هومان دورانديش| شيوع عالمگير كرونا در جهان، كنش و واكنشهايي را در بين اقشار مذهبي جوامع گوناكون برانگيخت كه با نقد مخالفان دينداري مواجه شد. از كره جنوبي تا ايران و امريكا، شاهد كنش و واكنشهاي مذكور بوديم. در كره جنوبي، فلان فرقه مذهبي متهم شد كه نقشي اساسي در شيوع كرونا در كل كشور داشته. در ايران، عدهاي از قشريون با سياست رسمي كشور مخالفت كردند و كوشيدند مانع بسته شدن اماكن زيارتي شوند. در امريكا نيز عدهاي مقامات دولتي را مسخره كردند كه به جاي حل و فصل عقلاني بحران، براي دفع شر كرونا به دعا نشستهاند. اين تصاوير البته نحوه «مواجهه دينداران با ويروس كرونا» را بهتمامي بازتاب نميداد و انصاف حكم ميكند كه رفتارهاي خردمندانه دينداران را نيز در جريان اين بحران جهاني از ياد نبريم. ولي به هر حال اين مصيبت واحد بشري نيز نتوانست به دعواي كفر و دين در ذهن بسياري از ابناي بشر خاتمه دهد و كرونا كم و بيش دستمايهاي شد براي نقد دين و ديانت. متن زير گفتوگويي است با سروش دباغ به همين مناسبت. سروش دباغ فارغالتحصيل رشتههاي داروسازي و فلسفه اخلاق و پژوهشگر ديني است و در مجموع با علم و دين و فلسفه آشنايي مطلوبي دارد. او در اين گفتوگو از دين در برابر كرونا، اين سلاح نويافته مخالفان دين، دفاع ميكند و توضيح ميدهد كه نگاه دينداران به «دعا»، بسته به اينكه در كدام بازي زباني باشند، چگونه تواند بود.
ظهور كرونا در جامعه بشري موجب نقد دينداري از زواياي گوناگوني شده است. يكي از اين انتقادات مربوط به باور شفا گرفتن از اماكن يا اشخاص مذهبي است؟
ما در قرآن، فيالمثل در سوره اسراء، ميخوانيم كه «و ننزل من القرآن ما هو شفاءٌ و رحمه للمومنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا». آنچه براي مومنان مايه درمان و رحمت است، در قرآن آمده است و براي ستمگران چيزي جز زيان و خسران اضافه نميشود. اما مراد اين آيه، شفاي امراض يا پلشتيهاي دروني و رواني است. البته به زيارتگاه رفتن و جمع شدن در آنجا و نيايش كردن اشكالي ندارد و در جاي خود خيلي هم نيكو است.
جدا از راي قرآن، شواهد تجربي درباره شفا گرفتن چه دلالتي دارند؟
نميدانم شواهد تجربي درباره شفا گرفتن، به لحاظ علمي چقدر قابل تاييد و آبجكتيو است. مواردي نقل شده است. پارهاي از اين موارد حتي به تواتر رسيده است. خوب است آزموني در كار باشد كه شفا گرفتن را به نحو روشمندي تاييد كند. شواهد تجربي روشمند با نقل قول از فلاني و بهماني فرق دارد. شواهد روشمند يعني آنچه كه با قواعد علم تجربي سازگار باشد. من پيشينه علوم تجربي هم دارم. در دانشگاه تهران داروسازي خواندهام و قريب دو سال است كه با سايكولوژي مأنوسم و مشغول مطالعه و كار در اين حوزه هم هستم. معيارها و محكهايي آبجكتيو يا اينترسابجكتيو (بينالاذهاني) ارايه ميشود براي اينكه بفهميم چطور ميتوان به «ارزش صدق» نمونههاي گوناگون رسيد و دانست كه آيا اين نمونهها Testify يا قابل آزمونند يا نه؟
فارغ از موضوع شفا، دعا هم در بحران كرونا بيش از پيش با نقد مخالفان دين مواجه شده است. در قرآن آمده است «و قال ربكم ادعوني استجب لكم». ولي دعاي مومنان در موارد عديدهاي مستجاب نميشود. با اين ناكامي چه بايد كرد؟
