه و روزآمد، از درون منظومه معرفتي-هويتي-معنايي دين، به پرسشهاي دينداران پاسخ دهند، بسيار ضروري است و از اين حيث استاد شهيد مرتضي مطهري، نمونهاي برجسته و بارز و بسيار كم نظير است. شهيد مطهري متعلق به نسلي از روحانيان و اساتيد حوزوي است كه در نوجواني سختگيريهاي مذهبي پهلوي اول را از نزديك ديد و جوانياش با تحولات بعد از شهريور 1320 همراه شد، يعني روزگاري كه در نتيجه باز شدن نسبي فضاي سياسي و اجتماعي ايران، گروههاي فكري و سياسي گوناگون از جمله حزب توده و جريانهاي مليگراي منتقد استبداد، امكان فعاليت پيدا كردند و فضايي از تضارب آرا و انديشهها پديد آمد كه پرسشهايي اساسي و جدي پيش روي دينداران ميگذاشت. در چنين شرايطي مطهري هوشمندانه و از سر تعهد، تحولات فكري و سياسي جامعه را دنبال ميكرد و از آنجا كه در ميان علوم سنتي حوزوي به فلسفه و كلام تعلق خاطر بيشتري داشت، ميكوشيد نسبت به مسائل جديد واكنشي استدلالي نشان دهد. او در سال 1331 يعني در 32 سالگي از قم به تهران مهاجرت كرد تا از نزديك با محافل دانشگاهي و روشنفكري ارتباط داشته باشد و ضمن آگاهي مستقيم از تحولات روز، به دفاع از «ديانت معرفت انديش» بپردازد. نكته مهم آنكه گفتار و نوشتار مطهري تنها معطوف به پرسشهايي كه از بيرون به دينداران عرضه ميشود و پاسخ به آنها نبود. او فعالانه و از درون نيز به نقد و ارزيابي دينداري مردم در زندگي روزمره و مهمتر از آن گفتار و كردار همسلكان خويش يعني روحانيت ميپرداخت و ميكوشيد ديانتي عقلاني، استدلالي، اعتدالي و روزآمد را به تصوير بكشد. شهيد مطهري در اين راه به هيچ عنوان گرفتار افراط و تفريط نميشد و در ارايه گفتارها و نوشتارهايش از زباني ساده و روان و شيرين و در عين حال مستند و مستدل بهره ميگرفت. او در حد منابع فارسي و عربي زمانه خودش تلاش كرده بود با علوم و معارف جديد به ويژه در حوزه علوم انساني و مهمتر از همه فلسفه، آشنا شود و از اين حيث با مخاطبان متجددش همزبان بود و حرف آنها را ميفهميد، از سوي ديگر احاطه و تسلط قابل توجهش به منابع ديني سبب ميشد كه گفتار و نوشتارش نزد علماي سنتي جدي تلقي شود و اين نقد بر او وارد نباشد كه از بيرون و بدون آشنايي عميق با علوم سنتي ديني از دين و دينداري سخن ميگويد. كوتاه سخن آنكه امروز با گذشت چهل و يك سال از شهادت استاد مطهري، گذشته از ابعاد فكري و فلسفي و كلامي آثارش، آنچه بيشتر آموزنده و حايز توجه است، اولا روحيه دغدغهمند و متعهد او در قبال مسائل و مشكلات روز و ثانيا منش استدلالي و خردمندانه و روزآمد و متعادل اوست. بدون شك اگر امروز شهيد مطهري در ميان ما حضور داشت، نسبت به خرافاتي كه از سوي گروهي از منفعتگرايان به نام دين و ديانت عرضه ميشود، موضع سفت و سختي ميگرفت و با سخنان مستدل و منطقي ميكوشيد دينداران را نزد همگان سربلند و مفتخر كند.