موزه به عنوان سرگرمي
سارا كريمان
زماني كه وظايف موزه را تحليل ميكنيم، همواره بر جايگاه علمي-آموزشي و اهميت اجتماعي آن تاكيد ميورزيم تا جايي كه به طور پياپي بيانيههاي متعدد بر جنبههاي فرهنگي-پژوهشي آن منتشر ميشود و جايگاه موزهها را در حد آكادميها و مراجع دانشگاهي قلمداد ميكند.
در بسياري از پژوهشهاي صورت گرفته و تئوريهاي استخراج شده بر پايه مشاهدات و تحقيقات ميداني موزهها، به لحاظ هويت كاركردي در فضايي همپوشاني ميان آموزش، پژوهش و سرگرمي (entertainment) واقع شدهاند، گسترهاي چندوجهي از نحوه عملكرد و ارايه خدمات كه شايد از اين حيث بتوان آن را با انشعابات هنري همچون سينما كه امروزه در قالب توليد انبوه عرضه ميشوند و عنوان سرگرمي را مييابند مقايسه كرد، اگرچه اين نحوه رويارويي با هنر بهزعم بسياري از تحليلگران تقليلدهنده است. در حالي كه مناسبات توليد و عرضه محصولات بر وجوه مقدم جنبههاي سرگرمي و تجاري آن صحه ميگذارد، ذكر مصاديق اين امر و جنبههاي تاثيرات اجتماعي آن خود مجالي ديگر ميطلبد. حال در اين عرصه جايگاه موزهها چگونه تعريف ميشود، به نظر ميرسد در بسترهاي پژوهش و آموزش تا حدود زيادي وضعيت روشن است به انضمام اينكه دائما متوليان امر و به طور اخص شوراي بينالمللي موزهها در حال تبيين و توليد ساختار منظم و دستورالعملهاي آموزشي در اين باب هستند.
اين در حالي است كه در واقعيت چه ميزان از مراجعان موزه به قصد پژوهش به موزهها ميآيند؟ آيا ما بر اين حقيقت چشم بستهايم كه هدف اصلي از مراجعه به موزهها سرگرمي است چگونه ميتوان معاني عميق كه به نوعي با پژوهشهاي علمي آميختهاند را قرباني تحليلهاي تجاري صنعت سرگرمي نكرد؟ شايد بتوان از اين منظر مطالعه موزه را در حيطه گردشگري و توريسم مورد بررسي قرار داد، چراكه موزهها شاخصه انتخاب مقاصد گردشگري هستند و مولفهاي بسيار تاثيرگذار در طراحي مسيرهاي گردشگري. از اين حيث شايد بتوان ارتباط آن با اقتصاد شهري را مهمترين توجيه در مساله و بعد سرگرمي دانست.
موزهها عمدتا با نوعي ميل به ايجاد نوعي خاطره فراموش نشدني و مواجهه نظاممند با سير تحول تاريخي-هنري بستههايي از آموزههاي گوناگون را براي مخاطب فراهم ميكنند. مخاطب در بازديد از موزه به عبارتي فاتح معبدي است كه مدتها پيش از عزيمتش تمناي اين ديدار و حضور را
در سر ميپرورانده است. حتي برانگيختگي احساسي به لحاظ تجربه دريافتي مخاطب در بازديد از موزه با تجارب تماشاي تراژدي يا فراز و فرودهاي موسيقي به نوعي قابل قياس است. از اين رو ميتوان چنين استنباط داشت كه مطالعه موزه در بعد سرگرمي در زمينه كششهاي هنري امكانپذير است. در نظير بگيريد چه ميزان از مراجعان به لوور آشنايي يا تخصص جدي در زمينه هنري دارند، ولي بيشك مسافران پاريس از اين موزه ديدن ميكنند و براي ديدن موناليزا سر و دست ميشكانند در حالي كه وجه تمايز اين اثر با سايرين بر آنها چندان روشن نيست. در اين بازديد كه در مسير سفري تفريحي يا كاري اتفاق ميافتد، كنش بازديد از موزه را چگونه ميتوان دستهبندي كرد؟ شايد پر بيراه نباشد اينگونه مواجهه را با تجربه صرف غذايي خاص در رستوراني مشهور مقايسه كرد. بهتر بگوييم من به شهري ميروم تا موزه X را ببينم، غذاي Y را ميل كنم و اينگونه اين حس در من ايجاد ميشود كه آنچه از آن شهر بايد بدانم و ببينم تماما دريافتهام. موزهها بسته به نوع رابطه برهم كنشي و سلائق افراد ميزبان لحظاتي از تجربيات ناب و كمياب در ذهن مخاطب هستند. به نظر ميرسد برخلاف اهميت و گستردگي مبحث وجه سرگرمي موزهها كمتر به آن پرداخته و مباحثه شده است. اين ميان رشته در حوزه مطالعات فرهنگي و بهطور اخص صنعت فرهنگي جايي براي تحليل عملكردهاي موزهها واقع شده است كه با مباني گردشگري وجوه اشتراك داشته، و مستلزم توجه و تبيين مباني نظري و دست آخر ورود به عرصههاي اجرايي است.
موزهدار و پژوهشگر هنر