ترجمه: عبدالرضا سالاربهزادي | همهگيري و فراگيري ويروس كرونا و خانهنشيني اجباري و ناگزير پيامد آن براي بسياري از اصحاب و پژوهشگران حوزههاي مختلف علوم انساني اعم از فلسفه و تاريخ و علوم سياسي و جامعهشناسي و روانشناسي، اين فرصت را فراهم آورده كه در مقايسه با قبل، خلوتي بيابند و به ابعاد و جنبههاي مختلف اين بيماري فراگير بينديشند و راجع به آن اظهارنظر كنند. در همين مدت كوتاه، كتابها و مقالات و يادداشتها و گفتارها و نوشتارهاي كثيري از سوي بسياري از انديشمندان معاصر در توضيح و تبيين علل و عوامل اجتماعي و فرهنگي پديد آمدن بيماري كرونا و بحث و بررسي در رابطه با نحوه مواجهه بشر امروز با آن عرضه شده است. البته ناگفته پيداست كه يكي از وظايف اساتيد علوم انساني در شرايطي مثل بيماري همهگير كرونا، تامل و مفهومپردازي براي فهم بهتر و دقيقتر ماجرا و كوشش براي توضيح تاثيرات فرهنگي و اجتماعي و انساني آن است.
جستار پيش رو، ميكوشد از منظري تاريخي به پيامد بيماريهاي فراگير و همهگير و با بررسي شرايط امروز جوامع بشري به مقايسه نحوه مواجهه انسانهاي امروز با گذشتگان در رويارويي با بيماريهاي همهگير بپردازد. نويسنده كايل هارپر (Kyle Harper) استاد تاريخ و ادبيات كلاسيك و معاون ارشد رييس دانشگاه و مدير اداري دانشگاه اُكلاهُما (University of Oklahoma) است.
تامل در زمانه طاعون
در سال 1377 پس از ميلاد مسيح دانشمند و دولتمرد بازنشسته عرب ابن خلدون مقدمه معروف خودش بر تحقيق و مطالعه درباره تاريخ جهان را منتشر كرد. اهداف او متواضعانه نبودند. مطالعات گسترده ابنخلدون و بيش از آن مسافرتهاي گستردهترش او را به اين نتيجهگيري رسانده بود كه قوانين كلي و عالمشمولي درباره پويايي و تحرك اجتماعي وجود دارد و او قصد داشت تا از كتابش براي ارايه نظريهاي فراگير درباره تمدن بشري بهره ببرد.
بديعترين چيزي كه مقدمه او براي اهل نظر داشت مفهوم عصبيه يا همبستگي گروهي [قومي] بود. براي ابنخلدون الگوي اساسي و پايه تاريخ چرخه دودماني فرمانروايي، ظهور و افول تمدنها بود، و عصبيه -حس هدف مشترك و انسجام اجتماعي- سرچشمه قدرتي بود كه در طول مرحله رشد و شكوفايي [فرمانروايي] يك سلسله يا يك تمدن به حركت و كنش جمعي اجازه بروز و عمل ميداد.
با اين همه، به نوبه خود، موفقيت و رفاه در جهت تضعيف حس همبستگي كه به يك گروه اجازه به قدرت رسيدن داده بود عمل ميكردند. لذا، تمدنها به شكلي گزيرناپذير از درون فاسد ميشدند.
