تولدي ديگر
محمد خيرآبادي
براي اينكه يكبار ديگر پدر شوم، تقريبا انگيزهاي نداشتم. اگر ميخواستم قطعكننده نسل انسان نباشم، همان يكبار كفايت ميكرد. اگر ميخواستم ميراثِ نداشتهام بعد از مرگ بلاتكليف نماند، نياز به فرزند دوم نبود و با يك فرزند هم كارم راه ميافتاد. قرار نبود كه بدونِ تجربه پدر شدن و احساس والد بودن از دنيا بروم، چون آن را يكبار تجربه كرده بودم. پس چرا بايد باز هم خود را وارد ماجراهاي جديد ميكردم؟ واردِ چالشهاي اقتصادي، روانشناختي، تربيتي و دشواريهاي جسمي و روحي. فرزند عصاي پيري است. شخصِ فرزنددار در جامعه نرمال به حساب ميآيد. آنها كه پدر يا مادر ميشوند، بخشي از ميل دروني به فرمانروايي و سلطه بر ديگري را ميتوانند با امر و نهي به فرزند، ارضا كنند و آدمهاي سالمتري از لحاظ رواني باشند. همه اينها درست. اما باز هم براي خواستن و داشتنِ فرزند دوم انگيزههاي بيشتري نياز است. خوابِ شب چيز كمي نيست. اگر دو شب پشت سر هم خوب نخوابيد، روز سوم نگاهتان به دنيا تلخ ميشود، استرس به جانتان ميافتد و ديگر آن آدم سابق نخواهيد بود. ما دوست داريم هر وقت خواستيم بخوريم، بخوابيم، تفريح كنيم، سفر كنيم، به كار خود برسيم و آزادي عمل داشته باشيم. ما معمولا به سراغ آنچه آزادي ما را محدود كند نميرويم، مگر به خاطر انگيزههاي مهمتر و بالاتر. با آمدن فرزند، شما ديگر نميتوانيد تمام و كمال براي خود باشيد. نه تنها نميتوانيد بلكه ديگر نميخواهيد. چيزي در درون، شما را به سمت اشتراك خود با خانواده سوق ميدهد. اشتراك داشتهها، تقسيم زمان و بخشش تواناييها. تا زماني كه فرزندتان نتواند به تنهايي بخورد، بخوابد، راه برود و خود را از آب و گل بيرون بكشد، شما خود را موظف بلكه متمايل به اين ميبينيد كه از خود كم كنيد و به او بيفزاييد. اين حس تا دم مرگ با شماست. اين حس و اين ميل كه از مال، سلامتي و راحتي خود بزنيد براي اينكه فرزندتان از همه اينها بهره ببرد. در روزگارِ حاضر كه فرزند كاركرد اقتصادي چنداني ندارد و فرزندِ بيشتر به مثابه نيروي كارِ بيشتر نيست، به نظر ميرسد تنها يك انگيزه، داشتنِ فرزند دوم را توجيه ميكند و آن اينكه فرزند اول صاحب چيزي شود كه ندارد. صاحب خواهر يا برادري كه يار و ياور او و همدم و غمخوار او باشد. فرزند دوم با ورودش به دنيا ما را به چالشهاي اقتصادي و گرفتاريهاي جديد دچار ميكند، آزادي عملمان را بيشتر از قبل محدود ميكند و ما را به اشتراك داشتهها و تقسيم اوقاتمان، بيشتر از قبل سوق ميدهد. اما براي فرزند اول، خوبيها و بركاتش غيرقابل انكار است. داشتنِ خواهر يا برادر، متفاوت از داشتن پدر و مادر و داشتن همسر و فرزند است. حرفهايي هست كه فقط به خواهر يا برادر ميشود زد. كارهايي هست كه فقط خواهر يا برادر براي شما انجام ميدهد. در فقدان پدر و مادر و در كنار فرزندانِ هنوز ناپخته، مشورت و همراهي خواهر يا برادر در زندگي نعمت است. فارغ از سياستگذاريهاي كلان مملكتي و نمودارهاي جمعيتي، خيلي از ما باز هم به استقبال بيخوابيهاي شبانه، تنگناهاي اقتصادي و قرباني شدن آزادي عملِ خود ميرويم به انگيزه آنكه فرزندانمان خواهر يا برادر داشته باشند.