شهيد مطهري به عنوان يكي از نظريهپردازان اصلي انقلاب اسلامي و از نزديكترين ياران بنيانگذار جمهوري اسلامي، همواره يكي از محبوبترين چهرههاي فكري نظام سياسي حاكم بر ايران محسوب ميشود و تاكنون درباره او هزاران هزار صفحه كتاب و مقاله منتشر شده و كتابهايش به شكل وسيع در جامعه منتشر ميشود اما جاي تاسف است كه تاكنون يك زندگينامه انتقادي و دانشگاهي كه با نگاهي علمي و بدون حب و بغض به همه جنبههاي زندگي ايشان بپردازد، وجود ندارد و آثاري كه منتشر شده معمولا با رويكردهاي جانبدارانه و با ادبياتي غيردانشگاهي نگاشته شدهاند. در غياب اين موضوع براي پي بردن به ابعاد متفاوت و كمتر شناخته شده زندگي شهيد مطهري ناگزير از مراجعه به افراد و چهرههايي با نگرشها و ديدگاههاي متفاوت هستيم كه با او حشر و نشر داشتهاند و او را از نزديك ميشناختند. رضا مختارياصفهاني، پژوهشگر و محقق تاريخ معاصر در كتاب تازه منتشر شده «مطهري مصلح يا انقلابي»(نشر پارسه) درباره منش سياسي و فكري شهيد مطهري با شماري از چهرههاي سياسي و فكري معاصر كه بيشتر آنها متعلق به جريان ملي- مذهبي هستند، گفتوگوهاي جذاب و خواندني منتشر كرده است. از اين رو به مناسبت سالگرد شهادت استاد مطهري با او پرسشهاي زير را در ميان گذاشتيم.
در آغاز بفرماييد هدف اصلي شما از اين گفتوگوها و سپس انتشار آنها چه بود؟
اين گفتوگوها بخشي از گفتوگوهايي است كه نزديك به دو دهه پيش براي كتاب تاريخ شفاهي زندگي و مبارزات شهيد مطهري كه مركز اسناد انقلاب اسلامي منتشر كرد، انجام دادم. اين مصاحبهها را به مناسبت در بخشهايي از كتاب آوردم اما با توجه به نوع نگاه مركز حذف شدند. آوردن آن بخشها ميتوانست به روايات افراد از مطهري توازن و تعادل ببخشد اما متاسفانه چنين امري با همه تلاشم ميسر نشد. البته از همان ابتدا معلوم بود كه اين روايات در كتاب جايي نخواهند يافت اما از آنجا كه به انجام كاري دقيق و درست ميانديشيدم، مصاحبهها را بر مبناي علايق پژوهشي خودم انجام دادم. همين كه اين مصاحبهها انجام و بالاخره منتشر شد، نشان از آن دارد كه كاري بيهوده انجام ندادم. يادم هست زندهياد دكتر ابراهيم يزدي به انتشار مصاحبهاش در كتاب اميدوار نبود و حتي در مقابل اصرارهايم انقلتهايي ميآورد. در نهايت به او گفتم بالاخره اين مصاحبه در جايي مورد استفاده قرار ميگيرد و براي هميشه هم در آرشيو باقي نميماند. با توجه به اينكه گفتوگوها به جز اطلاعاتي درباره مطهري، آگاهيهاي ذيقيمتي درباره مسائل انقلاب و برخي از حوادث و اشخاص داشتند، تصميم گرفتم آنها را منتشر كنم. گفتني است درگذشت مرحوم مهندس علياكبر معينفر جرقه اين فكر را زد.
