نگاهي به «اينجا نيروي جاذبه كمتر است»
سفري كيهاني
در بياني چند صدايي
اسماعيل مسيح گل
كتاب «اينجا نيروي جاذبه كمتر است» گزيدهاي از اشعار رزا جمالي در 67 صفحه كه بهتازگي توسط نشر مهر و دل منتشر شده است. اين كتاب شامل 13 شعر است: آخربازي، اتاق تاريك، شطرنجي يك شهر، دودگيرها، زندگي گياهيام، كه آفتاب در كيفم بود، طبيعت بيجان، دكمه، سرگيجه، تك سلولي ساعت، فانوس دريايي، اينجا نيروي جاذبه كمتر است و شعر بلند «براي ادامه اين ماجراي پليسي قهوهاي دم كردهام...».
شعرهاي اين مجموعه همه خصيصههاي سبك شعري جمالي را به شكل پررنگي در خود دارند: بازيهاي زباني، تصويرسازي خلاق، خلق استعارات نو، آشناييزدايي از زبان متداول، دوري از كليشههاي بياني، به وجود آوردن نشانهشناسي تازهاي از كلمات، چندصدايي، چندزباني، استفاده از لحن و زبان محاوره، بيواسطهنويسي، عرفان اشياء، بازآفريني مضامين شعر كلاسيك فارسي و... .
شعر بلند «براي ادامه اين ماجراي پليسي قهوهاي دم كردهام» شعري است كه در اين سه دهه بسيار خوانده است. شعري است كه بهره لازم را از منظومهنويسيهاي دهه 40 برده است و به نمايشنامههاي يونان باستان تنه ميزند. اين شعر بلند گفتوگوهاي بينامتني بسياري با راوي داستان «بوف كور» صادق هدايت برقرار ميكند و «زنكشي» را از زبان راوي زن نقل ميكند. اين شعر يكي از نمونههاي مهم چند صدايي در شعر معاصر است:
آه، دم و بازدمِ شما/ تركهايي كه زيرِ خاك رگ كرده است/ عينِ بشقابِ چيني شكسته است/ آه، دم و بازدمِ من/ خطي ست مستقيم/ خطي كه سر يا تهاش معلوم نيست/ ساتوري از شيارهايِ هوا كه حبساش كرده بودم/ رگي برآمده از دهليزِ راستِ من/ آخرين برگ را هم بازي كردهام!
(صفحه 48)
فضاسازيهاي ديگر كتاب لحظههايي شهودي و حسي را دربر ميگيرد كه شاعر به لحظاتي از روزمره خود مينگرد و فراسوي آن را بازسازي ميكند. اين فراسو تجربهاي عرفاني است. عرفاني مدرن، شناختشناسانه و هستيشناسانه كه ما را به متون شناختشناسانه شيخ اشراق سهروردي ميبرد. دنيايي از نور و ثنويت اشيا. شاعر ميخواهد كه به اين عالم مجازي بپيوندد.
عالم خيال. عالم مثل. آن غار افلاطوني را در دنيايي نوافلاطوني تجربه كند. از موجودات و جانوران بسيار اسم ميبرد و خود را در همه چيز تجزيه ميكند و تحليل ميرود در زمين و زمان. اما راوي شعرهاي او هميشه يك زن است گاه مادر زمين است و گاه معشوقه درياها... فانوسِ دريايي
به پهلو خوابيده بودم/ داشتم با پاهام اقيانوسها را يكي در ميان جابهجا ميكردم/ همان گرمسيرِ مدامي ست كه هر چند لحظه يكبار از كمرم ميگذرد/ همان كه تمام قبايل وحشي را و سواحل قناري را و نواحي استوايي را/ با حفظ نام بر تنم نقاشي كرده است...!/ اقيانوس منجمد شمالي را كجا كشاندهاي؟/ يك دسته از موهام نخلهاي تاريكاند/ ابروهام مسير باد شمال/ دستهام بادبانهاي اطلساند/ چشمهام فانوس دريايي/ لبهام حفرههاي ته دريا... (صفحه 28)
در شعر فانوس دريايي گويا عالم صغير و كبير در هم آميخته ميشود و شاعر معشوقه درياها و بادها ميگردد. يك راوي زن اين شعر را روايت كرده و درهم تنيدن اجزا و هويت اين زن در هستي نقشي مركزي دارد.
انگار كه شاعر در اين لحظه كه لحظه بيزمان و مكان شهود است در همه جا حاضر است يا در هيچ جا حاضر نيست و ناكجا آبادي را براي خود خلق كرده است . در اين شعر شاعر به سير آفاق و انفس ميپردازد و به سفري دروني گرد جهان رسيده است.
عناصر چهارگانه نظير باد و آب و خاك و آتش درهم ميآميزند و شاعر سفري كيهاني را آغاز ميكند تا به كنه هستي برسد و چيزها را كشف كند.
رزا جمالي متولد دانشآموخته كارشناسي ادبيات نمايشي از دانشگاه هنر و كارشناسي ارشد ادبيات انگليسي از دانشگاه تهران است كه فعاليت ادبي خود را از اوايل دهه70 آغاز كرد.
در كتاب «كارنماي زنان كاراي ايران» اثر پوران فرخزاد كه نشر قطره منتشر كرد، او شاعري متفاوت خوانده شده است كه زبان و فضاهاي جديدي را ارايه ميدهد.
از جمالي به عنوان شاعري پسامدرن نام برده ميشود. او در دهه 70 عضو كارگاه شعر و قصه رضا براهني بود و در سال 77 كتاب اولش را با عنوان اين مرده سيب نيست يا خيار است يا گلابي منتشر كرد كه بازتابهاي زيادي در مطبوعات آن سالها داشت.
جمالي علاوه بر 5 تاليفش، ترجمههايي هم چه انگليسي به فارسي و چه فارسي به انگليسي در كارنامه دارد كه از آن ميان ميتوان به ترجمه رمان «خانه ادريسيها» از فارسي به انگليسي اشاره كرد.