من فكر نميكنم اين نقد عليالاصول وارد باشد. البته ناكامي وجود دارد اما بر روي دعا نوشته نشده است كه حتما مستجاب ميشود. حتي وقتي گفته ميشد فلاني مستجاب الدعوه است، معنايش اين نبود كه همه دعاهاي او ضرورتا مستجاب ميشوند. به تعبير فلسفي، بين دعا و اجابت دعا، رابطه علي و معلولي وجود ندارد. حتي اگر ما به فلسفه متافيزيكي باور داشته باشيم و از ابزار و ادوات اين فلسفه بخواهيم استفاده كنيم، نميتوانيم بگوييم بين دعا كردن و اجابت دعا رابطه علي و معلولي وجود دارد. پارهاي از دعاها مستجاب ميشوند و پارهاي مستجاب نميشوند. علل و عواملي بايد در كار باشند تا دعايي مستجاب شود. سهراب سپهري هم در شعر لطيفي به نحو دعايي ميگفت «تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي/ همت كن/ و بگو ماهيها حوضشان بيآب است». دعا براي اينكه حوض ماهي پر از آب شود، ميتواند مستجاب شود و ميتواند مستجاب نشود. به نظر من دينداران فاقد اين تلقي هستند كه بين دعا و اجابت رابطه علي و معلولي وجود دارد. بنابراين نقد مخالفان دين به اجابت نشدن دعاي مومنين در بحران كرونا يا موارد مشابه، نقد واردي نيست. ضمنا يادمان باشد در امور متافيزيكي، مثلا همين مستجاب شدن يا نشدن دعاي افراد، نبايد تعيين مصداق كنيم و فيالمثل بگوييم دعاي فلاني مستجاب نشد، چون او آدم خوبي نيست. چنين چيزي اصلا روا نيست. همچنين دعاهاي منفي يا نفرينهاي افراد در حق يكديگر، وقتي در جاي نادرست مطرح ميشوند، محلي از اعراب ندارند. مثلا يادم است در همان اوايل شيوع كرونا، وقتي محوطه حرم حضرت معصومه را ميبستند، يكي از افرادي كه آنجا بود، به كارگر جوشكاري كه مشغول انجام كارش بود، گفت اميدوارم بچهات چنين و چنان شود. همچنين اگر كسي مبتلا به بيماري خاصي شود و بگويد اين ابتلا محصول فلان عمل بد من بوده، در اينجا هم يك تعيين مصداق ناروا صورت گرفته است. تعيين مصداق كردن در چنين مواردي هم بالمره خطاست.
آيا دعا فقط آن چيزي است كه از عمق وجود افراد مضطر بر زبانشان جاري ميشود؟ يعني به دعا هم بايد نگاه حداقلي داشته باشيم؟
من درنمييابم مرادتان از نگاه حداقلي به دعا چيست. گفتم كه من بين دعا و اجابتش رابطه ضروري نميبينم و چنين رابطهاي را يكي از اصول مسلم هستي نميدانم. اگر من قائل به عليت باشم، برخورد سنگ را علت شكستن شيشه و ليز بودن زمين را علت زمين خوردن فرد دونده ميدانم. يعني اولي علت است و دومي معلول. اگر شما قائل به causality يا عليت باشيد، معلول ضرورتا در پي علت ميآيد. در قصه دعا اينچنين نيست. به همين دليل نميدانم نگاه حداقلي به دعا به چه معناست. حافظ ميگفت: دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند/ نياز نيمشبي دفع صد بلا بكند/ ز بخت خفته ملولم بود كه بيداري/ به وقت فاتحه صبح يك دعا بكند؟/ تو با خداي خود انداز كار و دل خوش دار/ كه رحم اگر نكند مدعي خدا بكند/ عتاب يار پريچهره عاشقانه بكش/ كه يك كرشمه تلافي صد جفا بكند. اين ابيات چه بر زبان فرد دلسوختهاي جاري شده باشد چه بر زبان فرد مضطر، يك نكته را به ما نشان ميدهند: دعا اگرچه با اميد اجابت بر زبان فرد جاري ميشود، اما به زندگي فرد معنا هم ميبخشد. يكي از كاركردهاي دعا اين است كه شخص خودش را در هستي تنها نميبيند و فكر ميكند در زمان اضطرار ميتواند با كسي سخن بگويد و لب به نيايش بگشايد؛ به اميد مستجاب شدن خواستهاش. اما در عين حال ميداند كه اگر دري را بكوبد، آن در لزوما باز نميشود. ولي اينكه ما نبايد هميشه منتظر اجابت دعاهايمان باشيم، به معناي حداقلي بودن دعا نيست. ما مجازيم دعا كنيم؛ فارغ از اينكه دعايمان مستجاب شود يا نه. نفس دعا كردن به زندگي ما معنا ميدهد و همين امر بسيار مهم و نيكوست.