به رغم انبوه مطالب و گفتارهاي پديد آمده درباره شهيد مطهري، يك زندگينامه انتقادي و دانشگاهي درباره شهيد مطهري نوشته نشده است. مشكل به نظر شما از كجاست؟
بخشي از مشكل در همان پاسخ نخست نهفته است. زندگينامهنويسي پژوهشي و انتقادي به معناي واقعي در ايران كمياب است. بسياري از كتابهايي كه در اين حوزه نوشته شدهاند به محيط زندگي و زمانه فرد توجه نداشتهاند. گويا شخصيت مورد مطالعه در خلأ نشو و نما يافته و فعاليت كرده است. اين كار در خصوص كساني كه صاحب انديشه و تاليفي هستند، كار را سختتر ميكند. بخشي از مشكل هم به نگاههاي سياسي نزد پژوهشگران مستقل و نهادها و مراكز مطالعاتي حكومتي برميگردد. پژوهشگران مستقل با اين تصور كه نگارش و پژوهش درباره بعضي از مقاطع و شخصيتها در حوزه كاريشان نيست به سراغ آنها نميروند. البته اگر از باب اين باشد كه پژوهش و نگارش درباره بعضي حوادث و اشخاص هنوز جنبه تاريخي پيدا نكرده و درباره آنها حب و بغض وجود دارد تا حدودي درست است. دليل را اما از اين جهت نميبينم بلكه محذورات سياسي و اجتماعي وجود دارد و گويي ورود و نوشتن در برخي حوزهها را غيرعلمي و دور از شأن علمي خود ميدانند. همين اجتناب پژوهشگران مستقل موجب شده مراكز مطالعاتي با صبغههاي سياسي و بعضا امنيتي در اين حوزهها ورود كنند كه نتيجه كار، ايدئولوژيك، غيرعلمي و تمجيدگونه شده است. وگرنه درباره شهيد مطهري همانگونه كه شما اشاره كرديد، كتاب و مقاله بسيار نوشته شده اما پژوهشهايي با وزانت علمي نيستند.
به نظر شما آيا اصلا ضرورتي دارد كه يك زندگينامه انتقادي و تا سر حد امكان جامع و مانع درباره شهيد مطهري تهيه و تدوين شود؟ چرا؟
نگارش پژوهشي مستقل، جامع و انتقادي درخصوص آيتالله مطهري امري ضروري است. او نه تنها يك فقيه و شارح فلسفه كه يكي از نزديكان آيتالله خميني است كه در بسياري از موارد طرف مشورت رهبر انقلاب بوده است. او با مجامع نوانديشي ديني در تعامل بود و با فقيهان سنتي نيز مراوده داشت. از همين رو پژوهش علمي و غيرايدئولوژيك درباره او به فهم ما از نهاد روحانيت و اتصال جريان روشنفكري مذهبي به روحانيان انقلابي كمك ميكند. بسياري از انقلابيون مذهبي كتابهاي مطهري را مطالعه ميكردند هر چند به ميزان محبوبيت و فراواني آثار شريعتي نبود. او در ميانه انقلابيون و محافظهكاران ايستاده بود. بررسي زندگي و زمانه او نياز به شناخت عميق از حوزههاي علميه، جريانهاي فكري و حوادث سياسي دارد. پژوهشي با چنين مختصاتي ميتواند از تاريخ انقلاب و جمهوري اسلامي گرهگشايي كند. متاسفانه بعضي از كتابهايي كه درباره فقيهان اعم از سياسي و سنتي نوشته شده از فقر اطلاعات راجع به مناسبات حوزه و ويژگيهاي زيستي و طبقاتي فقيهان رنج ميبرند يا آنها را حوزوياني نوشتهاند كه با روش علمي و اصول زندگينامهنويسي بيگانهاند.
