كرونا با آينده چه خواهد كرد
خسرو طالبزاده
فراگيري كرونا خانه و محله و شهر و كشور و قاره و به عبارتي جهان را دربر گرفته است. شايد كمتر بيماري و بحران سلامتياي در تاريخ بشر صفت جهاني بودن را واجد بوده است. طاعوني كه بعد از حمله مغول فراگير شد بخشي از آسيا و اروپا را دربر گرفت نه همه جهان را. اما بشر تجربه جديدي را از سر ميگذراند كه تجربه و درد مشترك جهاني است و تا درون خانه و فرد رخنه
كرده است.
حس مشترك از كرونا مرزهاي جنسيتي و سني و نژادي و طبقاتي، زباني و فرهنگي و... ندارد. جهان كرونايي است گويي چون زماني كه جهان به قرون وسطايي يا متجدد ناميده ميشده يا ميشود. اگر پرسش از چرايي و چگونگي علت اين بيماري و درمان آن از منظر پزشكي دانشمندان اين علم در سراسر جهان را مشغول خود كرده است، پرسش از چيستي و چرايي فكري و فرهنگي اين بيماري فراگير هم انديشمندان و متفكران را به تامل در اين باره واداشته است كه منشا اين بيماري، تمدني و فلسفي است يا رخدادي غيرمترقبه؟ آيا وعده سلامت و بهداشت و رفاهي كه از وعدههاي اوليه تمدن جديد بشر و رنسانس بود، با كرونا نقض شد؟ زيرا رنسانس يكي از تمايزها و امتيازات خود را نسبت به عالم قرون وسطي همين تضمين بهداشت و امنيت و سلامت جسماني ميدانست كه قرون وسطي، به زعم هواداران رنسانس، بدان وقعي نمينهاد. آيا بايد شكسته شدن اين پيمان را در تداوم شكسته شدن پيمان صلح و برابري و برادري انقلاب رنسانس تلقي كرد يا اين بحران هيچ تناسب و ربطي به پيامدهاي سيطره تكنولوژي و دشمني بشر جديد با طبيعت ندارد.
جهان اگر گرمتر ميشود، ربطي به رنسانس و تفكر جديد و هژموني فرهنگ قاهريت انسان بر طبيعت و بلكه بر انسان ندارد. تكنولوژي ابزاري صامت و خنثي است كه اگر در ساخت و بهكارگيري بمب اتم و كشتارهاي ميليوني جنگهاي جهاني انجاميده، اينها پيامدهاي تفكر و تمدن جديد نيست، بلكه مانند چاقويي است كه چاقوكش آن را بد و شرورانه به كار برده و سرشت تفكر و تمدن جديد و تكنولوژي از اين اتهامات
مبراست.
كرونا سهمي از مرگ ميطلبد و مرگ «افزده» است و مرگ انسان را نه به تراژدي بلكه به آمار مبدل كرده كه شمارش آن تيتر خبر داغ رسانهها در هر روز شده است. كرونا تقسيمبندي و شكاف طبقاتي جديدي را به ارمغان آورده است؛ انسان يا قاتل (ناقل) يا مقتول (گيرنده) است. در جهاني كه قرار بود به قول نيچه، «طبيبان فرهنگي» جهان را از نيهليسم و بيمعنا شدن زندگي و زيست انساني نجات دهند تا اطلاع ثانوي، جاي خود را طبيبان محض و جسم سپرده و اين تكليف بر دوش آنها نهاده شده تا، دستكم، جان و جسم انسان را نجات دهند و هويت و معنا عجالتاً اولويت خود را از دست داده است. اما معلوم نيست همان طبيبان فرهنگي همدست كرونا بودند يا آنها از چنين روزي و بحراني خبر داده بودند اما حرص بشر جديد براي بهرهكشي از طبيعت و سود بيشتر از كار ديگري و استيلاي فنآوري و جهان سرگرمي شده اين هشدارها و اندرزها را از ياد برده بود و بشر جديد مست پول و ثروت و عيش و نوش خطر در كمين نشسته را نديد يا نميخواست ببيند.
كرونا هم روزي از روزگار بشر است و به قولي اين نيز بگذرد و اگر سياست سلامت دولتها اين بحران را ساده نپندارند، ميتوان اميد بست كه روزي پايان كرونا خواهد بود. اما پرسش اين است كه اين بحران چه پيامدهايي در آينده خواهد داشت؟ در قلمرو سياست آيا دولتها فربهتر ميشوند يا به سر عقل ميآيند و به همان وظيفه ذاتي و غايي خود بسنده ميكنند و به سلامت و امنيت و رفاه مردم خواهند پرداخت؟ در قلمرو اقتصاد سرمايهداري و سوسياليسم به سر عقل ميآيند و شكافهاي طبقاتي و نابرابريها را ترميم ميكنند؟ در قلمرو فرهنگ آيا وضع بشر پس از تجربه اضطراب دمدستي مرگ در خانه ميمانند و معناي زندگي را در درون خانه خواهند يافت يا باز كار از خودبيگانه شده آنها را از همه چيز و همه كس بيگانهتر خواهد كرد؟
در قلمرو فلسفه و انديشه اين پرسش جدي و خطير مطرح است كه آيا انديشمندان پس از اين تجربه مهلك و سهمگين در انديشه خود به تمدن و تفكر جديد وفادارتر خواهند شد يا منتقدتر؟ آيا پستمدرنيسمي كه شايد جنگهاي جهاني و منطقهاي رقم زده بود، صورت جديد خواهد يافت و «پستپستمدرنيسمي» در راه است؟ كرونا به تعبير دكتر داوري كه در اين ميزگرد غيرفيزيكي (بيمينار) تاكيد دارد، مجال انديشيدن را فراهم كرده است. «كرونا و آينده» هنوز موضوعي است كه ابعاد و زواياي آن پنهان است و ما در آغاز اين پرسش مداوم و مستمر هستيم كه صرفنظر از اينكه كرونا در جسم و روان انسان امروز چه ترس و لرزي افكنده و چه ميزان كشته برجاي گذاشته است، با آينده بشر و جهان چه خواهد كرد؟
پژوهشگر فرهنگي