• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4658 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۱ خرداد

كاپيتان انگليس و دستبندي كه هرگز پيدا نشد

بازخواني يك روايت نوآر از زندگي بابي مور

كارل وورسويك ترجمه: علي ولي‌اللهي

 


پنجاه سال پيش كاپيتان انگليس به جرم سرقت دستگير شد. اما آيا آن فقط يك شوخي بود؟ آيا آن قطعه جواهري كه مدعي بودند او دزديده اصلا وجود خارجي داشت؟
«فقط آن چهارديوار حقيقت را مي‌داند.» هرناندور روخاس در حالي كه با انگشت ضخيم و لبخندي كج از راه دور اشاره مي‌كرد، اظهار داشت: «اما چيزهاي عجيبي آن روز اتفاق افتاد. مي‌توانم به شما اطمينان بدهم.»
روخاس در حالي كه وارد دهه هشتم زندگي خودش شده زندگي خوبي را گذرانده است. اما او مدت 60 سال مسووليتي به عهده داشت كه باعث مي‌شد همه را مشاهده كند و زيرنظر بگيرد. از فيدل كاسترو گرفته تا جيمي كارتر. از نيل آرمسترانگ تا پله. بسياري از ستارگان دنيا حداقل يك بار پاي‌شان به هتل مجلل Tequendama در بوگوتا پايتخت كلمبيا باز شده و آنجا روخاس كه در لابي هتل مشغول بوده آنها را ديده است. روخاس با اينكه آدم‌هاي زيادي را ديده اما حافظه خوبي دارد و به درستي مي‌تواند يك بلوند انگليسي را به ياد بياورد. «يك غول؛ ظريف‌ترين مردي كه تا به حال ديده‌ام.» روخاس وقتي به آن سال‌ها فكر مي‌كند اين جمله را به زبان مي‌آورد: «بابي مور! قهرمان جهان!»
بعدازظهر 50 سال قبل در همين هفته اخير، هنگامي كه كاپيتان انگليس وارد دنياي روخاس شد، يك راز به دنيا آمد كه تا به امروز سر و صداي زيادي به پا كرده. دروغ و فتنه‌هاي سياسي و افسانه‌سرايي و ورود دنياي جنايتكاران به ماجرا و دام زدن مطبوعات بين‌المللي داستان دستبند گمشده بوگوتا و بابي مور را به جايي رساند كه تيم ملي انگلستان مجبور شد بدون حضور كاپيتان مقتدر خود راهي جام جهاني 1970 مكزيك شود. اما چرا چنين شانتاژي رقم خورد؟ آيا اين يك شوخي بود؟ آيا آن دستبند وجود داشت؟
در حال حاضر دشوار است تصور به هم خوردن يك‌باره شكوه و عظمتي كه در هتل Tequendama وجود داشت. امروز آن داستان قديمي شبيه به يك كاغذ ديواري مي‌ماند كه كم‌رنگ شده يا فرشي كه رنگ‌هايش ديگر شفاف نيستند، اما هنوز هم جذاب به نظر مي‌رسد كه بتوانيم يك داستان نوستالژيك مربوط به ماه مه‌1970 را از آرشيو بيرون بكشيم تا ببينيم چه اتفاق افتاد كه در آن بعدازظهر و در ساعت حدود 4 هتل به يك باره به هم ريخت.
روخاس يك سمت لابي هتل نشسته و طرف ديگر جواهرسازان Fuego Verde يكي از چهار فروشگاه بزرگ جواهرآلات قرار داشت. روخاس توضيح مي‌دهد: «من آنجا كار مي‌كردم و در آنجا بازيكنان انگلستان نشسته بودند و به گفت‌وگو مي‌پرداختند. من به ياد مي‌آورم كه آنها مدتي آن اطراف سرگردان بودند.»
وقتي بازيكنان در انتظار آماده شدن اتاق‌هاي خود بودند، بابي چارلتون از پنجره شيشه مغازه Fuego Verde را نگاه مي‌كرد. چارلتون براي تماشاي يك حلقه زمرد براي همسرش وارد مغازه شد و مور او را همراهي كرد. بازيكن سوم در را باز نگه داشته بود. چارلتون بعد از گرفتن قيمت جواهر از فروشنده جوان و تنها كسي كه در مغازه حضور داشت، تشكر كرد و هر دو براي پيوستن به هم‌تيم‌هاي خود به لابي بازگشتند. 
