بازپسگيري يهوديت از دستان صهيونيسم
مترجم: ليدا ماموريان - سيدهادي برهاني
اشاره: پروفسور ايلان پاپه، موسس و مدير مركز اروپايي مطالعات فلسطين است، روزنامه اعتماد درصدد است مجموعهاي از مقالات ايشان را به چاپ برساند. اين مقاله در سايت رسمي الكترونيكي انتفاضه در سال 2013 منتشر شده است. هفته گذشته پنجمين بخش از اين مجموعه مقالات منتشر شد و در ادامه بخش ششم آن را مطالعه ميكنيد.
يهوديان در اسراييل امروز بايد به ميراث يهودي كه قبل از تحريفات صهيونيسم وجود داشت، بازگردند (ريان رودريك بيلر).
جنبش صهيونيسم كه در سالهاي دهه 80 قرن نوزدهم در اروپاي شرقي پا به عرصه وجود گذاشت، متقاعد كردن خاخامهاي معروف يهودي و همچنين متفكران يهودي سكولار به منظور پشتيباني از اين جنبش را بسيار دشوار يافت.
خاخامهاي معروف آن زمان، تاريخ سياسي و همچنين ايده استقلال يهوديان در سرزمين اسراييل را موضوعات بسيار حاشيهاي در كتاب مقدس ميديدند و بيشتر به اين كتاب به عنوان منبعي نگاه ميكردند كه دستورات مقدسي براي تنظيم روابط ميان باورمندان و بهويژه تنظيم روابط آنها با خداوند متمركز بود.
براي يهوديان سكولار، چه از نوع ليبرال و چه از نوع سوسياليست آن نيز ايده مليگرايي يهودي جذابيتي نداشت. يهوديان ليبرال چشم به جهاني ليبرالتر داشتند كه مشكل سركوب و يهوديستيزي را يكجا حل كند درحاليكه سوسياليستهاي دوآتشه و كمونيستها در آرزوي روزي بودند كه مردمان همه اديان و نه فقط يهود، از ظلم و ستم ظالمان آزاد شوند.
حتي ايده جنبشي سوسياليست كه خاص يهوديان باشد، به نام «بوند» (Bund) عجيب و غريب به نظر ميرسيد. ماركسيست روسي گرجي پلخانف (Georgi Plekhanov) اين وضعيت و ترديد بونديستها براي پيوستن به جنبش بينالمللي كمونيسم را چنين توصيف كرد: «صهيونيستهايي كه از دريا گرفتگي ميترسند.»
يهوديان سكولاري كه جنبش صهيونيسم را پايهگذاري كردند به طور متناقضي هم ميخواستند زندگي يهودي را سكولار كنند و هم درصدد استفاده از كتاب مقدس براي توجيه و مشروعيتبخشي به استعمار فلسطين بودند؛ به عبارت ديگر آنها به خدا اعتقاد نداشتند ولي با اين حال خدا به آنها فلسطين را وعده داده بود.
اين منطق لرزان حتي توسط بنيانگذار جنبش صهيونيسم تئودور هرتزل تشخيص داده شده بود و به همين دليل او اوگاندا را، به جاي فلسطين، به عنوان سرزمين موعود صهيون انتخاب كرد.
در واقع اين فشار متفكران پروتستان و سياستمداران كتاب مقدس، بهخصوص در بريتانيا، بود كه جنبش صهيونيسم را به سوي فلسطين گسيل كرد.
