واي بر مغلوب
اسدالله امرايي
«حاضر بودم خاك و سنگ بجوم، تپاله ببلعم، مادر را لو دهم تا انسان يا حيواني از درد رها شود.» رمان پوست، شاهكار كورتزيو مالاپارته نويسنده ايتاليايي است. تجربهاي، تكاندهنده از دوران جنگ و اشغال ايتاليا توسط امريكايي و رهايي از فاشيسم است. مالاپارته در رمان «پوست» نقش نيروهاي اشغالگر را در ويراني و بدبختي ايتاليا با طنز سياه خود به بهترين وجهي تصوير كرده است. مالاپارته از آن نويسندگاني بود كه همه نحلههاي سياسي را آزموده بود و رمان ماندگار همه اعصار را نوشت. پوست نخستين بار در ايران به ترجمه بهمن محصص منتشر شد. ترجمه حاضر از اين رمان را كه در انتشارات نگاه منتشر شده قلي خياط از زبان ايتاليايي ترجمه كرده است. ترجمه نخست اين كتاب با عنوان ترس جان منتشر شد كه پيشنهاد جلال آلاحمد بود و در دهه 40 منتشر شد. تاريخ را هميشه فاتحان مينويسند و روايت شكستخوردگان جنگ روايت ديگري است. زشتي جنگ و وضعيت فاجعهآميز شهر اشغال شده ناپل در همان ابتداي كتاب مشخص است. در اينجا با آدمهايي روبهرو ميشويم كه براي زنده ماندن حاضر به هر كاري هستند. مادراني را ميبينيم كه بچههاي خود و زنهايي كه خودشان را ميفروشند. مردمي كه براي جلبنظر امريكاييها هر كاري ميكنند، مهم هم نيست چقدر پست و كثيف باشد. وقايع پوست در زماني جريان دارد كه متفقين به ايتاليا حمله برده و به جنگ با نيروهاي فاشيسم پرداختهاند. در اثر اين حملات ايتاليا به دو جبهه موافق و مخالف تقسيم شده كه بخشي از آن در اختيار متفقين و بخش ديگر در اختيار نيروهاي فاشيست است. كورتزيو مالاپارته كه شخصيت اصلي كتاب است و آن را براي ما روايت ميكند به عنوان نيروي محلي نقش يك افسر رابط را به عهده دارد و در كنار فرماندهان امريكاييها در شهر ويران شده ناپل گشت ميزند و مشغول پيش بردن جنگ است. «در شرق، آسمان زخم درشتي برداشته بود و خونش دريا را رنگ سرخ ميزد. افق در گودالي از آتش فرو ميريخت. زمين به شدت ميلرزيد و خانهها در نوسان بودند. صداي مهيب ريزش ديوارها و سفالهاي بام در كوچهها و تراسها تمامي نداشت. همه چيز گوياي يك ويرانگي عمومي بود. صداي شوم و وحشتناكي شبيه شكستن استخوان در هوا ميپيچيد و از فراز اشك و گريه و داد و فريادهاي مردم وحشتزده در كوچهها ميدويد و با انفجار هولناكي دل آسمان را ميشكافت. وزوو در شب نعره ميزد و لختههاي خون و آتش از دهانش را تف ميكرد. از آخرينباري كه پمپي و هركولانوم زير خاكستر و مواد مذاب وي مدفون شده بودند، كسي چنين انفجار وحشتناكي را به ياد نداشت.»