اينكه ميفرماييد قرار نيست هر دعايي مستجاب شود، آيا با «ادعوني استجب لكم» سازگار است؟
ناسازگار نيست. فردي كه دعا ميكند، تيري را از كمان رها ميكند بلكه به هدف اصابت كند. ادعوني استجب لكم، نوعي فراهم كردن مجال براي دينداران است. اگر هيچ دعايي مستجاب نميشد، وضع فرق ميكرد. اصلا اگر چنين تحقيقي امكانپذير باشد و كسي بتواند ادعا كند كه هيچ دعايي مستجاب نشده است. اما چون پارهاي از دعاها مستجاب ميشود، بنا به قول دعاكنندگاني كه طعم اجابت را چشيدهاند، به نظرم بين اجزاي آيه ادعوني استجب لكم، رابطه «p آنگاه q» برقرار نيست. اگر از تعبير «بازيهاي زباني» ويتگنشتاين استفاده كنيم، در بازي زباني دين كه همان بازي زباني دينداران متعارف است، دينداري يك جور Form of Life است و در اين سبك زندگي و بازي زباني، افراد دعا ميكنند و بدون اينكه لزوما به نكات فني فلسفي و كلامي متفطن باشند، ميدانند كه دعا كاركرد خودش را دارد. مومنان پيشاپيش ميدانند كه بعضي دعاها مستجاب ميشوند و بعضي هم نه. در بازي زباني علم كلام است كه توضيح ديگري براي دعا جستوجو ميشود؛ توضيحي كه با نظام الهياتي بخواند. عموم دينداران دعا را ابزاري براي زندگي كردن و حل مشكلات روزمره ميدانند اما ما در تاريخ ادبيات صوفيانهمان داريم كه پارهاي از صوفيان دعا هم نميكردند. آن دعاي بيخودان خود ديگر است/ آن دعا زو نيست گفتِ داور است. بازيهاي زباني كلام و فلسفه و عرفان، برخلاف بازي زباني دينداري متعارف، مختص نخبگان است. در اين مرتبه، تصور و تلقي ديگري از دعا وجود دارد. حتي ممكن است برخي از مومنان اصلا دعا نكنند. توضيح فلسفي در باب دعا اين نيست كه كسي از پادشاه مقتدري كه بر فراز ابرها نشسته، چيزي بخواهد و با گريه و زاري دل آن پادشاه را به رحم آورد تا خواستهاش اجابت شود. از منظر فيلسوفاني كه نگاه ديني به هستي دارند، سوز دل داعي، يك علت در ميان ساير علل در كل هستي است. اگر قِران ميموني صورت گيرد، دعاي داعي مستجاب ميشود وگرنه، نه. بنابراين سوال شما بسته به اينكه ما در دل كدام بازي زباني باشيم، پاسخهاي مختلفي پيدا ميكند.
