نقد و نظرها درباره انتخاب ميان اصلاحطلبي جامعهمحور يا قدرتمحور از سر گرفته شد
رو به «مردم»، پشت به «قدرت»؟
همه چيز از بحث بر سر «تشكيلات» آغاز شد؛ بازسازي، ترميم، آسيبشناسي يا حتي «كنفيكون» اما نه محدود ماند و نه ختم به خير شد. بحثي قديمي كه زير پوست اصلاحات جاري و ساري بود اينبار با شمايلي ديگر و تجربه زيستي تازهتري كه ماحصل كنشگري آنها در سالهاي 92 تا 98 بود، عيان شده است. استعفاي يك عضو موثر از شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان اگرچه به «اختلاف» توصيف نشد، نياز به پالايش و آسيبشناسي جرياني را پيش چشم اصلاحطلبان روشنتر كرد اما همه چيز محدود به اين نماند. پس از همه اشتراكها و ائتلافها تكنوكراتهاي يا فنسالاران توسعهگرا كه قدم از راست مدرن فراتر گذاشتهاند و با دموكراسيخواهان اندك فاصلهاي دارند بالاخره در نقطهاي رو در روي ديگر طيف ديگري از اصلاحطلبان قرار گرفتهاند. رويارويي كه بزنگاهي براي جريان وسيعي زيرعنوان اصلاحطلبي است و حالا در آغاز دوباره عصر عسرت اصلاحطلبان خودي نشان داده است.
يك سوي اين شكاف كهنه دوباره سر باز كرده كارگزارانيها ايستادهاند كه از تفكر آيتالله هاشميرفسنجاني دهه 60 و 70 ريشه گرفته و در گرماگرم انتخابات مجلس پنجم ظهور كردند. سوي ديگر آن مشاركتيهاي ديروز و شايد اتحاديهاي امروز ايستادهاند كه راه طولاني را از چپهاي خط امامي تا دموكراسيخواهان دولت اصلاحات و مجلس ششم طي كردهاند. اين شكاف اگرچه به واسطه وسعت و گستردگي جناح اصلاحطلب طبيعي است اما هر ازگاهي در بزنگاه تصميمسازي ظهور و بروز دارد و شايد نه به معناي واقعي كلمه ناشي از اختلاف -كه اصلاحطلبان دستكم در دهه 90 نشان دادهاند كه براي رسيدن به آنچه ميخواهند تاكتيك واحدي برميگزينند- بلكه ناشي از نگاه متفاوت به قدرت است. تفاوتي كه از ديرباز تاكنون وجود دارد و ماهيتا اختلاف به حساب نميآيد كه بتوان در پي حل آن بود، بلكه تفاوتي است كه بسته به شرايط و اولويتهاي موجود ميتواند باعث دوري يا نزديكي تاكتيكهاي طيفهاي مختلف اصلاحطلبي شود.
«قدرت»، محل اختلاف؟!
فارغ از نگاه توسعهمحور كارگزارانيها يا رويكرد دموكراسيخواهانه باقي اصلاحطلبان كه تفاوتنظر در اولويتبنديها را نشان ميدهند، «اصلاحات جامعهمحور و اصلاحات قدرتمحور» در پارادايم اين جريان سياسي همواره مورد بحث بوده است. هر زمان اصلاحطلبان توانستهاند راهي به كرسيهاي قدرت باز كنند، نقد و نظر در مورد اين دو گزاره فروكش كرده و هر زمان بنا به هزار و يك دليل سياسي و غيرسياسي از قدرت دور ماندهاند، پررنگتر شده است. اينبار هم به نظر ميرسد پس از عدم ارايه ليست انتخاباتي از سوي يك طيف و ناكامي ليست انتخاباتي كارگزاران بار ديگر بحث اصلاحات قدرتمحور يا جامعهمحور به رسانهها راه يافته است. مسالهاي كه اتفاقا پيشتر نيز محل تفاوت نظر ميان دو گروه مذكور بوده است. حسين مرعشي، سخنگوي حزب كارگزاران اخيرا در مصاحبهاي با روزنامه سازندگي، ارگان رسانهاي اين حزب نقلقولي از آذر منصوري، قائممقام حزب اتحاد مطرح كرده و به كنايه گفته است كه اگر آذر منصوري يا امثال او قدرت را براي اصلاح امور نميخواهند بايد به جاي حزب، خيريه تاسيس ميكردند. اين اظهارات كه البته شرح آن مفصلتر است با واكنش منصوري مواجه شده و او در نامهاي خطاب به مرعشي نوشته كه روشن است تاسيس حزب و فعاليت حزبي معطوف به كسب قدرت و اثرگذاري بر آن است، اما نبايد فراموش كرد كه اثرگذاري بر قدرت لزوما به معناي «دنبال قدرت رفتن، بدون پرنسيب و به هر قيمتي و بدون توجه به قضاوت افكار عمومي و حاميان يك حزب نيست» و كسب قدرت به هر قيمت موجب «حذف اصلاحطلبي» ميشود. مرعشي نيز كه ديروز در گفتوگويي تلاش كرده فضاي متاثر از مصاحبه كرباسچي و گفتههاي او در مورد رهبري اصلاحات را تلطيف كند، بر ايجاد همدلي ميان نيروهاي اصلاحطلب تاكيد و كارگزاران را آماده براي بازسازي جريان اصلاحات توصيف و به عنوان عضو حزب كارگزاران از همه اصلاحطلبان و مردم عذرخواهي كرده است تا به قول خودش از «آب ريختن بر كوره مشكلات ملي» كه ناشي از «تخطئه و تخريب در هر سطح، چه شروعكننده آن و چه پاسخدهندگان به اظهارات» است، جلوگيري كند.