نقشه استعمار
اين امر براي آنها يك فرصت مضاعف بود: اولا از شر يهوديان اروپا خلاص ميشدند و ثانيا با بازگرداندن يهوديها (به صهيون) مقدمه ظهور مجدد مسيح را فراهم ميكردند؛ بازگشتي كه موجب پيوستن يهوديان به مسيحيت يا كباب شدن آنها در آتش جهنم در صورت استنكاف از مسيحي شدن، ميشد. از آن زمان كتاب مقدس هم منبع مشروعيت و هم نقشهاي براي استعمار فلسطين توسط صهيونيستها شد. البته صهيونيستهاي دوآتشه ميدانستند كه اين كافي نيست: استعمار موفق فلسطين كه داراي ساكناني بود به سياستي سيستماتيك براي پاكسازي نژادي (بوميها) نياز داشت. نشان دادن عمليات پاكسازي فلسطين (از فلسطينيها) به عنوان تحقق وعده مقدس مسيحيت (درباره بازگشت مجدد مسيح) كه حمايت جهان مسيحي از صهيونيسم را تضمين ميكرد براي صهيونيسم بينهايت ارزش داشت. [تا آن زمان] كتاب مقدس در نظامهاي آموزشي متعدد يهودي، چه در اروپا و چه در جهان عرب، هرگز به عنوان يك متن مجرد حاوي معاني ضمني سياسي يا حتي ملي تدريس نشده بود. آنچه صهيونيسم آن را با ناراحتي «تبعيد» ميخواند (اين واقعيت كه اكثريت يهوديان در فلسطين زندگي نميكردند بلكه در سراسر جهان پراكنده بودند) توسط بيشتر يهوديان مذهبي به عنوان امري محتوم و مبنايي براي هويت يهودي در دوران مدرن تلقي ميشد. چيزي به عنوان فراخواندن يهوديان براي پايان دادن به وضعيت «تبعيد» در كار نبود. اين وضعيت خاص فقط از طريق اراده الهي ميتوانست تغيير يابد و هرگونه مداخلهاي، از جمله مداخلهاي كه صهيونيسم مرتكب آن شد، در اين امر ممنوع بود.
يكي از بزرگترين موفقيتهاي صهيونيسم سكولار خلق موجوديت صهيونيسم مذهبي بود كه خاخامهايي را پديد آورد كه اين مداخله (ممنوع و حرام) را با اين استدلال كه صرف انجام اين اقدام (مداخلهگرانه) خود دليلي بر تحقق اراده الهي است، مشروعيت بخشيدند.
اين خاخامها ايده صهيونيستهاي سكولار درخصوص تبديل كتاب مقدس به كتابي كه به خودي خود قابل فهم است را پذيرفتند. بر اين اساس معاني ظاهري كتاب، به بهاي نايده گرفتن ساير دستورات مهم مذهبي، به گوهر و اساس يهوديت تبديل شد.
اين خاخامها همانهايي بودند كه بعد از جنگ 1967 از كتاب مقدس براي مشروعيت بخشيدن و همچنين به عنوان نقشه راه براي يهوديسازي و عربزدايي كرانه باختري اشغالي و ازجمله اورشليم استفاده كردند.
ناسيوناليسم افراطي
در دهه نود (قرن بيست) دو جنبش -كه يكي به خدا باور نداشت و ديگري كه صبر را كنار گذاشت و تصميم گرفت خود به جاي خدا وارد عمل شود- مخلوطي مرگبار از افراطگرايي مذهبي و ناسيوناليسم افراطي پديد آوردند. اين امتزاج كه در پاتيل اسراييل شكل گرفت در طرفداران يهودي اسراييل در سراسر جهان انعكاس يافت.
البته اين تحول هنوز نتوانسته بهطور كامل جمعيتهاي يهودي كه صهيونيسم را هنگام ظهور آن در اواخر قرن نوزدهم رد كرده بودند، از ميدان به در كند: يهودياني كه در اسراييل اولترا ارتدوكس ناميده ميشوند و صهيونيستهاي ليبرال بهطور خاص از آنها نفرت دارند و يهوديان كاملا سكولاري كه خود را در «دولت يهودي» كه امروزه اسراييل ناميده ميشود، بيگانه احساس ميكنند.
تعداد كمي از گروه اول -براي مثال ناتوري كارتا- حتي نسبت به سازمان آزاديبخش فلسطين اعلام وفاداري ميكنند، درحالي كه اكثريت يهوديان اولترا ارتدوكس الزاما ضديت خود با صهيونيسم را از طريق حمايت از حقوق فلسطينيها ابراز نميكنند.
در اين اثنا بعضي يهوديان سكولار تلاش ميكنند تا روياهاي اجداد عرب و اروپايي خود در دوران پيش از صهيونيسم را احيا كنند: اين گروه از يهوديان كه بيشتر فعاليتهاي انفرادي و نه دستهجمعي، دارند (بهويژه اگر استعداد كافي براي نگارش يا تدريس داشته باشند) انتشار ايدههاي جهان وطني كثرتگرايانه و چند فرهنگي را وجهه همت قرار دادهاند.