حتي اگر دعا را خواسته مضطرين بدانيم، در مواردي كه وعده نهفته در آيه «امن يجيب مضطر اذا دعاه و يكشف سوء» محقق نميشود، مومن با يأس ناشي از عدم استجابت چطور بايد كنار بيايد؟
بله، دعاهاي مضطرين هم در مواردي مستجاب نميشود و اين عدم استجابت، با توجه به آيه امن يجيب، موجب يأس يا دلخوري مومن ميشود. با اين نكته موافقم. ولي اين جهان مطابق ميل ما ساخته نشده است. اين حقيقت را به دينداران گفتهاند و آنها به اين نكته واقفند. به قول حافظ:اي گل تو دوش داغ صبوحي كشيدهاي/ ما آن شقايقيم كه با داغ زادهايم. دينداران ميدانند كه در قرآن آمده است «لقد خلقنا الانسان في كبد». انسان در درد و رنج آفريده شده است. يك ديندار در عين حال كه اين مضامين هم مد نظرش است، از دعا كردن دست برنميدارد. او به اجابت دعايش اميدوار است ولي آماده است كه رنج ناشي از عدم استجابت را تحمل كند؛ چراكه ميداند خداوند عالم را مطابق ميل او نيافريده است. اگر از بازي زباني دينداري متعارف خارج شويم و وارد بازي زباني الهيات شويم، در صورتي كه فرد قائل به الهيات تنزيهي باشد، به قول مايستر اكهارت، خداوند Negation of Negation يعني سلبِ سلب است؛ و به تعبير ابن عربي تنزيهِ تنزيه است. در الهيات تنزيهي، خداوند يك موجود بيكران مهيب است. اصلا تعبير «موجود» هم در اينجا قدري با مسامحه به كار ميرود. صرفالوجود است كه هستي را پر كرده. در الهيات ايجابي، خداوند علتالعلل است. طبيعتا نگاه چنين الهياتي به مقوله دعا، متفاوت از نگاه الهيات تنزيهي است اما اين نگاه با نگاه دينداري متعارف نيز، كه خدا را يك موجود متشخص و انسانوار ميبيند، متفاوت است. شما اگر در بازي زباني جمهور دينداران باشيد، دعا و عدم اجابت دعا را به گونهاي توضيح ميدهيد، در بازي زباني الهيات تنزيهي و الهيات ايجابي (كه اين دومي طنين فلسفه مشايي دارد)، توضيح ديگري براي دعا و اجابت نشدنش ارايه ميكنيد. در بازي زباني عرفاني هم پاسخهاي ديگري وجود دارد. ولي همه اين بازيهاي زباني به هر حال توضيحاتي براي مومنان دارند تا در موارد مواجهه با مستجاب نشدن دعايشان، حتي اگر تلخكام ميشوند، مايوس نشوند. در بازي زباني عرفان، جدا از پارهاي صوفيان كه اساسا دعا نميكنند، صوفيان قائل به وحدت وجود تصويري از دعا دارند كه با تصوير متعارف فرق دارد. مولانا ميگفت:اي تقاضاگر درون همچون جنين/ چون تقاضا ميكني اتمام اين/ سهل گردان ره نما توفيق ده/ يا تقاضا را بهل بر ما منه/ چون تقاضا بر تقاضا ميرسد/ موج اين دريا بدانجا ميرسد. ميخواهم بگويم در بازي زباني عرفان، فرد داعي حصهاي از آن امر بيكران و بيتعين است و وقتي كه دعا ميكند و چيزي را از هستي ميخواهد، خودش هم در هستي است. شبيه اين مضمون را من در پارهاي از فقرات انجيل هم ديدهام. خلاصه اينكه بسته به اينكه شما در كدام بازي زباني باشيد (دينداري متعارف، الهيات، فلسفه، عرفان)، پاسخهاي متفاوتي به سوال از چند و چون دعا ميدهيد و فكر ميكنم هيچ يك از اين پاسخها متضمن يأسي كه به آن اشاره كرديد نيست و ميتوانند موجب كنار آمدن فرد با آن ناكامي - به تعبير شما - بشوند.
آيا ميتوان گفت در آيه «ادعوني استجب لكم» آنچه اهميت داشته همان «ادعوني» بوده نه «استجب لكم»؟
بله، ميتوان گفت ادعوني مهمتر از استجب لكم بوده. يعني به هر بهانهاي مرا بخوانيد. مطابق با آنچه كه در دينداري متعارف گفته ميشود و در جاي خودش هم نيكوست، خواندن خدا به هر بهانهاي، يعني اينكه دينداران معطوف به خدا باشند و حضور همهجايي او را در زندگي خودشان حس كنند. در قرآن داريم كه «فاينما تولوا فثم وجهالله». به هر سو كه رو ميكنيد خداوند را ميبينيد. به اين معنا ميتوان گفت كه ادعوني، يعني دعوت به اينكه حضور و هيمنه خداوند را در زندگي خود ببينيم، محوريت داشته است.
