بيژن عبدالكريمي: جهان ما جاي امني براي زندگي نيست
نشست «بحران كرونا و آينده جامعه ايران» با سخنراني بيژن عبدالكريمي، دانشيار فلسفه دانشگاه آزاد اسلامي و حسين صفرزاده، دكتراي منابع انساني به صورت مجازي برگزار شد. در اين جلسه عبدالكريمي راجع به واكنش جامعه روشنفكري ايران نسبت به بحران كرونا سخنراني كرد كه گزارشي از آن از نظر ميگذرد.
ما با يك حادثه تازه روبهرو هستيم و اينكه نتايج و پيامدهاي آن جامعه ما و جامعه جهاني را به كدام سمت و سو دارد ميبرد، قضاوتش دشوار است. درباره كرونا در همين ايام ادبياتي شكل گرفت. ميدانيد كه من دانشآموخته فلسفه هستم و بحثهايي كه دنبال ميكنم معمولا با حيات اجتماعي خيلي نسبت دارد و من از رهيافت خودم و از زاويه كليتر به مساله نگاه ميكنم. اگر ما بخواهيم به كره زمين و تمدن جهاني بينديشيم بايد مساله را در سطح بومي، سطح مساله فردي و مسائل وجودي بررسي ميكنيم.
مكرون، رييسجمهور فرانسه گفته بود كه ما در حال جنگ با يك دشمن نامرئي هستيم. ويروس كرونا اموري را متغير كرد. در واقع انسان مدرن سراسر اميد بود و اگر عصر روشنگري را به خاطر بياوريم در واقع قرار بود، علم جديد تمام مسائل را حل كند. در دهههاي 40 و 50 ميلادي از يك هنرپيشه امريكايي نظرش را درباره مرگ پرسيدند و او پاسخ داد تا پير شويم علم همه چيز را حل ميكند. همه ما اميد زيادي به تكنولوژي داريم براي مثال وقتي به اتاق جراحي ميرويم، نگران نيستيم كه برنگرديم. در اين وضعيت كرونا يك باره زير پايمان را خالي و سادهترين امور و روابط را متزلزل و محدود كرد. كره زمين با شتاب اجتنابناپذير پيش ميرفت و گويي كرونا مثل يك امپراتور همه بشريت را به خط كرد و بشر در سطح جهاني كمي آرام گرفت. يك احساسي در سراسر جهان شكل گرفته و گويا نظام جهاني نميتواند تمدن جهاني را حفظ كند.
به هر حال اين پرسش جدي است تحولاتي كه كرونا ايجاد كرد، كي تمام ميشود؟ در يك لحظه از تاريخ بشر ثبات وجود ندارد و پارهاي از زمان تاريخي است. به تعبير متون مقدس زماني است يك ماه به هزار سال ميارزد و زمان قدسي است. گاهي در يك دوران به يك جهش فكري ميرسيم كه با 30 سال مطالعه نميتوانستيم دست پيدا كنيم. آيا كرونا نويد پيدايش يك دوران جديد را ميدهد؟ آنچنان كه اهل نظر ميگويند: ما شاهد يك زيستجهان تاريخي هستيم و جهان به يك نحو ديگر متغير ميشود. پارهاي از متفكران معتقدند، ويروس كرونا جهان را با يك جهان مدرن تازه روبهرو ميكند و من چنين احساسي ندارم و ميپذيرم در جهان تحولاتي اتفاق افتاده ولي در طول تاريخ از اين تحولات در جهان زياد بوده است. مثلا طاعوني كه در ايران آمد در حافظه تاريخي ما جايي ندارد و يقينا كرونا هم فراموش خواهد شد. من معتقد نيستم كرونا جهان را متغير ميكند و بايد براي اين تغيير دركي از هستي صورت بگيرد تا عالميت عالم دگرگون شود. كرونا يك حادثه استثنايي بود. يكي از وجوه استثنايي، اشتراك در سطح جهاني بود. پارهاي از متفكران معتقدند كه يك وضعيت استثنايي است و وضعيت استثنايي را اولين بار فيلسوف آلماني، كارل اشميت بيان كرد. او معتقد است حالتي پيش ميآيد كه فرمانروايان قدرت سياسي براي خير عمومي از قانون فراتر ميروند. اين وضعيت سبب ميشود قدرتمندان قانون را زير پا بگذارند. به نظر ميآيد اين وضعيت امروز به قاعده تبديل شده است.
