ما و آن دو كتاب شگفتانگيز
همان كه اومبرتو اكو گفت
احسان رضايي
مستندي هست از اومبرتو اكو، فيلسوف ايتاليايي كه بين كتابخوانهاي ايراني هم به واسطه رمانهايش شهرت دارد. اين آقاي اكو به داشتن يك كتابخانه پر و پيمان معروف بود و در آن مستند هم دوربين زياد لابهلاي قفسههاي متعدد خانهاش چرخ ميزند كه رديف به رديف كنار هم چيده شدهاند و اين حال و حكايتها. از جمله، جايي هم هست كه مصاحبهكننده ميرود و نسخههاي متعددي از چند كتاب را نشان ميدهد كه اكو چاپهاي مختلف آن كتابها را در كتابخانهاش دارد و از او ميپرسد نميدانسته كه اين كتاب در چاپهاي مختلف تفاوتي كرده و اكو توضيح ميدهد كه «نه، متنش فرقي نكرده» و طرف ميپرسد پس چرا اينهمه چاپهاي مختلفش را داري؟ و اكو خيلي ساده جواب ميدهد: «چون دوستشان دارم» يا جاي ديگري ترجمههاي مختلف يك كتاب را كنار هم ميبيند و ميگويد نميدانسته اكو فلان زبان، فرض كنيد عربي، هم بلد است و اكو ميگويد «نه، بلد نيستم» و باز همان سوال و همان جواب: «چون دوستشان دارم». اومبرتو اكو البته در كتاببازي و كتابدوستي از بزرگان و اقطاب بود، اما اين را تعريف كردم كه بگويم آن جمله «چون دوستشان دارم» را من هم درك ميكنم كه يعني چي. در كتابخانه كوچك من، فقط چند كتاب است كه چاپهاي متفاوتي از آنها موجود است. كارهايي مثل شاهنامه، ديوان حافظ، رباعيات خيام، تاريخ بيهقي و ... آثاري هستند كه تقريبا تمام تصحيحهاي مختلفشان را در كتابخانه دارم و باهم مقايسه ميكنم. خب در اين موارد هر كدام از چاپها نسبت به ديگري، كم و زياد يا ويژگي و مزيتي دارند كه باعث ميشود در عمل، يك متن واحد نباشند و شبيه خاطره آقاي اكو از آب درنيايند. اما دو مورد ديگر هست كه از يك متن واحد، چاپهاي مختلف را نگه داشتهام: يكي «تاريخ فلسفه غرب» راسل و يكي هم «چنين كنند بزرگان» ويل كاپي. كتابهايي كه هر دو، ترجمه استاد نجف دريابندري هستند. شاهكارهايي در فن ترجمه كه اگر خود مولف ميخواست به فارسي بنويسد هم شك دارم به اين خوبي و شيريني از آب درميآمد. اين هر دو كتاب، جزو بهترينهاي عمر من و بسياري از همنسلهايم است. در يكي طنز تاريخي به اوج رسيده و در ديگري، مطالب سخت فلسفي با زباني شيوا و قابل فهم توضيح داده شده. اگر نجف دريابندري جز همين دو اثر را نداشت، براي نشان دادن عظمت كارش كافي بود. دو متن كاملا متفاوت كه با باقي آثار و رمانهاي ترجمهشده توسط آقاي مترجم هم محتوايي متفاوت دارند و هم ترجمه تمامشان خواندني است. با نثري سالم و روان و برگرداني متعهدانه. اصل احترام به مخاطب را، بيشتر از هر جاي ديگري در آثار دريابندري و از جمله همين دو كتاب ميشود ديد. با مقدمههايي كوتاه اما كاربردي و توضيحاتي كه گاه و بيگاه در مورد انتخاب معادل براي لغات داده شده. براي همين است كه آقاي مترجم و كتابهايش اينقدر دوستداشتني هستند. به «چنين كنند بزرگان» از چاپ هشتم دو قطعه اضافه شد، اما «تاريخ فلسفه غرب» در چاپهاي متعددش جز چند مورد ويرايش جزيي تغيير خاصي نكرده و فقط از چاپ ششم فهرست اعلام در انتهاي كتاب آمد. «چنين كنند بزرگان» هميشه تك جلدي بود و فقط طرح جلد چاپهاي مختلفش متفاوت است، اما «تاريخ فلسفه غرب» چاپهاي چهار جلدي، سه جلدي، دو جلدي و تك جلدي دارد. من هر دوي اين كتابها را با چاپهاي مختلفشان در كتابخانهام نگه ميدارم و اگر كسي بپرسد چرا؟ همان جواب آقاي اكو را ميدهم: ««چون دوستشان دارم».