اگر قرار نيست وعده استجب لكم هميشه محقق شود، آيا بايد گفت خداوند خلف وعده هم ميكند؟
بستگي دارد اين سوال را از كي بپرسيد. اگر از اشاعره بپرسيد، آنها معتقدند خداوند ميتواند هر كاري بكند؛ چون فعال ما يشاء است. به قول مولانا: خانه خود را بسوزي هين بسوز/ كيست آن كس كو بگويد لايجوز؟/گر تو خواهي آتش آب خوش شود/ ور نخواهي آب هم آتش شود. استدلال اشاعره اين بود كه خداوند هر چه ميكند در ملك خودش ميكند و همهچيز از آن اوست. هم بگو تو هم تو بشنو هم تو باش/ ما همه لاشيم با چندين تراش. به هر حال پاسخ اشاعره چنين است؛ چون خداوند، به تعبير قرآن، لا يسئل و عما يفعل است. به اين معنا، خداوند ميتواند خلف وعده هم بكند چراكه مبسوط اليد است و هيچ مانع و رادعي پيش روي او نيست. كسي نيست كه از او بازخواست كند. اما اگر اين سوال را از متكلمان معتزلي بپرسيد، پاسخ آنها منفي است و ميگويند خداوند از قواعدي كه خودش وضع كرده تخطي نميكند. در نتيجه خلف وعده هم نميكند. وانگهي بايد گفت در اينجا از ابتدا اين وعده داده نشده است كه اگر شما مرا بخوانيد حتما استجابت ميكنم. بنابراين اگر خداوند دعاي كسي را مستجاب نكند، خلف وعده نكرده است. در برخي روايات و تفاسير ديني آمده است كه نفس دعا كردن شما، نوعي استجابت است. يعني مضطر شدن يا خدا را حاضر و ناظر ديدن، فينفسه مصداق محقق شدن «وعده» است. در مثنوي حكايتي هست كه كسي دعا ميكرد و دعايش اجابت نميشد، در خواب گله كرد، به او گفتند همينالله گفتن تو نوعي استجابت است. يعني همين كه خدا را ميخواني و به سمت او ميروي، خودش بخشي از اجابت است. به هر حال اين پاسخ را هم دادهاند و بر اين نكته تاكيد كردهاند كه هر كسي دعا نميكند. خيلي از ضميرها و دلهاي زنگارگرفته، كه هيچ عنايتي به امر قدسي ندارند، و صلب و سخت در زندگي خويش پيش ميروند، بهرهاي از دعا ندارند و قاعدتا هيچ اجابتي هم بر دعاي ناكرده و ناگفتهشان مترتب نميشود. به قول فيلسوفان مسلمان، نفس فعل غايت فعل است. به اين معنا خود معطوف شدن به امر متعالي و ساحت قدسي، به فرد كمك ميكند براي تطهير باطنش. اين پاسخ متعلق به بازي زباني دينداران متعارف يا جمهور دينداران است. در بازي زباني الهيات و كلام هم، بسته به اينكه اشاعره به شما پاسخ دهند يا معتزله، جواب فرق ميكند. من شخصا در مجموع با معتزله همداستاني بيشتري دارم. راي معتزله استنادات قرآني هم دارد. پارهاي از آيات قرآن دلالت دارند بر اينكه بندگان خدا ميتوانند با خداوند محاجه كنند. مطابق با آياتي از اين دست، ميتوانيم خودمان را با خدايي مواجه ببينيم كه از پارهاي قواعد عدول نميكند. اين رأي به آن قول فيلسوفان مشاء هم نزديك است كه ميگفتند علم و اراده خداوند به محالات تعلق نميگيرد. البته منظورم اين نيست كه استجابت نكردن دعا از جنس محالات است. ميخواهم بگويم استجابت يا عدم استجابت قطعي دعا نوعي قيد نهادن بر اراده و قدرت خداوند است. بوعلي سينا و امثال وي چنين چيزي ميگفتند و اين موضع به موضع معتزله نزديك است كه از حسن و قبح ذاتي و از اموري كه بر خداوند بار ميشود، سخن ميگفتند. البته امور يا قيودي كه بر خداوند بار ميشود، تعابيري توام با تسامح است؛ ولي من به اين قول معتزلي- مشايي نزديكترم تا آن قول اشاعره.
آيا در تاييد اجابت دعا شواهد علمي وجود دارد؟
چنانكه در پاسخ به آن پرسش گفتم، به معني علمي و با لحاظ كردن ملاك و معيارهاي موجود
scientific و empirical science، من مطالعات انجامشده روشمندي در اين زمينه نديدهام. مواردي بوده و افراد از اجابت دعايشان سخن گفتهاند، اما من موارد و شواهدي كه در قالب مقالات علمي، به اصطلاح
peer-review، طرح شده باشند، نديدهام.