ابنخلدون نظريهاي پيشرو درباره تغيير تاريخي را ارايه كرد كه قلمروهاي اجتماعي و سياسي را با اقتصادي و جمعيتنگارانه [آماري] در هم ميآميخت- و بهگونهاي جالب و قابلتوجه اين مورخ عرب پيشبيني كرد چگونه بيماريهاي عفوني ميتوانستند در آن ادغام شوند. او در زمان مرگ سياه [طاعون قرون وسطي]، بنا بر برخي معيارها بدترين فاجعه زيستشناختي در تاريخ بشر، زيسته بود. براي ابنخلدون بيماريهاي واگيردار جزيي تفكيكناپذير از سقوط امپراتوريها بودند. اما طاعونها و بيماريهاي مسري مرگبار همهگير تنها اعمال تصادفي خداوند يا طبيعت نبودند. آنها پديده قابل توضيح عقلاني بودند. يك همهگيري ميتوانست نتيجه خودِ رشد جمعيت باشد. يك تمدن سرزنده و پرتوان با حكومتي خوب و كارآمد افزايش جمعيت را تسهيل ميكند- اما، به شكلي متناقض و ناسازهوار، رشد آمار جمعيتي خود محرك بيماريهاي همهگير مرگبار و فروپاشي اجتماعي خواهد بود.
همهگيري عالمگير بيماري كوويد19 طاعون مرگ سياه نيست و ابنخلدون بيترديد يك متخصص همهگيريشناسي نبود، ولي همچون سقوط ديوار برلين يا فرو ريختن برجهاي دوقلو در يازدهم سپتامبر، يك حس خطاناپذير همگاني وجود دارد كه ما در بحبوحه امري دورانساز زندگي ميكنيم و در زمانهايي اينچنين ما ناگزير در جستوجوي الگوهايي مشابه به گذشته رجوع ميكنيم. اين تنها علم پزشكي و مدلهاي اقتصادي نيستند كه پاسخهايي در خور براي اين زمان ارايه ميكنند. تاريخ همچنين ميتواند به ما درباره علل پيدايش همهگيري جهاني كوويد19
- و پيامدهاي احتمالي آن- درسهايي بياموزد.
نقاط عطف تاريخ
در تمام طول تاريخ رويدادهاي همهگيري همواره نقطه تقاطع احتمالات و ساختارها بودهاند. آنها [همهگيريها] رويدادهاي تصادفياند زيرا، براي مثال، آنها زماني سر بر ميآورند كه ريزارگانيسمهاي بيماريزا -ويروسها، باكتريها، تكياختهها- از يك گونه [جانوري] به گونه ديگر سرايت ميكنند، زماني كه جهشهاي تصادفي ژنتيكي كوركورانه انتقال يا سرايت يك ميكروب را تشديد ميكند يا زماني كه تعاملات اتفاقي بين گروههاي انساني همسو ميشوند تا شيوع سريع يك بيماري عفوني را تسهيل كنند. درنتيجه، همهگيريها غالبا براي ناظران بشري همچون رويدادهايي تصادفي كه از ناكجا فرا ميرسند به نظر آمدهاند، انگار كارهاي خدا، چه به معناي لغوي آن يا در مفهوم تمثيلياش. اينگونه لرزههاي زيستشناختي يك نيروي پايدار براي انقطاع و عدم پيوستگي در تاريخ بشر بودهاند؛ با منهدم كردن امپراتوريها، ساقط كردن اقتصادها، از ميان بردن جمعيتهاي بشري به تمامي، بهويژه هنگامي كه آنها مقارن ميشوند يا جرقهشان همزمان با بحرانهاي ديگر در جوامع زده ميشود -با بحرانهاي اقليمي و آب و هوايي، بحرانهاي مشروعيت، بحرانهاي مالي و درگيريهاي مسلحانه- آنها لحظات تغيير و دگرگوني يا تغيير مسير در جريان تاريخ را رقم ميزنند.
اما، زماني كه در مقياسهاي طولاني زماني درنظر گرفته شوند، رويدادهاي همهگيري نظم و منطق دارند. در يك معنا، هر عصر دچار بيماريهاي عفوني ميشود كه استحقاقش را دارد؛ از نظر زيستمحيطي، نه اخلاقي. خزانه بيماريهاي بشري محصول زيستبوم و تكامل است.