در ضمن بفرماييد به نظر شما چه كسي يا نهادي بايد متقبل چنين كاري شود و انجام آن مستلزم چه شرايطي است؟
اگر نهادي متكفل امر باشد، مشكل همان ميشود كه هست. اگر نهادها و مراكزي سفارش كار بدهند اما كار سفارشي نخواهند، اشكالي ندارد. گاهي اين مراكز مميزيها و خطوط قرمز برساخته بيشتري از مميزان وزارت ارشاد دارند. ناظران به جاي آنكه ناظر علمي باشند، مميز ايدئولوژيك و گاه سليقهاي هستند. وقتي ميخواستم با زندهياد دكتر احسان نراقي قرار مصاحبه را بگذارم، او سخن جالبي گفت؛ او گفت «مطهري را بايد از اين مطهري برساخته روايت رسمي نجات داد.» البته اين نكته را هم فرو نگذارم پژوهشي كه بنيادش بر ماديات باشد، چندان ره به صواب نميبرد. گاهي در چنين پژوهشهايي، كتابسازي و سطحينگري رخ ميدهد.
روايتها و گفتارها درباره شهيد مطهري بعد از ترور عمدتا توسط نيروهاي منتسب به حزب جمهوري اسلامي صورت ميگرفت و كمتر صداي نيروهاي متفاوت با اين جريان درباره او به گوش رسيده است. در حالي كه شما در كتاب عمدتا با نيروهاي ملي- مذهبي و حتي سكولار گفتوگو كردهايد. آيا در انتخاب اين چهرهها هدفي داشتهايد؟
حتي ميتوان گفت اعضاي جناحي از حزب جمهوري اسلامي كه بعدها راستگرايان نظام را نمايندگي كردند بيشتر راوي مطهري شدند. درست است كه آيتالله مطهري نسبت به آيتالله بهشتي با راستگرايان قرابت بيشتري داشت و آنان هم بودند كه در حزب جمهوري اسلامي دوگانه مطهري- شريعتي را مانند دوگانه مصدق- كاشاني در حزب جمهوري اسلامي به وجود آوردند اما لااقل مطهري در زمان حيات از حيث رفتار و تفكر متفاوت از آني بود كه بعضي از ميراثدارانش مدعي و عامل آن رفتارها و تفكرات هستند. اكثر روايات اين افراد هم روايات پسيني است. بيش از آنكه حاوي خاطرات و مشاهدات باشد، تحليلهاي امروزي آنان را در بر ميگيرد. بعضي از اين روايات به نوعي اهانت به شهيد مطهري محسوب ميشود. در اين روايات، مطهري به گونهاي تصوير شده كه با وجود مناسبات شخصي، اجتماعي و فكري با افرادي مانند مهندس بازرگان در مجامعي ديگر دربارهشان به نوعي ديگر سخن ميگفته است. نسل جديد انقلاب بيشتر با چنين رواياتي از مطهري مواجه بوده است. به گونهاي شده كه گويي همراهان و رفيقان سابق مطهري در بيان خاطراتشان از او دچار نوعي خودفراموشي شدهاند. به نظر ميرسد آنان نيز با چنين رواياتي احساس غربت با مطهرياي ميكنند كه با او مأنوس بودند. پس صلاح و صواب را در واگذاري بازشناسي مطهري به مدعيان ديدهاند. بر اين مبنا سعي كردم به سراغ كساني بروم كه بخشي از هويتشان با آيتالله مطهري تعريف ميشود و درباره او بيشتر خاطره و روايت دارند تا تحليل و تجليل. جالب اينكه در پيش از پيروزي انقلاب اختلافات بيشتر عقيدتي و فكري بود تا سياسي. از همين رو افرادي مانند مرحومان بازرگان و معينفر از لحاظ فكري با مطهري قرابت بيشتري داشتند تا با شريعتي. در مقابل هم آيات طالقاني و بهشتي با شريعتي قرابت فكري بيشتري داشتند. آن طور هم كه از روايت برخي افراد مانند مرحوم آيتالله طاهريخرمآبادي برميآيد، مطهري به عمد به حزب جمهوري اسلامي دعوت نشد تا دوگانه مطهري- شريعتي در حزب شكل نگيرد. هر چند اين دوگانه بعد از انفجار هفتم تير و در غياب بهشتي توسط جناح راست حزب جمهوري اسلامي شكل گرفت. مقصود سخن آنكه درباره بسياري از اشخاص و حوادث انقلاب به چنين روايات و انتشار اسناد مقوم چنين رواياتي نيازمنديم تا از يكسويه روايت كردنهاي تاريخ معاصر رها شويم. نكته آنكه نتيجه روايات يكسويه از انقلاب، آسيب مهمي چون روايات يكسويه طرفداران سلطنت و مخالفان انقلاب را به همراه داشته است.