روخاس مي‌گويد: «ناگهان آشوب عظيمي به پا شد. دختران از جواهرفروشي بيرون آمدند و من ديدم زير صندلي‌ها دنبال چيزي مي‌گردند.» هنگامي كه صاحب مغازه دانيلو روخاس وارد مغازه شد، وقايع سرعت بيشتري به خود گرفت. بازيكنان انگليسي از وراجي‌هاي اسپانيايي كه اطراف‌شان مي‌شد چيز زيادي نمي‌فهميدند. فروشنده شاغل در آن فروشگاه كه فقط دو ماه در آنجا كار كرده بود با دست به مور اشاره كرد. سپس راز بزرگ مشخص شد: يك دستبند 18 قيراطي با 12 الماس و 12 زمرد به ارزش 650 پوند گم شده است.
بعد از آن صداها بلندتر شد و افسر پليس مستقر در هتل با هياهوي زيادي وارد دفتر گردشگري هتل 5 ستاره شد. مور و چارلتون هر دو به سمت ديگر برده شدند تا به چند سوال جواب بدهند. 
روخاس به ياد مي‌آورد: «هيچ كس نمي‌دانست در آن جهنم چه اتفاقي در حال رخ دادن است. من نديدم فشار كسي بيفتد ولي يادم است بازيكنان انگليس كاملا آشفته و مضطرب بودند. آنها فقط چند ساعت از حضورشان در كلمبيا مي‌گذشت.»
سرانجام تنش‌ها آرام شد و بازيكنان در نهايت كليدهاي خود را گرفتند و به اتاق‌هاي‌شان رفتند. اين پايان ماجرا بود. حتي مطبوعات انگليسي به خودشان زحمت ندادند كه گزارش اين حادثه را به اخبار روزنامه‌هاي لندن برسانند. براي هر دو بازيكن و هر روزنامه‌نگار ديگري در آن برهه چيزهاي مهم‌تري وجود داشت. 
انگليس دو هفته قبل از شروع جام جهاني مكزيك براي يك بازي تداركاتي راهي كلمبيا شده بود تا با تيم ملي اين كشور بازي كند. مطبوعات كلمبيا از اينكه تيم قهرمان جهان را براي نخستين‌بار در كشورشان مي‌ديدند، حيرت زده بودند. اما در پشت صحنه نيروهايي در حال حركت بودند. در سال 2014 مت ديكنسون كه تلاش داشت زندگينامه بابي مور را به رشته تحرير درآورد اتفاقات آن برهه را به شكلي هيجان‌انگيز و به سبك فيلم‌هاي نوآر تعريف مي‌كند. جايي كه سكانس دوم در حال آغاز شدن بود.
هنگامي كه انگليس در حال آماده‌سازي خود براي بازي دوستانه در باشگاه افسران نظامي بود، پليس به همراهي روخاس مالك Fuego Verde و فروشنده وارد سفارت انگلستان شدند. آنها مي‌خواستند به اطلاع برسانند كه دستبند گم نشده است، بلكه يك بازيكن انگليسي آن را به سرقت برده است. در واقع اتهاماتي در اين زمينه وجود داشت.
انگليس 4 بر صفر كلمبيا را برد، اما صبح روز بعد مور فراخوانده شد تا بار ديگر به سوالات پليس پاسخ بدهد. آنجا همچنين اندازه مشت بابي مور را با حفره‌اي كه روي قفسه جواهرات قرار داشت نيز مقايسه كردند. اندازه مشت و حفره برابر نبود و بنابراين مور آزاد شد كه برود. 
انگليس بعد از آن دو بر صفر در كويتو پايتخت اكوادور تيم ملي اين كشور را شكست داد تا ميني‌تور امريكاي جنوبي خود با 100 درصد ببرد و افزايش روحيه عالي را به پايان برساند. يك هفته بعد آنها بايد وارد مكزيك مي‌شدند تا از عنوان خود دفاع كنند. انگليس در نخستين بازي بايد با روماني بازي مي‌كرد. توقف بعدي مكزيك بود اما آنها ابتدا بايد 6 ساعت در بوگوتا توقف مي‌كردند در حالي كه مي‌دانستند پرونده عليه مور دوباره باز شده است. 
آلوارو سوارز يك فروشنده 26 ساله كه همان اطراف كار مي‌كرد به عنوان شاهد احضار شده بود. او در داستان خود به پليس گفته بود كه مور را ديده كه دستبند را درون جيب لباس خود قرار داده است. دانيلو روخاس بعد از اين شهادت، ادعاي دريافت پول دستبند و غرامت داشت. او گفت: «ممكن است او بهترين فوتباليست جهان، جذاب‌ترين و برجسته‌ترين و بسيار مورد احترام همگان باشد. او حتي مورد احترام اعليحضرت انگلستان است. اما اين بدان معنا نيست كه او يك كلپتومانيك (كسي كه به سرقت علاقه دارد) نيست.»