بر فرض كه دعاكردن هم الزاما به اجابت مقرون نباشد پس چرا روشنفكران ديني اين همه روي دعا تاكيد ميكنند؟
اينكه مطالعات علمي چيزي را تاييد نميكند، مدلولش اين نيست كه آن چيز امكان وجود و حضور ندارد. اين يك نگاه حداكثري به علم است و طنين پوزيتيويستي دارد كه امثال من به آن باور نداريم. من گفتم مطالعات علمي تاييد شده درباره اجابت دعا يا شفابخشي آن نديدهام. اما يادمان باشد كه فقدان چنين مطالعاتي، منطقا به اين معنا نيست كه اين امر امكانپذير نيست. همچنان ميتوان از امكان اين امر سراغ گرفت و شفا يافتن در اثر دعا را يك امر كاملا معقول و ممكن دانست. نفي چنين چيزي، ناشي از نگاهي حداكثري به علم است؛ نگاهي كه پوزيتيويستي و علمزده است. من به رغم اينكه با علم تجربي آشنا هستم و به آن بسيار حرمت مينهم، اما عنايت دارم كه نگاهم به علم تجربي حداكثري نباشد. افراد بسياري نقل كردهاند كه بيمار بودهاند و پس از دعا كردن، شفا يافتهاند. اين طور نيست كه هر چيزي كه در «مطالعات علمي تاييد شده» نيامده است، ناممكن و نامعقول باشد. اما قصه دعا تفاوت اساسي دارد اما امر به دعا كردن به وفور در قرآن و مأثورات ديني آمده است. در قرآن فراوان آيات دعايي داريم. بنابراين دعا كردن مستندات قرآني فراوان دارد. نقد روشنفكري ديني متوجه انتظارات نامعقول و نابجاست. ما ميتوانيم به زيارتگاه برويم و آنجا هم دعا بكنيم ولي نبايد زيارتگاه را با بيمارستان و شفاخانه اشتباه بگيريم. اينكه عدهاي در اوج بحران كرونا ميخواستند به اماكن زيارتي بروند و مدعي بودند كه آنجا كسي مبتلا به ويروس كرونا نميشود. اين نگاه خيلي فرق دارد با اعتقاد به نقش مثبت دعا در زندگي و روح و روان انسان. دعا در ادبيات ديني جاي خودش را دارد و نميتوان كساني را كه به سودمندي و معنابخشي دعا در زندگي انسان باور دارند، با كساني كه حتي با وجود دلايل بهداشتي و پزشكي مخالف بسته شدن اماكن زيارتي بودند، يكي كرد.
عموم دينداران دعا را ابزاري براي زندگي كردن و حل مشكلات روزمره ميدانند اما ما در تاريخ ادبيات صوفيانهمان داريم كه پارهاي از صوفيان دعا هم نميكردند. آن دعاي بيخودان خود ديگر است/ آن دعا زو نيست گفتِ داور است. بازيهاي زباني كلام و فلسفه و عرفان، برخلاف بازي زباني دينداري متعارف، مختص نخبگان است. در اين مرتبه، تصور و تلقي ديگري از دعا وجود دارد.
حتي ممكن است برخي از مومنان اصلا دعا نكنند. توضيح فلسفي در باب دعا اين نيست كه كسي از پادشاه مقتدري كه بر فراز ابرها نشسته، چيزي بخواهد و با گريه و زاري دل آن پادشاه را به رحم آورد تا خواستهاش اجابت شود.
در مثنوي حكايتي هست كه كسي دعا ميكرد و دعايش اجابت نميشد، در خواب گله كرد، به او گفتند همينالله گفتن تو نوعي استجابت است. يعني همين كه خدا را ميخواني و به سمت او ميروي، خودش بخشي از اجابت است. به هر حال اين پاسخ را هم دادهاند و بر اين نكته تاكيد كردهاند كه هر كسي دعا نميكند. خيلي از ضميرها و دلهاي زنگارگرفته، كه هيچ عنايتي به امر قدسي ندارند، و صلب و سخت در زندگي خويش پيش ميروند، بهرهاي از دعا ندارند و قاعدتا هيچ اجابتي هم بر دعاي ناكرده و ناگفتهشان مترتب نميشود. به قول فيلسوفان مسلمان، نفس فعل غايت فعل است.