اصلاحطلبان از بازسازي بدنه اجتماعي اين جريان سياسي گفتند
هنوز ميتوان به بدنه اجتماعي اميد داشت؟
اصولگرايان كه پيروز ميدان رقابت دوره يازدهم مجلس بودند، اين روزها همان طور كه انتظار ميرفت مشغول تقسيم كرسيهاي سبز پارلمانند و در گير و دار سهمخواهيهاي مرسوم. قاعدتا اصلاحطلبان كه در اين بازي جايي ندارند هم به فكر بازخواني استراتژي و تعيين تاكتيكهاي جديد و البته همان طور كه پيشبيني ميشد، درگير آسيبشناسي جريان سياسي - فكري متبوعشان. اما از آنجا كه اساسا سياستورزي در ايران چه ميانه ميدان و چه خارج گود، چارچوبهاي متفاوتي نسبت به بسياري فرهنگهاي سياسي دارد، معادلات معمول نيز آن طور كه بايد پيش نميرود؛ چه آنكه درست به همان اندازه كه اصولگرايان به كمكهاي حاكميتي براي هل دادنشان به سمت كرسيهاي قدرت و تاثير استصواب براي رايآوري بياعتنا هستند و در معادلاتشان در مورد پشتوانه مردمي دچار اشتباه شدهاند، اصلاحطلبان نيز در باخت و كنار نشستنشان تنها وجه استصواب را پيش چشم گذاشته و همچون سالهاي پيش از آن و تمام عوامل بيروني گلايه ميكنند و مسلما نقشي اندك براي عملكرد خودشان قائلند. در اين ميان اما راست سياسي بهخصوص در رسانههاي متبوعش بيش از پيش تلاش ميكند كه هر كنش و واكنشي از سوي اصلاحطلبان در راستاي پالايش و آسيبشناسي كه قطعا مستلزم نقد و بحث است به اختلاف، انشعاب و عبور تعبير كند. آن هم بيتوجه به اين قاعده كه بعد از شكست بايد به اصلاح رويه پيشين روي آورد و چون اصولگرايان تنها چشم به دست ياري قدرت و مراكز تصميمگير نداشت. در همين اثنا كه اغلب طيفهاي اصلاحطلبي درگير بحث بر سر تشكيلات كارآمد هستند، احمد زيدآبادي در يادداشتي كه در كانال تلگرامياش منتشر كرده از بازگرداندن اميد به بدنه اجتماعي اين جريان سياسي نوشته است. او معتقد است كه اصلاحطلبان بخشي از بدنه اجتماعيشان را از دست دادهاند و همچنين تناقضات فكري و رفتاريشان در حوزه سياسي آنها را به بنبست كشانده است. البته او تاكيد دارد صحبت از «مرگ اصلاحات» كمي اغراقآميز است اما اصلاحطلبان نيز نبايد تنها به زنده بودن يك جريان سياسي اكتفا كنند؛ چرا كه اين جريان به هر حال هاديان و سياستورزاني دارد كه بايد حامل «رسالت اصلاحطلبي» باشند. او تحليل كرده كه اصولگرايان اگر چه پايگاه اجتماعي ثابتي دارند اما براي اداره كشور نيازمند پوستاندازي و فهم اين موضوع هستند كه نميتوان جوامع امروزي را بدون برآورده كردن سطحي از مطالباتشان و استفاده بيش از اندازه به قوه قهريه راضي كرد. او از اين مقدمه اين نتيجه را مطرح كرده كه اگر اصلاحطلبان اوضاع را درست تحليل كنند و از وسوسه حضور عجولانه در قدرت بپرهيزند احتمال شكلگيري آرايش بيسابقهاي در كشور وجود دارد. زيدآبادي، تحليلگر و روزنامهنگار معتقد است كه براندازان نيز خود به خود به كمك اصلاحطلبان آمدهاند چرا كه اغلب، در افكار عمومي براندازي با خشونت گره خورده است و اين موضوع همچون گزاره قبلي مذكور ميتواند به اصلاحطلبان پس از مدتي به عنوان نيرويي موجهتر از براندازان حيات بخشد. علاوه بر زيدآبادي، غلامرضا انصاري از اعضاي حزب اتحاد ملت نيز در گفتوگويي با «ايلنا» يكي از عوامل حياتبخشي دوباره به اصلاحطلبان را تغيير مانيفست اصلاحطلبي متناسب با زمان و مكان عنوان كرده است. او همچنين توصيه كرده كه اين جريان و تشكلهاي متبوع بايد دولت در سايه تشكيل داده و مانيفست كارآمدي در همه حوزهها تهيه ببينند تا نقد منصفانه نسبت به جريان حاكم داشته باشند.
تشكيلات اولويت است يا اصلاح اصلاحات؟
اما همان طور كه پيشتر نيز گفته شد اغلب اصلاحطلبان دستكم در چند هفته گذشته بيش از هر چيز به فكر نوسازي تشكيلات بالادستي اين جريان سياسي بودهاند و كمتر به بازگرداندن اميد به بدنه اجتماعيشان توجه نشان دادهاند. البته اين ميان مباحثي از سوي برخي طيفهاي اصلاحطلبي نيز مطرح شد كه با نگاه جامعهمحور را غالب دانسته و بيان ميكرد بايد با اتكا به آن بدنه اجتماعي را بازسازي كرد. اما در حال حاضر بهواسطه استعفاي موسويلاري، شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان مشغله ذهني اغلب كنشگران اين جريان سياسي است. چه آنكه طرح اين مباحث باعث برخي روياروييهاي رسانهاي ميان كارگزارانيها با محوريت غلامحسين كرباسچي و برخي ديگر از طيفهاي اصلاحطلبي چون مشاركتيهاي سابق و اتحاديهاي اكنون شد. غلامرضا انصاري در همين مصاحبه اخيرش تاكيد كرده كه گستردگي اين شورا اختلافنظر را در درون آن بسيار زياد و شورا را از حالت تصميمگيري و تصميمسازي كاملا فعال و علمي، دور كرده است. از همين روي بايد تشكيلات جديدي كه انسجام، هماهنگي و يگانگي در گفتار و كردار و عملشان وجود داشته باشد، شكل بگيرد. پيش از اين وقتي اظهارات كرباسچي به عبور از خاتمي تعبير شد، حسين مرعشي، سخنگوي كارگزاران و محمد قوچاني روزنامهنگار عضو اين حزب تلاش كردند اين باور را القا كنند كه صحبت از عبور نيست، بلكه حرف از اصلاح اصلاحات است. البته چهرههايي چون عليرضا علويتبار يا حميدرضا جلاييپور نيز به كارگزارانيها تاختند و راهبرد رو به قدرت آنها را نقد كردند؛ مسالهاي كه با واكنش برخي از اعضاي اين حزب و يادداشتنويسيهايي در ارگان رسانهاي اين حزب مواجه شد. با اين حال بيش از هر چيز شايد لازم است كه اصلاحطلبان مانيفست دقيقتري براي خود تهيه و تنظيم كنند و بعد از آن و بر اساس آن به سراغ سر و سامان دادن به تشكيلات بالادستي كه قرار است در بزنگاههاي سياسي فعاليت كند، بروند. شايد تعيين حدود و ثغور اصلاحطلبي مدنظر اين كنشگران خود به خود تكليف بسياري از اقدامات بعدي را روشن كند.