آيا از مجموع گفتوگوها، روايتها و نگرشهاي متفاوتي از آن ديدگاه رايج رسمي در مورد شهيد مطهري به عنوان يك روحاني نوگرا و متكلم مدافع اسلام پديدار ميشود؟
آيتالله مطهري نسبت به بسياري از فقيهان و خطيبان مذهبي نوگرا بوده است. او منتقد عوامگرايي روحانيت بود و پيشنهاد تنظيم امور مالي مراجع تقليد را ميداد. همچنين از خرافات و عوامزدگي در عزاداريهاي شيعه انتقاد ميكرد و درباره حجاب در اسلام، نظري متفاوت از اكثر همسلكانش داشت. هر چند در مورد خرافات و حجاب آيتالله شيخمحمد خالصيزاده بر او تقدم دارد. مطهري با توجه به تدريس در دانشكده معقول و منقول(الهيات بعدي) و سخنراني در انجمنهاي اسلامي دانشجويان، پزشكان و مهندسين و حسينيه ارشاد در تعامل با نسل جديد و تحصيلكرده بود. او برخلاف بسياري از همسلكانش متكلم وحده نبود. در پاسخ و چالش با منتقدان و مخاطبان قرار داشت. در اين كتاب علاوه بر اين ويژگيها، راويان از اصولگرايي مطهري در بعضي عقايد و نظراتش گفتهاند. او كه قائل به تدريس ماركسيسم به صورت علمي در دانشگاهها بود با شريعتي اختلافي عميق پيدا كرد و به روايت بعضي از راويان به رگههاي التقاط در تفكر او انتقاد داشت. البته به گفته عبدالمجيد معاديخواه، اين انتقاد از اين نظر بود كه او «رهبري يك جريان فكري را عهدهدار بشود و در واقع قرائتي را جايگزين قرائت ديگري بكند براي دكتر شريعتي صلاحيت قائل نبود.» در واقع ميتوان گفت آيتالله مطهري در مقابل اين موضوع كه رهبري فكر ديني در دست غيرفقيهان بيفتد، ميايستاد. لااقل درباره فكر ديني قائل به ولايت فقيهان بود. بنابراين درباره انديشه مطهري نيز بايد از يكسويهنگري اجتناب كرد. او داراي ابعاد گوناگون فكري است كه از جمع روايات افراد با ديدگاههاي گوناگون به دست ميآيد.