حدود 400-300 گونه ريزارگانيسم عمده شناختهشده بيماريزاي انساني وجود دارد. در قياس با شامپانزهها، نزديكترين خويشاوند باقيمانده ما، ميكروبهاي بشريت متعددتر، كثيفتر و به صورتي غيرعادي تمركز كرده بر استثمار و بهره كشيدن از ما هستند. خزانه متمايز بيماريهاي بشري حاصل تاريخ متمايز ماست؛ حاصل شيوههاي خاصي كه ما در مقام گونهاي كه شرايط زيستمحيطي روي كرهزمين را تغيير شكل دادهايم و خود را به شكلي غيرمعمول به عنوان ميزباني براي انگلهاي ميكربي اهدافي جذاب ساختهايم.
بيثباتيهاي عظيم
اين ديدگاه زيستبومي درباره بيماريهاي عفوني يك نسل پيش از ما از سوي مورخ بزرگ جهاني ويليام مكنيل برجسته شده و مورد توجه عموم قرار گرفته بود. ما در اين فاصله درباره منشاهاي وابسته به مبحث تكامل بيماريهاي انساني بسيار آموختهايم، اما آن چارچوب هنوز مستحكم و منطقي است. براي مثال، دليل اين همه بيماريهاي دستگاه گوارشي ما اين است كه حدود 12000 سال قبل ما شروع به زندگي كردن در زيستگاههاي متراكم و جمعي كرديم و لذا در احاطه فضولاتمان قرار گرفتيم، جدا از فضولات حيواناتمان كه سرشار از عوامل بيماريزايي هستند كه از طريق راه دهاني-مدفوعي منتقل ميشوند. دليل آنكه انسانها اين همه بيماريهاي تنفسي دارند آن است كه ما شمار انبوه جمعيت را داريم و تراكم جمعيت مطلق را كه پشتيبان عوامل بيماريزايي است كه راهكار آنها انتقال از ريه به ريه است. نخست در جهان عهد عتيق و سپس در دنياي عهد جديد، جهاني شدنهاي اوليه جماعات مختلف انساني
-و ميكروبهايشان- را در تماس با يكديگر آورد، كه غالبا نتايج قابل انفجار و پرمخاطرهاي را در پي داشتند.
در تمام طول تاريخ مدون، بيماريهاي مسري مرگبار و همهگيريها منشا بيثباتيهاي عظيم در روابط بشري بودهاند.
در بحبوحه همهگيري جهاني كوويد19 شايسته است اهميت و عظمت برخي رويدادهاي قبلي همهگيري بيماريها
-و انعطافپذيري جوامع بشري هنگام مواجهه با فجايع زيستشناختي- را به خودمان يادآوري كنيم. «مرگ سياه» [يا طاعون سياه] يك همهگيري جهاني طاعون گاوي (طاعون خياركي) بود بيماري وحشتناكي كه باكتري يرسينيا پستيس (Yersinia pestis) عامل ايجاد آن بود. طاعون گاوي در واقع يك بيماري انتقاليابنده از طريق حشرات [كك] جانوران جونده است كه به صورت ماندگار و دايمي در كولونيهاي جانوران جونده آسياي مركزي استقرار يافته است. طي تاريخ اين بيماري به كرات از جايگاههاي استقرارش به بيرون نشت كرده تا همهگيريهاي انساني عظيم جهاني را به وجود آورد كه در واقع عارضه جانبي همهگيريهاي عظيم بيماريهاي جانورياند، در اين مورد اساسا موشها. همهگيري جهاني قرن چهاردهم [م.] خاور نزديك، بخشهاي عمدهاي از آفريقا و سراسر اروپا را درنورديد. مرگ سياه قريب به نيمي از تمامي جمعيت قارهها را با خود برد. سپس، به صورت پراكنده و هرازگاه براي قرنها يكي، دو بار در طول عمر هر نسل رجعت كرد. طاعون گاوي بيمارياي است كه خارج از محيطزيست انسان محاط شده است، ولي بيماريهاي ديگر همچون آبله، سرخك، آنفلوآنزا، تب زرد و مالاريا مسوول نابوديها و هلاكتهاي خارقالعاده بودند. كوويد19 در قياس با اين هيولاهاي تاريخ رنگ ميبازد.
