• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4643 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۲۱ ارديبهشت

آشپزي با چاشني طنز و مطايبه

سيد محمد بهشتي

مارك توين، نويسنده امريكايي، روزگاري گفته بود كه من كار فرهنگي نمي‌كنم، من هميشه خوراك شكم و پا را تهيه كرده‌ام. نجف دريابندري ضمن ترجمه «سرگذشت هكلبري‌فين» در مقدمه آورده كه «اگر اين كتاب خوراك شكم و پا است، بايد گفت شكم و پا خوراك بسيار نغزي مصرف مي‌كنند». همين گفته درباره كتاب مستطاب آشپزي صادق است؛ اگر اين كتاب آشپزي براي تدارك خوراك شكم باشد بايد گفت الحق شكم بسيار خوش‌سليقه است! 
كتاب‌هاي آموزش آشپزي كم نيست ولي در خواندن كتاب مستطاب، حظّ ديگريست. نجف دريابندري آنجا كه از طبخِ برنج مي‌گويد هم نگران «قد نكشيدن» و «زنده ماندن» آن است و هم دلواپس از دست رفتن و «پير شدنش». وقتي درباره ادويه مي‌گويد همانقدر كه نگرانِ روح آشپزي ايراني است كه با افراط در به كار بردن رنگ و چاشني بيگانه است، دلواپسِ پريدن عطرِ ملايم هل و زعفران بر اثر ماندگي و كهنگي هم هست. وقتي از روغن مي‌گويد نمي‌تواند تأثر خود را از ذائقه نسل جوان كه با دلپذيري رايحه‌روغن زرد ناآشناست بيان نكند. دلمشغولي او فقط تهيه چيزي براي سير كردن شكم نيست. چنان‌كه منظور آشپزي ايراني است، او نيز عزم كرده كه در خورش، رنگ نهفته در مواد به ديده آيد؛ در پلو و چلو، عطر برنج ايراني شامه را نوازش كند و ديدن سفره‌اي رنگين سر ذوق‌مان آورد. در آشپزخانه نجف هر آن غذايي كه از فرط استعمال ديده و شنيده و بوييده نمي‌شد، به صدا درمي‌آيد و شگفت‌زده‌مان مي‌كند. دريابندري در قلمروي ترجمه نيز مشغول همين كار است. ترجمه‌هاي او از آثار درخشان، نقل جسدِ اثر از زبان مبدأ به زبان مقصد نيست، بلكه احضارِ روح آن است. دشواري انتقال همين روح است كه سبب شده بسياري ترجمه را ممتنع بدانند و گفته‌اند كه اگر كسي موفق شود جوهره اثري را به زباني ديگر منتقل كند، مترجم نيست بلكه خودْ آفريننده و شاعر است. چنين ترجمه‌اي مستلزم تماس با جانِ زباني بيگانه است كه ساده‌ نيست. همانقدر كه شعر گفتن به زباني به جز زبان مادري اگر نگوييم ناممكن، بسيار دشوار است. چراكه هر انسان تنها و تنها زبان مادري را در پيوندي مستحكم و زنده با محيطش مي‌آموزد. در كودكي كه هر كس چشمي بينا و گوشي شنوا و شامه‌اي بويا دارد، و از آن بالاتر خيالي قوي، ابتدا با خودِ رنگ‌ها و عطرها و اشياء آشنا مي‌شود و آنگاه از كلمات براي بيان‌شان كمك مي‌گيرد. در اين معني همه در كودكي شاعرند وليكن معدودي كه موفق مي‌شوند اين كيفيت ارتباط با محيط را حفظ ‌كنند شاعر باقي مي‌مانند. تماس زنده شاعر با محيط است كه سبب مي‌شود «آتش» در شعر از آتش واقعي سوزاننده‌تر باشد، گلاب در شعر از گلاب در عالم واقع معطرتر باشد و خلاصه همه‌چيز قوت و شدت بيشتري داشته باشد. در عبارات شاعر، الفاظي كه مدت‌ها بود از گفتن دم فروبسته بودند، دوباره طنين‌انداز مي‌شوند.
دريابندري با انگليسي هم ارتباطي چنين مستحكم داشت. او با جان زبان انگليسي تماس داشت؛ به گمانم نه فقط به اين دليل كه در محيطي پرورش يافته بود كه اين زبان جريان داشت، بلكه چون خودِ او هميشه و همواره نسبتي زنده با زمينه‌اش داشت و زبان را در ارتباط قوي با زمينه مي‌آموخت. گويي هيچ چيز نمي‌توانست مانع ديدن و شنيدن و بوييدن و چشيدنش شود. در زمانه‌اي كه همه با زمينه‌شان بيگانه‌اند، همه مجاري ادراكي او به روي محيطش باز بود. همين نيز سبب شده بود كه انبانش از كلمات و از لطايف جاري در محيطش پر باشد. شاعر چنين كسي است؛ آنكه خوب مي‌چشد و خوب مي‌چشاند. به جز نجف چه كسي مي‌توانست مايه شاعرانه آشپزي ايراني را آن‌طور كه شايسته‌اش است دريابد و به بيان آورد. تنها كسي كه حظ مي‌برد مي‌تواند اسباب كيف فراهم كند. فرقي نمي‌كند مايه كارش كلمات باشد يا اجزاي‌خوراك. طنز او نيز مثل آشپزي‌اش دلنشين است؛ مزه‌اش را از نمك و فلفل اضافي نمي‌گيرد و چون حاصل خلود و جاافتادگي در زمينه‌اش است، سبك و بي‌مايه جلوه نمي‌كند. در روزگاري كه تمسخرِ زمينه، مايه مباهات است و اهليت نسبت به زمينه اسباب تمسخر، نجف با طنازي صورت خود را سرخ نگه مي‌داشت.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون