• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3240 -
  • ۱۳۹۴ يکشنبه ۲۰ ارديبهشت

نگاهي به فيلم«دو روز، يك شب»

در تلاش براي بودن

قانون نانوشته‌اي است، اينكه هر فيلمي در فستيوال‌ها جايزه بگيرد خوب ديده مي‌شود و هر فيلمي كه با اقبال حداكثري روبه‌رو نشود مجال درست ديده شدن را از دست مي‌دهد.
 «دو روز و يك شب» آخرين ساخته برادران داردن جزو همين فيلم‌هاست؛ فيلمي كه با وجود آنچه نشان مي‌دهد و آن چيزي كه تلاش مي‌كند روايت كند اما به خوبي ديده نشده و بسياري – جز آنان كه پيگير سينماي داردن‌ها و اروپايي هستند، اصلا خبر ندارند كه فيلمي با اين حد از استاندارد و مقبوليت ساخته و ارايه شده است. «دو روز و يك شب» از آن دست فيلم‌هايي است كه بر حسب طبيعت فستيوال‌ها مورد پسند نيست و طبيعي بود كه از جوايز جشنواره‌اي بي‌نصيب بماند. فيلمي است در نقد سرمايه‌داري غربي، از زاويه تماشاي به حاشيه رانده‌شدگان كه در اروپاي شهر فرنگ جان مي‌كنند تا بقاي‌شان را در حداقل حيات تثبيت كنند؛ فيلمي كه هرچه كمتر ديده شود به نفع سيستمي است كه براي فرهنگ‌سازي برده‌داري مدرن مي‌كوشد پس بايد «دو روز و يك شب» را خلاف سليقه فستيوال‌ها به تماشا نشست، حتي اگر به سينماي داردن‌ها و فيلم‌شان نقدي وارد باشد، حتي اگر با مزاج سليقه سازگار نباشد و حتي اگر به نسبت ديگر آثار داردن‌ها شق‌القمري نداشته باشد كه در نوع خود دارد، «دو روز و يك شب» حتي اگر پسند هم نباشد، در ذهن سوال مهمي ايجاد مي‌كند؛ سوالي كه سبب گفت‌وگو و بحث است، سبب تعقل است و درك آن چيز كه در جهان صنعتي و تكنولوژيك امروز جاري است. «شما تنها «دو روز يك شب» وقت داري تا بر اساس آنچه كارفرما برايت تعريف مي‌كند به بقا ادامه بدهي» اين جمله، مطلع پريشاني شخصيت اصلي فيلم است؛ پريشاني‌اي كه شبيه سلوك به او بال پريدن مي‌دهد.

 

اعتماد|دو روز، يك شب (2014) تازه‌ترين ساخته دو فيلمساز نام‌آشنا و سرشناس بلژيكي، ژان- پير و لوك داردن است؛ فيلمي كه در كليت خود، هم به لحاظ فرمال و هم تماتيك، نمايش روند و خط سيري مشخص در كارنامه فيلمسازي اين دو برادر است. فيلم در كنار دو فيلم پيشينداردن‌ها (رُزتا و سكوت لورنا)، سومين فيلمي است كه با تاكيد و محوريت يك شخصيت زن ساخته شده است.
ساندرا، شخصيت اصلي اين فيلم (كه نامش برخلاف آن دو فيلم ديگر، در عنوان نيامده است) زني است از طبقه كارگري بلژيك كه در پي تصميمِ كارخانه‌، مبني بر اضافه حقوقِ ديگر كارگران، در خطرِ از كار بيكار شدن قرار دارد. اتفاقي كه زندگي ساندرا را به مخاطره مي‌كشاند و ساندرا را برآن مي‌دارد كه همچون شخصيت فيلم رُزتا، براي بقاي خود مبارزه كند. مبارزه‌اي كه برخلاف رُزتا نه از سر جان‌سختي كه بيشتر برآمده از يك شكنندگي و درماندگي است (كيفيتي كه شمايلِ آشناي ماريون كوتيار با آن بسيار همخوان است) . ساندرا به راه مي‌افتد تا با كارگرانِ ديگر به گفت‌وگو و «چانه‌زني» بپردازد تا در راي‌گيري برسر اضافه دستمزد يا ماندن بر سر كار، راي آنها را به نفع خود تغيير دهد.
موضوع فيلم برآمده از دغدغه‌ها و حساسيت‌هاي هميشگي سينماي داردن‌ها است. تقابل فرد و اجتماعي كه در آن به سر مي‌برد، كلنجار و ستيزش با مشكلات، ناگواري‌ها و ناملايمات ولي برخلاف چند فيلم قبلي داردن‌ها در اينجا نه فقط بحث يك فرد (ساندرا) كه فرديت‌هاي ديگر نيز مطرح مي‌شود، كارگران ديگري كه ساندرا به ملاقات تك‌تك آنها مي‌رود و با آنها به مانند يك مشاهده ميداني و شبه‌مصاحبه‌هايي به گفت‌وگو مي‌پردازد؛ اكثر كارگران ديگر كه در يك ساختار معيوب و بيمار اجتماعي به سرمي‌برند، براي «نه» به ماندن ساندرا و «آري» به افزايش دستمزد خود، دليل لازم و حتي كافي دارند، همان دليلي كه ساندرا را به پيش مي‌راند: بقا.
قاب‌هاي داردن‌ها چنان‌كه خودشان نيز اذعان مي‌كنند، مي‌كوشد كه موقعيت‌هايي برابر و هم‌سنگ براي شخصيت‌هاي فيلم (ساندرا دربرابر هريك از كارگران) ايجاد كند، معادلي بصري براي اين گفته شايد امروزه مستعمل شده ژان رنوار كه «هركس دلايل خود را دارد». ولي داردن‌ها در محاسبات خود، يك نكته را ناديده‌گرفته‌اند، اينكه همراهي و نزديكي دايم دوربين با ساندرا در اين سفر دو روز و يك شبش، اين موازنه وضعيت‌هاي برابر را برهم مي‌زند، و مخاطب را عملا ( و حتي ناخودآگاه) در جبهه ساندرا مي‌نشاند، هرچه باشد او است كه مخاطب را همراه مي‌كند و با حضور دايم خود
(و نه لحظه‌اي مانند ديگر كارگران) بدل به قهرمان شكست‌خورده مي‌شود و طلب همذات‌پنداري مي‌كند. اين مهم، حتي با در نظر گرفتن ساندرا، كه به ماندن و همين حداقل دستمزد راضي است (برخلاف تقريبا همه كارگران ديگر) اين حس قرباني‌بودن او را بيشتر به مخاطب مي‌رساند تا قرباني بودن همه را!
اگر تجربيات داردن‌ها را در اين اواخر در مواجهه با فُرم، كم‌وبيش محافظه‌كارتر و قراردادي‌تر از پيش بنگريم، دو روز، يك شب دست‌كم در برخوردي ريشه‌اي و عميق با «موضوع»ي كه به آن مي‌پردازد نيز ناتوان مي‌ماند چرا كه به مانند سكوت لورنا، مي‌كوشد تا به ساحتي گسترده‌تر قدم بگذارد يعني اگر فرض مي‌كرديم، كارگران به ماندن ساندرا راي موافق مي‌دادند آنوقت پرسش ما مي‌توانست اين باشد: «آن وقت نابرابري و معضل معاصر بيكاري در اروپا حل‌شده مي‌نمود؟» يا به عبارتي ديگر، آيا مي‌توانستيم اذعان كنيم، تيغه نقد وضعيت اجتماعي داردن‌ها در اين فيلم، آن بُرش لازم را براي شكافتن لايه‌هاي ژرف‌تر اين وضعيت ندارد؟
به نظر مي‌رسد، پاشنه آشيل اين آخرين ساخته برادران بلژيكي، در گذار از يك رئاليسم كمينه‌گرا
مبتني بر فرديت به يك ناتوراليسم با مقياسي جمعي و اجتماعي باشد. انتقال بستر و زمينه معاصر اجتماعي از پس‌زمينه به پيش‌زمينه و در نتيجه حذف فرديت به ازاي فرد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون