ادامه از صفحه اول
70 سال ترجمه و نويسندگي
در اين 15 سال اخير كسي كه نجف را نگهداري كرد، سهراب بود. او به كارهاي پدرش رسيدگي ميكرد و دريابندري هم منافع آثار خود را به سهراب بذل كرده است(تا آن جايي كه من ميدانم). او در كارهاي اخيرش با نشر «كارنامه»، «چشمه» و «نو» كار كرد و كارهاي اين مترجم و نويسنده توسط اين ناشران منتشر شده است. براي تسليت و ابراز احترام به نجف دريابندري، خانواده اين مترجم خواستهاند كه علاقهمندان در منزلشان اجتماع نكنند. پيكر او امروز حدود 11:30 صبح در بهشت سكينه كرج در كنار همسرش فهيمه راستكار به خاك سپرده ميشود. در طول سالها فعاليتش او نشان ويژهاي از دانشگاه كلمبيا براي ترجمه آثار ممتاز امريكا(نظير فاكنر و همينگوي) به فارسي دريافت كرد. در سال 1396 هم سازمان ميراث فرهنگي عنوان «گنجينه زنده بشري» را به نجف دريابندري داد كه اين افتخارات نشاندهنده ارزش كارهاي اين مترجم و نويسنده بود. خاطرههاي زيادي با او دارم اما آنچه امروز بخواهم به آن اشاره كنم، رفتارش(در آن دوره كه قدرت كلام نداشت) در هر بار ديدن من بود. دريابندري با شعف از جايش بلند ميشد، او سمت استادي بر من داشت و شايد با هر ديدار به ياد آن روزهايي ميافتاد كه به من درس ميداد.
نجف هم رفت
ميخواندم و ميديدم نجف چقدر آدم باسواد و علاقهمندي است. بدون شناخت و آگاهي چيزي را ترجمه نميكرد. اگر هم با موضوعي آشنا نبود، از راه تحقيق و مطالعه اول شناخت كافي از موضوع مييافت بعد دست به ترجمه متن ميزد. ترجمههايش قابل اطمينان بود، درست مثل خودش كه مهربان و بشاشي را نيز به آن اضافه كرده بود. خندههايش مشهور بود. خندههايش را هنوز به ياد دارم. خوب يادم هست من كتابي ترجمه كردم براي انتشارات فرانكلين. آنجا بيشتر با نجف آشنا شدم چون مسوول ويراستاري كتابهاي فرهنگي بود. با داريوش آشوري نيز آنجا آشنا شدم. اگر بخواهم درباره آثارش دقيقتر حرف بزنم و از كتابي اسم بياورم، ترجمههايش از داستانهاي همينگوي را نميتوانم از قلم بيندازم. كارش را بسيار جدي ميگرفت و به همين خاطر آنچه از وي باقي مانده هميشه قابل استفاده خواهد بود. مثلا همين كتاب چنين كنند بزرگان؛ خواندن اين كتاب هنوز كه هنوز است براي خواننده ميتواند يك تجربه بسيار لذتبخش باشد. او به زبان فارسي، ادبيات و به خصوص رمان خدمت بزرگي كرد. ما تا يك زماني در ترجمه بيبضاعت بوديم. اگر ترجمهاي انجام ميشد به زبان قجري بود. قبول دارم هر كاري آغازي دارد و آن ترجمهها با اينكه بسيار ابتدايي بودند شروع اين مسير را رقم زدند؛ به اين ترتيب ميتوان نجف را يكي از قلههاي بلند ترجمه در ادبيات ايران دانست. او مترجمي بسيار پخته بود. دريغ ميخورم؛ شنيده بودم مريض است، ميخواستم بهش تلفن كنم اما نشد. حالا هم كه رفت... .