انديشيدن با فرم
شورش تسليمي
هر چه به تاريخ هنر به ويژه تاريخ معاصر هنرهاي نمايشي رجوع ميكنيم در غالب موارد يك نكته كاملا مشهود است. اينكه هنرمندان(اينجا هنرمندان اروپاي غربي و شرقي) در مقاطع سهمگين تاريخيشان به جستوجوي راهكارهايي مشغول شدهاند براي بازنمايي وضعيت پيش آمده. به عنوان نمونه وقتي به شوروي كمونيستي و اقمارش مينگريم، نام يرژي گروتفسكي لهستاني با تاريخ تئاتر آن كشور و البته جهان پيوندي ناگسستني دارد. گروتفسكي در زمينه فرم و محتوا به سمتي حركت كرد كه يكسره واكنشي بود به وضعيت؛ وقتي در نظر بگيريم يكي از مهمترين ويژگيهاي گروتفسكي تكيه بر مشاركت تماشاگر در زبان اجرا بوده، رويكرد هنرمند كاملا در برابر سيستم توتاليتر و زورگوي زمانهاش قرار ميگيرد كه جامعه و مردمي ميخواسته سركوب شده، ساكت و بدون مشاركت. يا كافي است توجه كنيم، تلاشهاي آزمايشگاهي هنرمند لهستاني در خصوص كاركردهاي روح و فيزيك بازيگر چه اندازه به سير دروني و نوعي معنويت شرقي گرايش داشته؛ شكلي از بازگشت به خويشتن خويش. در نمونهاي ديگر برتولت برشت كه با تاكيد بر تئاتر اپيك تلاش داشت در برابر جريان فرهنگي- هنري مورد علاقه دستگاه اقتصادي و فكري تفننطلب سرمايهداري مقاومت كند. آگوستوبوآل برزيلي با بنيان نهادن تئاتر ستمديدگان، دست خود را به سوي اقليتهاي ديده نشده جامعه دراز كرد تا امكان بياني به دست دهد در اختيار اقشار بيصداي اجتماع؛ رويكردي ناشي از دههها استعمار و فقر و بدبختي در اين كشور. اشاره به اين نمونهها فكر كردن با صداي بلند است. به اينكه آيا تئاتر ما همچنان از ظرفيت انديشيدن به وضعيت سياسي- اجتماعي امروزش برخوردار نيست؟ به ويژه در سايه ويروس كرونا. چندي قبل در خبرها آمده بود يكي از نمايشنامهنويسان و كارگردانان تئاتر ما قصد دارد «كرونا خواني» راه بيندازد! هر چه فكر كردم، نفهميدم اين شكل از برخورد با پديدهها، جز نگاه پوپوليستي و دمدستي با هنر چه معناي ديگري دارد؟ تاريخ تئاتر حتي شيوه انديشيدن به بدبختيها و رنجهاي بشري از جنگ جهاني گرفته تا ويروس و فقر را پيش پاي ما فرش ميكند. اصلا زماني ميرسد كه بياموزيم به واسطه فرم به وضعيتهاي بشري فكر كنيم؟