كوره محك مدرنيته
همهگيريهاي جهاني پيشامدرن نابودكننده بودند، چراكه جوامع پيشامدرن بهويژه در برابر بحرانهاي مرگومير و تاثيرات جمعيتنگارانه آنها آسيبپذير بودند. جوامع پيشاصنعتي به شكلي يكسان فقير بودند؛ افراد انسان كه نزديك به سطح بخورونمير زندگي ميكنند بيش از ديگران در معرض بيماري عفونياند. علاوه بر آن، با فقدان نظريهاي درباره ميكروب، اين جوامع واكنشها يا درمانهاي پزشكي كارآمد بسيار معدودي براي مقابله با بيماري عفوني دراختيار داشتند. در حالي كه مداخلات غيردارويي همچون بهداشت عمومي بدوي ريشه در قرون وسطي دارند و قرنطينه بهتدريج به عنوان واكنشي در برابر طاعون پديدار شد و تحول يافت، حتي جوامعي هم كه در جايگاه پيشگامي و رهبري توسعه اقتصادي شمرده ميشدند تا قبل از قرن هيجدهم تقريبا بهطور كامل در تخفيف آثار و تبعات بيماريهاي همهگير ناتوان بودند. اما آنها قادر بودند پس از بحرانهاي مرگومير كه غيرقابل پيشبيني ولي ناگزير بودند، به شرايط قبل بازگردند. امپراتوري روم از يك همهگيري جهاني جدي در دوران حكمراني ماركوس اورليوس در اواخر دهه 160 ميلادي آسيب ديد كه احتمالا (نه يقينا) طليعه ويروس آبله بود. به سختي ميتوان گفت كه آن همهگيري ناقوس مرگ امپراتوري [روم] بود. يا رجعتهاي مكرر [همهگيري] طاعون گاوي [خياركي] در قرن هفدهم را در نظر بگيريد. طاعون به عنوان واقعيتي بيرحمانه در آنچه عصر «بحرانهاي جهاني» نام گرفته است باقي ماند، دوراني كه از بسياري جهات كوره محك مدرنيته به شمار ميرود. برخي جوامع، مانند ايتاليا، با طاعون درهم شكسته شدند و براي هميشه موقعيت رهبري خود را وانهادند؛ برخي ديگر، مانند انگلستان، در حالي كه بهشدت ضربه ديدند (20درصد اهالي لندن در يك همهگيري عمده طاعون در 1625 جان خود را از دست دادند) به ترتيبي توانستند ثبات يافته و از نظر اقتصادي پويا باقي بمانند.
مهار كردن بيماري
مهار كردن بيماري عفوني نشانه و مشخصه مدرنيزاسيون است. دانش، فناوري و سياستگذاري بشريت را در برابر بدترين ويرانگريهاي مرگوميرهاي حاصل از همهگيريها كه جزيي تفكيكناپذير از تاريخ ما بودند محافظت كردند.
نخست، در قرن هيجدهم ميلادي شديدترين رويدادهاي [همهگيريهاي] مرگوميردار به زانو درآورده شدند. علم كشاورزي و سياستگذاري عمومي وقوع و شدت قحطيها را كاهش داد؛ مايهكوبي بدترين [همهگيريهاي] آبله را فرونشاند؛ قرنطينه گسترش افسارگسيخته شيوع بيماريها را مهار كرد. حتي در زماني كه بيشتر مردم هنوز از بيماريهاي عفوني هلاك ميشدند، جوامع در حال مدرن شدن توان و نيروي شديدترين رويدادهاي [همهگيري] پر مرگومير را كاهش داده و داس مرگ را كند كردند. احتمالا اين فرض درست است كه هيچ جامعه كاملا مدرن شدهاي هرگز يك رويداد پر مرگمير غيرمنتظره و مهجوري همچون مرگ [طاعون] سياه را تجربه نكرده است. البته، اين امر هيچ ضمانتي براي اين به شمار نميرود كه چنين رويدادي هرگز براي باري ديگر اتفاق نميافتد؛ چند صد سال يك ظرف نمونه زماني قابل اتكا [براي آمارگيري] نيست. اما الگوهاي ما به اين امر اشاره ميكنند كه ما تركيبي از ابزارهاي دارويي و غيردارويي را براي متوقف كردن گسترش كامل رخدادهاي [همهگيريهاي] پر مرگومير در اختيار داريم.