هنگامي كه بازيكنان انگلستان در بوگوتا از هواپيما پياده شدند، سفارت انگليس به مور اطلاع داد بايد به چند سوال ديگر پليس پاسخ دهد. كاپيتان انگليس بازيكنان تيمش را در هتل به تماشاي يك فيلم قديمي سياه و سفيد گذاشت و خودش براي صحبت با پليس و دادستان پرونده راهي شد. 
چند ساعت بعد بقيه تيم براي سوار شدن به پرواز و حركت به پاناما به فرودگاه بازگشتند، اما بدون كاپيتان خود. خسته، گرسنه، درهم و برهم مور بارها و بارها تاكيد كرد كه چيزي در مورد دزدي دستبند نمي‌داند با اين حال بازجويي ادامه داشت. 
نيمه شب بازپرس پرونده اعلام كرد كه تصميم نهايي گرفته شده است. بر اساس اعلام او مشخص شده يكي از مشهورترين فوتباليست‌هاي جهان، كسي كه جام جهاني قبلي را بالاي سر برده و كاپيتان تيم ملي انگليس به اتهام دزدي بازداشت مي‌شود. آن شب مور به سلول منتقل شد. 
با شنيدن اين خبر رييس‌جمهور كلمبيا آلفونسو سنيور كوئدو مي‌دانست اين مساله چقدر مي‌تواند فاجعه‌آميز باشد و زندگي مور اكنون در معرض خطر است. زنداني كه قرار بود مور به آنجا فرستاده شود، زندان وزارت امنيت بود كه جاي بدنامي به حساب مي‌آيد. اين زندان در قسمتي از شهر واقع شده بود كه نيروهاي جنايتكار در آن به سر مي‌بردند. تنها يك ماه قبل كلمبيا شاهد تقلب گسترده در انتخابات رياست‌جمهوري بود. كشور كلمبيا در آن برهه عصباني و نااميد به نظر مي‌رسيد، مانند مور كه از شرايط بي‌نهايت عصباني بود.
سنيور از بازپرس درخواست كرد اجازه دهد كاپيتان تيم ملي انگليس در حبس خانگي بماند. درخواست پذيرفته شد و دو كارآگاه شبانه‌روز به جمع‌آوري شواهد بيشتر عليه مور مشغول شدند.
اخبار مانند شعله آتش منتشر مي‌شد. نخست‌وزير انگليس هارولد ويلسون به سفارت خود دستور داد هر كاري انجام دهند تا مور آزاد شود. مطبوعات جهان تلاش كردند تا پشتيباني لازم را انجام دهند. روزنامه‌هاي كلمبيا اين واقعه را بسيار شرم‌آور دانستند. دفاع از جنتلمن‌هاي انگليسي و اشاره به كثافتي كه كشور كلمبيا را فراگرفته در روزنامه‌ها به چشم مي‌خورد. ال تايمپو روزنامه اصلي كشور گفت: «ما بايد به گفته‌هاي مور بيشتر ايمان داشته باشيم تا شاهداني كه متناقض رفتار مي‌كنند. اين وضعيت خسارات جبران‌ناپذيري ايجاد خواهد كرد.»
با اين حال پاديلا فروشنده فروشگاه به هيچ عنوان كوتاه نمي‌آمد. «هيچ كس و تكرار مي‌كنم هيچ‌كس غير از او (مور) نمي‌تواند مسوول گم شدن جواهر باشد و من از اين مطمئنم.»
در روز دوم بازداشت مور موفقيتي رخ داد. در صحنه بازسازي جرم در هتل Tequendama با حضور همه شخصيت‌هاي اصلي پاديلا داستان خود را تكرار و ادعا كرد مور دستبند را درون جيب لباس‌هاي خود قرار داده است. با تكرار اين ادعا قاضي مور را براي يافتن محل مخفي كردن دستبند به چالش كشيد؛ اما در لباس مور هيچ جيبي وحود نداشت!