وضعيت غربيها با ما خيلي متفاوت است. بحران در بخشي از زندگي جهان سوم به التهابات جامعه تبديل شده است. ما مانند دو ده متفاوت شدهايم و حرف اصلي اين است، قصه اين دو روستا را يكي نكنيد و نبايد خودمان را با غرب مقايسه كنيم در حالي كه ما بايد با زبان خودمان مشكلات را حل كنيم. متاسفانه فهم روشنفكر ايراني از مسائل تاريخي از عوام فراتر نميرود. ما شاهد ظهور يك جهان پساسرمايهداري هستيم. نظام سرمايهداري ارزشهاي فئودالي را فرو ريخت و آزادي مدني را ايجاد كرد اما نظام مالي به دليل انباشت سرمايه، نظم جهاني را به هم زد.تمدن كنوني قدرتمندترين و بزرگترين تمدني است كه بشر به خودش ديده اما هيچگاه به اندازه امروز فقر وجود نداشته و تكنولوژي اين نيازها را ايجاد كرده است. از مسائل جهاني ما شكاف بيشتر ميان كشورهاي شمال و جنوب است. امروز فقر عظيمي در جهان وجود دارد كه اين بحران به جوامع ضعيفي مثل ما منتقل ميشود.
روند جنگهاي ميكروبيولوژيك دست قدرتهاي اهريمني است كه حتي به خاطر منافع، تودههاي خود را قرباني ميكنند. همه اينها احساسي را براي آنها كه فرصت انديشيدن را دارند، فراهم كرده كه به نظر ميآيد، بشر با يك احساس عدم امنيت مواجه است. ما امروز با دو گونه احساس عدم امنيت مواجه هستيم؛ يك نگراني فيزيكي است كه نگران از دست شغل و درآمد هستيم و اين نگراني عدم امنيت اقتصادي بسيار خطرناكتر است. عدم امنيت ديگر، عدم امنيت متافيزيكي و نداشتن نظام انديشگي است. در واقع يك نظام انديشگي كه پشتوانه زندگي افراد باشد. ما همه به فكر خانه هستيم اما مهمتر از خانه ماواست.
نظامهاي انديشگاني بشر فروپاشيده است و ديگر مردم با كتب مقدس مانوس نيستند. متاسفانه امروز يگانه ايمان «پول» شده است. در «حال» زندگي ميكنيم و اسير زندگي روزمره شدهايم. تمدن ما با عدم امنيت در سطح جهانيان روبهرو است. كرونا يك حس مشترك را ايجاد كرده و با اينكه امريكا ما را تحريم كرده اما ملت امريكا با ما همدردي كرد. تودهها، كرونا را فراموش ميكنند و زندگي به مسير عادي خود برميگردد اما وظيفه انديشمندان اين است به خطرات آن بينديشند.جهان ما جاي امني براي زندگي نيست و هزاران خطر زندگي را تهديد ميكند اما راهحل فوري هم وجود ندارد يعني نميتوانيم در حال حاضر راهحل پيدا كنيم. بسياري خودشان را به دريا مياندازند تا به جهان غرب نزديك شوند در حالي كه با دو فرهنگي شدن و شهروند درجه دوم بودن مواجه ميشوند. اين احساس بايد شكل بگيرد كه اينجا خانه من است. واقعيتها را همانگونه كه هست، ببينيم؛ چنين نيست كه غرب بهشت است و اينجا جهنم. ما با اين خاك و با قدرت سياسي خود نسبتي داريم.
اگزيستانسياليسم بايد در شرايط كنوني به مسائل اقتصادي پاسخهاي انساني دهد و نميتوان با اخلاق، مشكلات اقتصادي را حل كرد. كرونا باعث شد، مرگ را حس كنيم و به گفته مولانا زندگي با نيستي در هم تنيده است. اگر مرگ با ماست هر لحظه نيستي را تجربه ميكنيم. كرونا نشان داد، ديگران خيلي مهم هستند و زندگي ما به ديگري وابسته است. اما اينكه اين ويروس بنيان زندگي را فرو ميريزد؟ من شك دارم. اين ويروس ميزان فزاينده رنج را ايجاد كرده كه به زودي هم تمام خواهد شد.