دوم آنكه از اواخر قرن نوزدهم [م.] بيماريهاي عفوني شروع به سپردن جاي خود به اختلالات قلبي-عروقي و انواع سرطانها به عنوان علل اصلي مرگ كردند. تا دهه 1900 [م.] هنوز بيشتر مرگوميرها در ايالاتمتحده ناشي از بيماريهاي عفوني بود، ولي اين امر با سرعت خيرهكنندهاي تغيير يافت. دلايل اين تغيير چندلايه بودند. تغذيه بهتر، اصول بهداشتي و مراعات حفظالصحه پيشرفته و مجموعه چشمگيري از واكسنها و آنتيبيوتيكها زرادخانه مدرن جنگافزار انساني در برابر ميكربهاي عفونتزا را تشكيل ميدهند. لازمه انسان مدرن بودن در جهان پيشرفته گذراندن بيشتر ايام عمر بدون ترس از مرگ به دليل يك بيماري عفوني است (هر چند ارزش آن را دارد كه به خود يادآوري كنيم هنوز اسهال، مالاريا، سل و ديگر بيماريهاي عفوني، به بهاي نابودي جمعي ما، بر سر جوامع غيرپيشرفته سايه انداختهاند). طاعون و آبله غيرقابل باورند؛ البته تا زماني كه اتفاق بيفتند.
گندزدايي از سياره
حتي در جوامع بسيار پيشرفته هم دقيقتر آن است كه بگوييم بيماريهاي عفوني مهار شدهاند نه آنكه شكست داده شدهاند. اين بيماريها تهديداتياند كه هرگز نميتوان آنها را از ميان برد. ما ميتوانيم تاريخ متاخر بيماريهاي عفوني را در قالب ارجاع به اصطلاحي كه به صورتي فزاينده براي توصيف سيارهمان در عصر سلطه بشري مورد استفاده قرار ميگيرد، يعني «انسانمدار»، وصف كنيم.
«انسانمداري» با تلاش بشريت براي گندزدايي اين سياره -براي آسانتر و راحتتر ساختن آن براي زندگي كردن انسانها- تسهيل و توصيف شده است. ما در محيطهايي بسيار دستساز و مصنوعي زندگي ميكنيم كه بيش از آنچه براي انديشيدن به آن تامل كنيم دقيقا براي دور نگه داشتن ميكروبهايمان از ما ساخته شدهاند. محيطهاي ساخته شده براي ما، مديريت تغذيه و آب و فضولات ما، برنامههاي روزمره جسماني و رژيم شيميايي ما، همه عليه عوامل بيماريزا هستند. اين الگو فشارهاي خنثيكننده و متضاد شديدي را به وجود ميآورد. جمعيت جهاني با سرعت به سوي 8 ميليارد نفر شدن در حركت است. ما بيشتر از هميشه به طرف زيستگاههاي طبيعي و حيوانات وحشي كه منابع بالقوه بيماري جديدند رسوخ و تجاوز ميكنيم. ما بيشتر از هميشه با يكديگر در ارتباطيم. مرز تلاقي ميان نوع ما و انگلهاي احتمالي ما گستردهتر از هر زماني در گذشته است. انگيزه ميكروبها براي بهرهكشي از انسانها هرگز اينچنين نيرومند نبوده است، با اين همه ابزار مقابله ما با آنها قدرتمندتر از هميشه است. ما در ميانه اين بنبستِ هيچ-به-هيچِ ناآرام و بيثبات زندگي ميكنيم.
