نگاهي به ويژگيهاي بازي تام هنكس
مرد خوب
احسان زيورعالم
در دهه چهل و پنجاه ميلادي، جيمز استوارت بهواسطه فيلمهايش، تصويري خاص از جهان مردانه را آفريد. مردهاي آرام و متيني كه با لبخند شيرين و دلنشين خود، در برابر مشكلات ميايستادند. آنان راهحل مشكلات را نه در شليك شيشلول ميدانستند - حتي در فيلمهاي وسترن استوارت- نه در زدن مشت نهايي. قرار نبود استوارت تجلي مرد عضلاني قدرتمند باشد. استوارت در عموم فيلمهايش فكر ميكند و نسبت به بيشتر مردهاي آن روزگار - همچون كري گرانت و همفري بوگارت – اهل تكهپراني و كنايه زدن نيست. او با ديالوگهايش دل به دست ميآورد اما اغوا نميكند. شيريني كلامش شما را مجاب ميكند با مرد قابلاعتمادي روبروييد و حفظ فاصلههايش- حتي در فيلم «سرگيجه» هيچكاك- او را مردي پايبند به اصول متبادر ميكرد. زندگي شخصياش و آن اعتقاد به خود بودن هم شمايل استوارت را تقويت ميكرد. او يك بار ازدواج كرد و تا زمان مرگ همسرش چندان در ماجراجوييهاي عاشقانه نقشآفريني نكرد. پس از مرگ گلوريا هتريك، همسرش در فضاي تراژيك درميگذرد.از زمان غيبت استوارت تا دهه هشتاد، هيچ بازيگري نتوانست چنين شمايلي از خود پديد آورد. دهه هفتاد فصل خودنمايي بدمنها و عصيانگران بود. جايي براي تصويرهاي مثبت نبود. هر تلاشي منجر به سانتيمانتاليسم ميشد كه با آمدن فيلم گل ميكرد و با رفتنش از ميان ميرفت. سينما جايي براي يك بازيگر پاستوريزه نبود. زندگي پرحاشيه و روابط تودرتو و مزاحمتهاي هميشگي پاپاراتزيها، هاليوود را بدل به كهكشاني كرده بود كه در آن ستارهاي متولد ميشد با اشتباهي بدل به سياهچال ميشدند. گويي براي بقا در هاليوود بايد تصويري نسبتا خاكستري از خود ارايه دهند؛ اما به نظر يك بازيگر توانست در اين تلاطم رسانهاي و رقابت بيرحمانه دوام آورد و به نحوي تصوير و شمايل جيمز استوارت را احيا كند و آن هم كسي نبود جز تام هنكس. كافي است 32 سال به عقب بازگرديم و اولين حضورهاي سينمايي تام هنكس را مرور كنيم تا دريابيم او چگونه به يكي از محبوبترين بازيگران تاريخ سينما بدل شده است. فيلم «بزرگ» (Big) ساخته پني مارشال را ميتوان نقطهاي دانست كه تصويري ابدي از تام هنكس آفريد. مرد جوان با چهره پسرانه (Boyish) و رفتار و كلام شيرين، همچون كودكي غولپيكر در جهان بزرگسالان، در پي آرمانشهري كودكانه است. او در برابر تخيلات خود ميايستد و آرزو ميكند تا به طرفهالعيني بزرگ شود و ناگهان بزرگ ميشود اما جثه بزرگ او مامن دنياي كودكانهاي است كه دردسر ميآفريند و البته معناي عشق و علاقه را هم هجا ميكند. «بزرگ» تصويري ابدي از تام هنكس ميآفريند كه خارج شدن از آن به نظر ناممكن ميآيد. زماني كه پايش به سينماي ملودرام و نقشهاي عاشقانهاي چون «بيخوابي در سياتل» باز ميشود، تام هنكس هنوز با ذات كودكانهاي بر پرده ظاهر ميشود. او همچون پسران تازه به بلوغ رسيده عشق ميورزد و با آن لبخند جيمز استوارتي خود، به مخاطب آرامش القا ميكند. واژگان در دهانش جويده ميشوند و اصوات با لطيفترين وجه ممكن از دهانش خارج ميشوند؛ اما قرار نيست او به يك تصوير سانتيمانتال بدل شود، همان نقطهاي كه زوال ستارگان پيش از هنكس را رقم زده بود. در «فيلادلفيا» وجه دوگانهاي از خود بروز ميدهد. اجازه ميدهد تصميم بگيريم او را دوست بداريم يا خير. او در موقعيتي قرار ميگيرد تا مردم امريكا ميان يكي از جنجاليترين رويدادهاي آن سالها تصميم بگيرند. به نظر تصميم نهايي جانب هنكس بود. پس عجيب نيست ماشين پولسازي تام هنكس در پي موفقيت «فيلادلفيا» به راه ميافتد. از مرد سادهدل «فارست گامپ» كه تمام حرفهايش واقعيت است تا وودي در «داستان اسباببازيها» كه در جهان كودكانه ما، با طينت پاكش مسووليتپذير ميماند. تام هنكس به تصويري از همه خوبيهايي بدل ميشود كه مدام ما را بدان تشويق ميكنند. حتي در فيلمهاي اسپيلبرگي، تام هنكس با ظاهر سرشار از متانت و خونسردي، در برابر موقعيت عجيب شكل گرفته ميايستد و بدون ضرب و شتم، غائله را خاتمه ميدهد. او اكنون به شمايل استوارت نزديك ميشود: خردمند خوشمشرب. در «نجات سرباز رايان» اين وضعيت به اوج ميرسد. او فرمانده بددهن تيپيكال فيلمهاي جنگي نيست. او فرياد نميزند و ديالوگهاي گندلاتي لغز نميكند. او آرام است، فكر ميكند و با سربازانش مهربان است. بيشتر از زبان، با چشمانش بازي ميكند و به جاي تكيه به اسلحه، با قلبش عمل ميكند. او براي نجات سربازي كه بايد زنده بماند، تام هنكس بودن را هزينه ميكند. همان چيزي كه اين روزها ميتوانيد در «روزي زيبا در محله» هم ببينيد. آنچه در ميانه فيلم ديده ميشود ديگر نه شخصيت افسانهاي راجرز كه خود هنكس است. مردي خردمند و آرام كه با اندك واژگان همهچيز را حلوفصل ميكند. در كوران اخبار بيماري كرونا ابتلاي هنكس به اين ويروس عجيب و غريب پردهاي تازه از شمايل هنكس را عيان كرد. در حالي كه چهرههاي سياسي در حال جنگ و نبرد براي يافتن مقصر بودند، او كه بيماري سخت را تجربه كرده بود، بيمارياش را ميپذيرد، مبارزه ميكند و در نهايت تصميم ميگيرد در برنامه مقابله با كرونا با نيروهاي بهداشتي همكاري كند، يعني همان كاري كه هر خردمند در پيش ميگيرد.