نويسندگان ما حتي در بين مخاطبان داخلي نيز كار سختي براي ديده شدن دارند
چرا ما نوبل نميبريم؟
احسان رضايي
هفته گذشته اختتاميه جايزه هانس كريستين آندرسن ۲۰۲۰ با تاخيري كه به خاطر كرونا اتفاق افتاده به شكل مجازي برگزار شد. اهميت اين جايزه هم از اين بابت است كه معتبرترين جايزه جهاني ادبيات كودك است و به «نوبل كوچك» شهرت دارد و توسط دفتر بينالمللي كتاب براي نسل جوان (IBBY) اهدا ميشود. اما براي ما ايرانيها اين دو سالانه از يك حيث ديگر هم مهم شده. اينكه در دو دوره اخير، نام فرهاد حسنزاده، نويسنده خوب كشورمان در هر دو نوبت به عنوان يكي از كانديداهاي نهايي جايزه اعلام شده است. اين از آن موفقيتهايي است كه كمتر نويسنده ايراني به آن رسيده. امسال ژاكلين وودسون، نويسنده امريكايي، برنده مدال هانس كريستين آندرسن شد. تعدادي از آثار ژاكلين وودسون مثل «زير نور ماه شيشهاي» و «پر» به فارسي ترجمه شده و ميشود سطح آنها را با آثار حسنزاده مقايسه كرد كه تفاوت چنداني ندارد ولي چرا ما جايزه نميگيريم؟ طبيعتا ميشود اينجا جوابهاي مختلفي داد: از اينكه يك نويسنده انگليسيزبان بهتر و بيشتر خوانده ميشود تا اينكه ما جريان مداومي براي ترجمه آثار ادبي به زبانهاي ديگر يا حضور فعال در نمايشگاهها و مجامع بينالمللي نداريم... (در يك مقايسه ساده، تعداد كلمات مدخل ويكيپديا
Jacqueline Woodson چهار برابر تعداد كلمات مدخل ويكيپديا انگليسي فرهاد حسنزاده است). اما يك بخش مهم ديگري هم در اين داستان هست؛ اينكه نويسندگان ما نه فقط در خارج از كشور كه حتي بين خودمان هم كار سختي براي ديده شدن دارند. ما خودمان هم چندان بهايي به آثار نويسندگان برجستهمان نميدهيم. در بسياري از جوايز ادبي جهاني، برگزاركنندگان به موقعيت نويسنده در داخل كشورش هم توجه ميكنند. تيراژ كتابهاي آن نويسنده چقدر است؛ تعداد مصاحبههايي كه رسانهها با آن نويسنده انجام ميدهند چطور؛ تعداد فيلمهاي سينمايي و تلويزيوني كه با اقتباس از آثارش ساخته ميشود؛ جوايز داخلي كه دريافت ميكند ... طبيعي است هر كسي به اين مساله توجه كند كه يك كتاب و يك نويسنده در كشور خودش و در ميان جامعه و همزبانهاي خودش چه جايگاهي دارد. مثلا در مورد همين خانم ژاكلين وودسون از روي آثارش سريالهايي ساخته شده كه كارگردان يك نمونهاش كار اسپايك لي، كارگردان معروف در 2005 است. اين ماجرا حتي براي غير از جايزه بردن هم اهميت دارد. فرض كنيد در مورد مجموعه هري پاتر كه ركوردهاي فروش كتاب را جابهجا كرد، علاوه بر انتخاب خوب موضوع كه يك داستان مدرسهاي است و نكات فني اثر، بخش مهمي از اين شهرت از اخبار و تبليغات حول محور كتاب ميآيد. مثلا براي جلد هشتم سري هري پاتر با عنوان «هري پاتر و فرزند نفرين شده» صف خريدي تشكيل شد كه در آن صادق خان شهردار لندن هم ايستاده بود. همين چيزهاي به ظاهر ساده است كه يك كتاب را مطرح ميكند و به آن بها ميدهد.