يك ويروس قابل پيشبيني
بهگونهاي ناسازهوار ظهور بيماريهاي عفوني به انسانمحوري شتاب بيشتري بخشيده است. بيشترين اين بيماريهاي عفوني نوظهور تهديدهايي زودگذر يا به سرعت قابل مهار شدن هستند، ولي حتي با وجود بهداشت عمومي و پزشكي زيستشناختي ما، هنوز روزنههايي در زرادخانه ما وجود دارند كه ما را در برابر انقطاعهايي بزرگتر در اين روند آسيبپذير ميسازند. اچآيوي (HIV) يك ويروس پسگرد يا رتروويروس شيطاني صبور است كه پديد آمد و با آثاري ويرانگر در سطح جهان انتشار يافت. آنفلوآنزا [ويروس] شرير تغييرشكلدهندهاي است كه انباشتگاههايش در ميان پرندگان مقابله با آن را به شكل خطرناكي دشوار ميسازد و درنهايت، قابل پيشبيني بود كه خانواده ويروس كرونا يكي از بديهيترين خطراتي بود كه سايه ترسناكش بر سلامت و بهداشت بشر سنگيني ميكرد. متخصصان در زمينه بيماريهاي عفوني بيش از يك دهه است كه از اين خطر اطلاع داشتهاند، ولي البته درد و درماندگي فعلي بايد پيش ميآمد تا پيشگوييهاي آنها توجهي را كه شايستهاش بود دريافت كند. اين ويروس جديد عينا همه ويژگيهاي درست و لازم براي بهره بردن از نقاط ضعف و آسيبپذيريهاي ما را داراست. ويروسي تنفسي است با دوران نهفتگي (يا كمون) طولاني، شيوه سرايت موذيانه و ناقلان بدون علائم بيماري. بهشدت مسري است. هيچ واكسني براي آن آماده نداشتيم. اين همهگيري جهاني است كه مستحق آن بوديم، نه از نظر اخلاقي، بلكه از نظر زيستمحيطي.
همهگيري در عصر رسانههاي اجتماعي
و اينك ما از پيامدهاي آن در رنج و عذابيم؛ پيامدهايي كه هنوز بيشتر آنها ناشناختهاند. من، در مقام يك مورخ همهگيريها، آنچه در اين ميان چشمگيرتر از هر چيز مييابم نه تشابهات و خطوط موازي با گذشته كه تفاوتهاي آن با گذشته است. بدون تعارف و مجامله، شدت [بيماري و سرايت] و مهلك بودن اين ويروس بيماريزا ميتوانست بسيار بيش از اين باشد و شايد ويروس بعدي- كه بيترديد پس از اين خواهد آمد- بدتر از اين خواهد بود. ولي پيشاپيش روشن است كه اين بيماري كه مرگوميري در قياس بسيار كمتر از همهگيريهاي جهاني تاريخ خواهد داشت، پسلرزههايي عمده در پي خواهد آورد. تاثيرات و پيامدهاي اجتماعي، اقتصادي و شايد ژئوپليتيك بيماري كوويد19 همهگيري جهاني آنفلوآنزاي بسيار مرگبارترِ سال 1918 را به سايه خواهند برد. اين بيماري جديد به قلب نظم جهاني بههم وابسته ما حمله خواهد كرد. اين بيماري در حال گشودن راههاي تازه و گذشتن از حدود پيشين است: اين نخستين همهگيري جهاني عصر رسانههاي اجتماعي است، عصر قطبي شدن فرهنگي و سياسي ما و در نتيجه، زيباشناسي خاص خود و احساس خودش را خواهد داشت. اين يك چالش اقتصادي نوظهور از بسياري جهات است. بازار كار بيش از اندازه كارآمد ما كه چنان به كارهاي موقت وابسته است؛ زنجيرههاي عرضه طويل، درهمتنيده و درست-سر- وقت ما؛ اقتصاد بسيار برخوردار از اهرمهاي قدرت و نفوذ با وابستگي بيش از اندازه به بدهي مصرفكنندگان، اوراق قرضه شركتها و اوراق قرضه بينالمللي، هيچكدام از اين نظامها هرگز با اختلالي مثل همهگيري جهاني كوويد19 مواجه نبودهاند.