اما به نظر نميرسد كه اين گفتوگوهاي رسانهاي در اصل مساله يعني تفاوت ديدگاه دو طيف مهم اصلاحطلب تغييري حاصل كند. كما اينكه عليرضا علويتبار در تحليلي كه به تازگي در مورد كارگزاران نوشته نيز ادلهاي مطرح كرده كه اين حزب حتي اگر صراحتا بيان نكند، «يك انتخاب راهبردي» انجام داده است. انتخابي كه شايد بتواند راه آنها را از راه باقي اصلاحطلبان جدا كند و در اين صورت شايد شاهد تغيير و تحول بنياديني در مرزبنديها و كنشگريهاي سياسي آنها باشيم. او شرحي تاريخي از شكلگيري كارگزاران را با نگاهي تحليلي بيان كرده؛ حزبي كه در آغاز به محفل ميمانست و بعدها به انجمن و گروه تبديل اما بهگفته علويتبار از سال 94 به تعريف حزب نزديك شد و حالا تصميم دارد «به سوي ائتلاف با بخشي از قدرت كه بيرون از جبهه اصلاحات قرار دارد، كنترل نهادهاي اقتصادي عمومي غيردولتي و هدايت سياست خارجي كشور در منطقه را در اختيار دارد، از اعتماد هسته اصلي قدرت در ايران برخوردار است و براي در اختيار گرفتن قدرت در نهادهاي انتخابي خيز برداشته است»، حركت كند. البته علويتبار در موفقيت آنها شك دارد و اين پرسش را مطرح ميكند «آنها كه ميتوانند تمام قدرت را در اختيار داشته باشند چه نيازي به شريكي دارند كه پشتوانه قدرتمند و تاثيرگذاري در جامعه و در عرصه سياست ندارد؟» يكي از پايههاي اين نگاه تحليلي به كارگزارانيها ارايه ليست انتخاباتي براي مجلس يازدهم آن هم در شرايطي كه هيچ گروه ديگري ليست انتخاباتي ارايه نكرد، است. اتفاقي كه رويكرد قدرتمحور اين حزب را نشان ميدهد. آن هم درشرايطي كه باقي طيفها به خصوص مشاركتيهاي سابق و اتحاديها اكنون آشكارا با آن مخالفند و هر از گاهي سخن از بازگشت به جامعه و مردم به ميان ميآورند.
به هر روي به نظر نميرسد كه تكليف اين مهم در اين جريان وسيع فكري-سياسي مشخص شده يا حتي به اين زوديها مشخص شود كه بالاخره دموكراسيخواهي يا بهبودخواهي؟ نگاه رو به مردم و اصلاحات جامعهمحور يا نگاه رو به حاكمان و اصلاحات قدرتمحور؟ اصلاحات از پايين به بالا يا از بالا به پايين؟ يا اساسا اين پرسش كه آيا تلفيق همه اينها و تركيبي از نگاه به مردم و نگاه به قدرت امكانپذير است يا اصلاحطلبان محكوم به انتخاب هستند؟ پرسشهايي كه پاسخ به هر يك از آنها احتمالا بتواند تحليل واضحتري از كنشگري اين جريان سياسي در انتخابات 1400 را به نمايش بگذارد.
ترميم يا احيا؟!
البته نميتوان گفت كه اين راهبرد كارگزاران همه را شگفتزده كرده؛ چراكه هم سنگبناي اين تشكيلات باعث ميشود چنين انتظاري از اين حزب داشت و هم رويكرد آن در انتخابات دوره يازدهم مجلس. با اين حال ميتوان انتظار داشت كه بار ديگر بحث اصلاحات جامعهمحور و قدرتمحور ميان كنشگران و ناظران دنبال شود. اين ميان بيش از هر چيز صحبت از ترميم اصلاحات به ميان آمده و جريان رقيب از احيا سخن ميگويد. اخيرا زيباكلام در مصاحبهاي مدعي شده كه «اصلاحات مرده است و فقط ختمش را به خاطر كرونا نگرفتهاند...» بار ديگر صحبت از مرگ اصلاحات باعث شد كه جريان مخالف حيات اصلاحات بر سر اين قبر خالي خيرات پخش كند. خبرگزاري تسنيم در گزارشي تحت عنوان «چه كساني به اصلاحات شليك كردند؟» از مسببان مرگ اين جريان سياسي گفته است. اين رسانه با روايت برخي كنشگريها و اظهارنظرها از سوي سيدمحمد خاتمي، مصطفي تاجزاده، بهزاد نبوي، ميرحسين موسوي و رضا خاتمي به اين نتيجه رسيده كه برخي با راديكال كردن فضا، «اصلاحات» را به «جوخه ترور» سپردهاند.
البته زيباكلام اولين نفري نيست كه از مرگ اصلاحات سخن ميگويد. پيش از اين، يك بار سعيد حجاريان، سال 82 با طرح اين شعار كه «اصلاحات مرد، زندهباد اصلاحات» بر ضرورت «اصلاح اصلاحات» تاكيد كرده بود؛ مسالهاي كه امروز نيز مدنظر قريب به اتفاق كنشگران اين جريان سياسي است و از لابهلاي اظهارنظرها بر آن تاكيد ميشود و حتي بحثهاي پينگپونگي و رسانهاي ميان چهرههاي شاخص اين جريان نيز نشان ميدهد كه دغدغه اصلاحطلبان پوستاندازي و تصميمگيري براي دوران جديدي است كه در آن قرار گرفتهاند؛ مسالهاي كه نشان از حيات و تداوم حيات يك جريان سياسي دارد، نه به اغما رفتن يا مرگ.