استاد مطهري و دكتر شريعتي، دو چهره فكري اصلي براي نيروهاي مذهبي و ديني در سالهاي آغازين انقلاب بودند كه اتفاقا در سالهاي پاياني منتهي به انقلاب به ويژه از سوي شهيد مطهري ميانشان كدورتي ايجاد شده بود و اين اختلاف نظر و ديدگاهها بعدا در ميان شاگردان و پيروانشان هم اثر گذاشت. به نظر شما آيا اين اختلافها واقعا به همين اندازه بود و يا علت يا علل اصلي اختلاف اين دو از مسائل شخصي و حسادتها و مسائلي از اين قبيل ريشه ميگرفت يا عللي عميقتر و ريشهايتر داشت؟
اختلاف مطهري و شريعتي ابعاد و جنبههاي گوناگون دارد. بخشي از آن مربوط به تعلق رهبري فكر ديني با فقيهان بود. از اين رو شهيد مطهري اصرار داشت، متن سخنان سخنرانان حسينيه ارشاد(بخوانيد شريعتي) به تصويب او برسد. علاوه بر اين، مطهري نسبت به التقاط حساس بود. گويا اين حساسيت پس از انشعاب ماركسيستها از سازمان مجاهدين خلق بيشتر شده بود. معينفر و احسان نراقي بر اين وجه از اختلاف مطهري با شريعتي تاكيد ميكنند. مطهري نوانديشي دينياش درونگفتماني بود. او بر مبناي فقه و فلسفه اسلامي نظراتش را بيان ميكرد. در حالي كه نوانديشي ديني كساني مانند شريعتي را خارج از گفتمان ديني و تحت تاثير گفتمان چپ ميديد. بخشي از موضوع اختلاف هم به همراهي او با همصنفانش برميگشت. به طوري كه در ماجراي ممانعت از سخنراني مرحوم فخرالدين حجازي با مرحوم محمدتقي فلسفي همراه شد. گفتني است، سخنرانيهاي حجازي كه از فردي معمم به شخصي مكلا مبدل شده بود مورد توجه نسل جوان قرار داشت. البته در اين باره بسياري حق را به مطهري و همراهانش ميدادند كه سخنان حجازي را بيشتر حماسي ميدانستند. بخشي از اختلاف مطهري با شريعتي هم به انتقاد او از سلوك ديني شريعتي برميگشت. به گفته زندهياد عزتالله سحابي «مطهري مقداري ايرادات مثلا اخلاقي و شرعي به شريعتي ميگرفت. ميگفت، شريعتي رعايت ساعت نماز و اينها را نميكند، عمدا صحبتهاي خود را طول ميدهد، كش ميدهد و نماز خيليها قضا ميشود.» در مورد حسادت با وجود اشاره بعضي از راويان، نميتوانم نظري بدهم چون امري دروني است و نيتخواني محسوب ميشود. بنابراين در ماجراي اختلاف بايد ابعاد گوناگون را ديد و فروكاستن موضوع به حسادت موجب ميشود، اختلافات بعدي در جمهوري اسلامي را دقيق نظاره و تحليل نكنيم. همين اختلافاتي كه بعدها فراتر از اختلاف مطهري و شريعتي با تكيه زياد بر اسلام فقاهتي به اختلافات عميق با بسياري از همراهان انقلاب و باورمندان به گفتمان ديني رسيد.
عنوان كتاب شما با توجه به شرايط كنوني ما بسيار هوشمندانه و پرسشبرانگيز است. مطهري: انقلابي يا مصلح؟ آيا در كتاب براي اين پرسش پاسخي يافت ميشود؟
آيتالله مطهري بيش از آنكه انقلابي باشد، مصلح بود. او حتي گاهي به محافظهكاري تنه ميزد. هر چند اين روزها از افراد شخصيتي ميسازند كه با خود واقعيشان متفاوت است و بيشتر انگيزهها و منافع سياسي و جناحي مد نظر است تا واقعيت تاريخي. شخصيتها و حوادث تاريخي ميتوانند براي امروزمان راهگشا باشند به شرط آنكه واقعيت باشند نه آنكه دچار جعل و تحريف شده باشند.