بعضي اوقات همهگيريهاي جهاني به تاريخ شتاب ميبخشند يا راهي را كه پيشاپيش در آن گام گذاشتهايم آشكار ميسازند، در حالي كه برخي اوقات آنها به شكلي بنياني مسير جوامع بشري را تغيير ميدهند. در قرن سوم [ميلادي] امپراتوري روم يك بيماري همه گير را از سر گذراند كه با نام «طاعون قبرسي» شناخته ميشد. اين بخشي از يك بحران ساختاري و مالي بود كه دولت روم را عميقا تغيير داده و وضعيت ژئوپليتيك روميها را در برابر ايرانيان و ژرمنها به شكلي جوهري و ذاتي تضعيف كرد. اما بهگونهاي، اين تغييرات قبل از آن بيماري همهگير كه به آنها شتاب بخشيد، قابل مشاهده بودند. در تضاد با آن، «طاعون سياه» يك بختآزمايي و بازي شانس تاريخ بود؛ ميزان عظيم مرگومير نظم ژئوپليتيك را بهگونهاي بر هم زد كه در غير آن صورت تصورش سخت ميبود.
ما براي سر درآوردن از نحوهاي كه اين همهگيري جهاني دنياي ما را تغيير خواهد داد به زمان و دورنمايي از ابعاد آن نياز داريم (البته، مورخين [داشتن] زمان و دورنما را هميشه ترجيح ميدهند). ولي اين حس كه ما در حال نظاره از هم گسيختن برخي درزهاي نسج اجتماعيمان هستيم حسي خطا نيست و گذشته به ما يادآوري ميكند كه شوكها و لرزههاي زيستشناختي در غالب اوقات با لحظات دگرگوني و استحاله مقارن ميشوند و برخي اوقات حتي با پيشرفت.
*كايل هارپر (Kyle Harper) استاد تاريخ و ادبيات كلاسيك و معاون ارشد رييس دانشگاه و مدير اداري دانشگاه اُكلاهُما
(University of Oklahoma) است.
6 آوريل 2020: مجله Foreign Policy
ابنخلدون نظريهاي پيشرو درباره تغيير تاريخي را ارايه كرد كه قلمروهاي اجتماعي و سياسي را با اقتصادي و جمعيتنگارانه [آماري] در هم ميآميخت- و بهگونهاي جالب و قابلتوجه اين مورخ عرب پيشبيني كرد چگونه بيماريهاي عفوني ميتوانستند در آن ادغام شوند. او در زمان مرگ سياه [طاعون قرون وسطي]، بنا بر برخي معيارها بدترين فاجعه زيستشناختي در تاريخ بشر، زيسته بود
اين ديدگاه زيستبومي درباره بيماريهاي عفوني يك نسل پيش از ما از سوي مورخ بزرگ جهاني ويليام مكنيل برجسته شده و مورد توجه عموم قرار گرفته بود. ما در اين فاصله درباره منشاهاي وابسته به مبحث تكامل بيماريهاي انساني بسيار آموختهايم، اما آن چارچوب هنوز مستحكم و منطقي است. براي مثال، دليل اين همه بيماريهاي دستگاه گوارشي ما اين است كه حدود 12000 سال قبل ما شروع به زندگي كردن در زيستگاههاي متراكم و جمعي كرديم