نگاهي به مجموعه شعر «مرثيهاي براي بلوط ديرپاي» اثر فرشاد حجتي
مانعگذاري سر راه ادراك مخاطب
سهيلا صادقي
به گفته ارسطو اثر هنري هرچند ارتباطش با عالم واقع به صورت كلي قطع نميشود، ولي خود جهاني خودبسنده است كه ساز و كارهاي ويژه خويش را دارد. جهان شعر حجتي؛ جهاني برساخته از تصاوير، استعارهها و نماد است. ويژگي قابل توجهي كه در پارهاي از شعرهاي او وجود دارد اين است كه روال منطقي اتفاقها به هم ميريزد و گاه بين زمينه و اجزاي صحنه نمايش شعر جابهجايي ايجاد ميشود. اين جابهجايي؛ مانعگذاري بر راه ادراك مخاطب است. با اين موانع حركت كندتر شده و مخاطب با ادراك تاخيرياش با مفاهيم متن ارتباط برقرار ميكند، اتفاقي كه موجب التذاذ ادبي است. براي مثال «از جمجمه شليك ميشوم به تفنگ/ كه سر پر باشم از خالي/ از حافظه تاريخي.../ از زخم به دستي كه نمك نداشت» (حجتي، 1398: 45) يا «ذهني كه تلنبار كرده است» و «روياي تو اما آفتابگرداني بود كه به ابرها سلام ميداد» (همان: 74)، «خورشيدي سياه كه از حفرهها بيرون ميزد» (همان: 5) و... در نگاه نخست پارهاي از شعرها دلالتمند نيس تند، دلالت در معني وحدت صوري و مضموني شعر. شعرهايي كه رشتهاي از قطعات بيارتباط با يكديگرند و گزينش واحدهاي معنايي در آنها اساس دلالت را از ميان ميبرد. اما همين واحدها در نگاه دوباره سازنده نظام دلالت چند معنايي است. توجه به معنا در لايههاي پسين، شعر را دلالتمند كرده و وحدت و انسجام شعر را آشكار ميكند مثل شعر «مافياي سارها» (همان: 20) . در اين مجموعه عنصر نمادين و پر رنگ اثر «بلوط» است. حضور اين شيء ادبي در سراسر متن مشهود است. بلوط نماد زادگاه شاعر است كه در طول زمان متحمل رنجها و بيعدالتيهاي بيشماري بوده است. اين رنج در سراسر مجموعه سيلان دارد. زادگاه شاعر دغدغه اصلي و خاستگاه مركزي شعر اوست اما در موازي اين دغدغه، منِ فردي شاعر نيز مطرح است. او گاه بهطور مستقيم و گاه با يكي شدن با اشياء از خويشتنِ معترض خود سخن به ميان ميآورد. نكته مهم در اينجا، طرح روي جلد كتاب است؛ تصوير درختي كهنسال با ريشههايي عميق و برگهاي سبز. اما رنگ قهوهاي شاخهها بر سبزي اندك برگهاي كوچك غلبه دارد. همچنانكه در اشعار متن نيز يأس بر شادي اندك غلبه دارد. اما دقت در تصوير نشان ميدهد كه درخت از دو بخش يا دو پاره تشكيل شده است. دو پاره قرينهاي كه همديگر را در آغوش كشيدهاند. استعاره مركزي و خاستگاه اصلي كتاب در اينجا رقم ميخورد؛ يكي بودن شاعر با زادگاهش. دگرگوني يك جمله كمينه و لفظي و بدل شدن آن به يك اطناب بلندتر، پيچيده وغير لفظي درمتن حائز اهميت است. قاعده بسط به شاعر اين امكان را ميدهد كه مفاهيم اصلي شعر را به صورت پارههاي كوچكتر در بخشهاي مختلف شعر منتشر كند و هر كدام از اين پارهها را در قالب تصويري جداگانه ارايه دهد. در برخي شعرها شاعر سعي كرده گريزي به آثار ادبي ديگر نيز داشته باشد و با برقراري ارتباط با جهان متن آن آثار مخاطب را به معاني ضمني شعرش متوجه سازد. ويژگي خوبي كه موجب توسع مفهومي كلام ميشود و معناي اثر را چندلايه ميكند.بهطور كلي شعرهاي اين مجموعه، درخور توجه و تعمق هستند.