عطف به پرسش پيشين، ميتوان ميان شخصيت فكري و شخصيت سياسي و اجتماعي شهيد مطهري با همه ارتباطي كه ميان اين دو وجه هست، تمايز گذاشت و مثلا گفت شهيد مطهري در زمينه فكري و انديشهاي، انقلابي است و در زمينه سياسي و اجتماعي، مصلح يا بالعكس. آيا اين تمايز و صورتبندي متناظر با آن را قبول داريد؟
همان طور كه قبلا گفتم، نوانديشي ديني مطهري درونگفتماني بود. در اين باره اما انتقاداتي كه به نهاد مرجعيت و همسلكانش درباره نظام مالي، عوامگرايي و بعضا عوامزدگي و ترويج خرافات ديني داشت در زمانه خودش تا حدودي انقلابي محسوب ميشد. در اين باره هم البته مصلحانه سعي ميكرد، نهاد روحانيت را به مثابه يك سازمان اصلاح كند تا در برابر رقيبان، ناكارآمد جلوه نكند. در حوزه سياست هم از نظر انقلابيون افراطي بيش از آنكه مصلح به حساب آيد، محافظهكار شمرده ميشد. او در سالهايي كه دارالتبليغ مرحوم آيتالله سيدكاظم شريعتمداري مورد انتقاد روحانيون انقلابي قرار داشت با آن همكاري ميكرد. به گفته مهندس سحابي حتي در نظر داشت سيدحسين نصر را به عضويت شوراي انقلاب دربياورد. در مقابل به روايت دكتر يزدي با انتخاب علياصغر حاجسيدجوادي به سمت وزير فرهنگ و هنر در دولت موقت بازرگان مخالفت كرد. به گفته دكتر احسان نراقي، مطهري در جريان ديدارهاي او با شاه در بحبوحه انقلاب قرار داشت. مخالفتهاي او با احكام دادگاههاي انقلاب و خشونتها از مطهري در نگاه انقلابيون افراطي يك محافظهكار ساخته بود. نهايت، گروه فرقان كه خود را انقلابي ميدانست، او را به عنوان ضد انقلاب نشانه گرفت. آنچه هم بعدها برخي از حضور او در هياتهاي موتلفه اسلامي گفتهاند توسط دكتر يزدي مورد تشكيك قرار گرفته است. با توجه به سوابق و كارنامه مطهري، اين نظر به صواب نزديكتر است.
در نهايت اينكه(البته اين ميتوانست سوال نخست باشد) بفرماييد به نظر شما با توجه به انبوه آثاري كه درباره شهيد مطهري نوشته شده و گفتارهايي كه بيان شده در روزگار كنوني چه اهميتي دارد، پرداختن به انديشهها و زندگي فكري و سياسي او؟ آيا اين پرداختنها صرفا از جهت كنجكاويهاي مورخانه اهميت دارد يا دلايل ديگري دارد؟
يك پژوهشگر از منظر دغدغههاي تاريخي و كنجكاويهاي مورخانه به سراغ يك موضوع اعم از شخصيت و پديدههاي تاريخي ميرود. دلايل و انگيزههاي سياسي و ايدئولوژيك نزد پژوهشگر ميتواند او را به خطا و گاه تحريف سوق دهد. همين انگيزهها در بهترين حالت بخشي از وقايع را مغفول گذاشته و بخشي ديگر را برجسته ميكند. حاصل پژوهش علمي اما ميتواند مورد بهره طيفهاي گوناگون اجتماع قرار گيرد. پژوهشگر در جستوجو و كشف است نه آنكه بر اساس چارچوبهاي ذهني و تصوراتش منابع را چينش و گزينش كرده و مورد بهرهبرداري قرار دهد. از همين رو اساس پژوهش، تحليلهايي مستند است نه تجليلهايي شعارگونه. گزينش منابع بر مبناي صحت و اتقان آنهاست نه بر اساس ذهنيت ما. به عنوان كسي كه سالهاست در حوزه سندپژوهي و تاريخ شفاهي كار كرده است همواره سعي داشتهام در پژوهشهايم به كشف برسم. درباره شهيد مطهري هم اگر پژوهشهايي با چنين ويژگيهايي انجام شود در جنبههاي گوناگون تاريخي به كار ميآيد و نيز به فعالان حوزههاي سياست، دين، فرهنگ و... مدد ميرساند.
مطهري با توجه به تدريس در دانشكده معقول و منقول(الهيات بعدي) و سخنراني در انجمنهاي اسلامي دانشجويان، پزشكان و مهندسين و حسينيه ارشاد در تعامل با نسل جديد و تحصيلكرده بود. او برخلاف بسياري از همسلكانش متكلم وحده نبود. در پاسخ و چالش با منتقدان و مخاطبان قرار داشت.