اين معجون مذهبي-ملي كه اكنون جامعه يهودي اسراييل را تصرف كرده همچنين موجب شده تعداد زياد و قابلتوجهي از يهوديان جوان امريكايي و همچنين يهودياني در ساير نقاط جهان از اسراييل فاصله بگيرند. اين جريان آنچنان نيرومند شده كه به نظر ميرسد امروزه سياست اسراييل بيش از حمايت يهوديان وفادار به پشتيباني مسيحيان صهيونيست وابسته شده است.
نه تنها ممكن بلكه ضروري است مجددا بر روشهاي كثرتگراي غيرصهيونيستي براي ارتباط با يهوديت تاكيد كنيم؛ درواقع اگر بخواهيم به راهحلي عادلانه و منصفانه در فلسطين دست پيدا كنيم اين تنها راه موجود است. يهوديها چه بخواهند در اين سرزمين به عنوان يهوديان سنتي زندگي كنند -چيزي كه هميشه در دنياي عرب و مسلمانان قابل احترام و مورد پذيرش بوده است- و چه بخواهند همراه با فلسطينيهاي همفكر، از ساكنان و پناهندگان، جامعهاي سكولار را شكل دهند حضور آنها در فلسطين امروز به خودي خود مانعي براي عدالت يا صلح نيست. قوميت شما هر چه باشد، شما ميتوانيد در ساختن جامعهاي كه براساس گفتوگوي مستمر بين دين و سكولاريسم و همچنين بين نسل سوم شهركنشينان با مردم بومي است در كشوري كه استعمارزدايي شده است، مشاركت داشته باشيد. مانند ساير جوامع جهان عرب اين جامعه نيز ميتواند كوشش كند تا پلي بين ميراث گذشته و چشماندازهاي آينده بسازد. مسائل چنين جامعهاي شبيه مسائلي است كه اينك ديگراني را كه در جهان عرب زندگي ميكنند تحتتاثير قرار ميدهد؛ جهان عربي كه فلسطين در مركز آن قرار دارد.
امروزه جامعه در فلسطين و اسراييل كنوني نميتواند با اين موضوعات جدا از بقيه جهان عرب تعامل داشته باشد، همانگونه كه هيچ دولت-ملت عربي ديگري كه توسط توافقهاي استعمارگرايانه ابتداي جنگ جهاني اول جعل شده، قادر به انجام چنين كاري نيست.
تحريف شده
براي اينكه يهوديان در اسراييل امروزي بخشي از يك فلسطين عادلانه و صلحآميز باشند ضروري است به ميراث يهودي -كه پيش از فاسد كردن و تحريف صهيونيسم وجود داشت- بازگردند. اين واقعيت كه نسخه تحريف شده در بعضي مجامع غربي به عنوان سيماي واقعي يهوديت ارايه ميشود يكي ديگر از ثمرات فاسد آرزوي برخي قربانيان جنايات ناسيوناليسم -در اروپاي مركزي و شرقي- براي تبديل شدن به چنان جنايتكاراني است.
يهوديت، مسيحيت و اسلام آن چيزي است كه باورمندان آنها انتخاب ميكنند. در فلسطين قبل از صهيونيسم انتخاب زندگي در كنار يكديگر در روستاها و شهرها و در پرتو موجوديتي واحد بود. در آستانه (تحولات) قرن بيستم اين حركت ميتوانست حتي با شتاب بيشتري به سوي يك زندگي راحتتر و بازتر حركت كند، اما متاسفانه اين راه انتخاب نشد.
ما نبايد اميد خود را از دست بدهيم: اين حركت هنوز هم در آينده امكان تحقق دارد. لازمه اين كار پس گرفتن يهوديت از دستان دولت يهودي است. اين گام اول براي بناي مكاني مشترك براي آنهايي است كه در گذشته در آن زندگي كردند و آنهايي كه ميخواهند در آينده در آن زندگي كنند.