اظهارات سوارز نيز مورد سوءظن قرار گرفت. آن زمان همه مي‌دانستند كه تجارت زمرد در كلمبيا رايج است و اين كشور يكي از اصلي‌ترين مراكز توليدات جهان به شمار مي‌رود. سازندگان اين زيورآلات توسط گروه‌هاي مسلحي به نام جوخه‌هاي مرگ محافظت مي‌شدند. سوارز به يكي از اين گروه‌ها متصل بود. او در داستان خود مدام جزييات را اشتباه به ياد مي‌آورد. در نهايت مشخص شد كه او از صاحب مغازه پول گرفته تا در اين پرونده با او همكاري كند. اين اعتبار اظهارات او را به كلي نابود كرد.
طبق روال مور با اينكه فقط چند روز تا جام جهاني باقي مانده بود، اما همچنان به خوش‌گذراني خود توجه داشت. او در شب سوم بازداشتش در جشن تولد يكي از افسران گارد محافظ رييس‌جمهور شركت كرد و حسابي نوشيد. سپس يك بشقاب كامل تخم‌مرغ و ژامبون خورد و كار به جايي رسيد كه صبح بعد خمارآلود روي تخت يكي از پرستاران سر درآورد. 
سرانجام روز چهارم و چهار روز قبل از بازي انگليس در گوادالاخارا قاضي پرونده پدرو دورادو به اين نتيجه رسيد كه شواهد كافي عليه مور وجود ندارد و وي آزاد شد. روز بعد مور با استقبال بازيكنان در مكزيكوسيتي از هواپيما پياده شد. با وجود فشار رواني كه تازه متحمل شده بود او سعي كرد حواسش به فوتبال باشد و هر چه رسانه‌ها تلاش مي‌كردند، داستان را ادامه دهند موفق نشدند. او بعد از جنگ با سيستم قضايي كلمبيا تيم ملي كشورش را مقابل برزيل نيز سربلند كرد و عملكرد خيره‌كننده‌اي به نمايش گذاشت. 
در آگوست 1970 رييس پليس كلمبيا اعتراف كرد كه مور احتمالا هدف يك برنامه اخاذي قرار گرفته بوده. به اين شكل كه يك جواهر فانتزي عجيب و غريب به عنوان طعمه استفاده مي‌شود و بعد با متهم شدن ، او مجبور مي‌شود باج بدهد. پنجاه سال بعد از آن واقعه اين محتمل‌ترين گزينه ممكن است. با اين حال هنوز شك و ترديدهايي در پرونده وجود دارد كه هرگز به‌طور كامل بازگو نشدند.
يكي از تئوري‌هاي اصلي در زندگينامه دوست مور به نام جف پاول گفته شده است. پاول مي‌گويد مور قبل از مرگش در سال 1993 اعتراف كرده است آن دستبند واقعا وجود داشته است. «شايد يكي از بازيكنان جوان تيم مي‌خواسته شوخي‌ يا كار بامزه‌اي انجام دهد، اما در نهايت به يك شرايط ناگوار ختم شده است.»
پنج دهه بعد يكي از معدود افراد مرتبط با پرونده كه هنوز زنده هستند، پدرو بنت وكيل جواهرفروشي است. اما او از صحبت كردن در اين زمينه امتناع ورزيد. او حتي بعد از اينكه فهميد در اين رابطه مي‌خواهيم با او حرف بزنيم تهديد كرد ديگر هيچ‌وقت با او تماس نگيريم. 
روخاس كه همين يكي، دو سال قبل فوت شد، ادعا كرد: «يك قطعه جواهر واقعا گم شد و هيچ كس در نهايت نتوانست آن را پيدا كند. من معتقدم مور دزد نبود، اما همچنين معتقدم صاحب مغازه هم تمام شهرت و اعتبارش را به خاطر يك كلاهبرداري قمار نمي‌كرد.»
منبع: گاردين

 


روخاس مي‌گويد: «ناگهان آشوب عظيمي به پا شد. دختران از جواهرفروشي بيرون آمدند و من ديدم زير صندلي‌ها دنبال چيزي مي‌گردند.» هنگامي كه صاحب مغازه دانيلو روخاس وارد مغازه شد، وقايع سرعت بيشتري به خود گرفت. بازيكنان انگليسي از وراجي‌هاي اسپانيايي كه اطراف‌شان مي‌شد چيز زيادي نمي‌فهميدند. فروشنده شاغل در آن فروشگاه كه فقط دو ماه در آنجا كار كرده بود با دست به مور اشاره كرد. سپس راز بزرگ مشخص شد: يك دستبند 18 قيراطي با 12 الماس و 12 زمرد به ارزش 650 پوند گم شده است. بعد از آن صداها بلندتر شد و افسر پليس مستقر در هتل با هياهوي زيادي وارد دفتر گردشگري هتل 5 ستاره شد. مور و چارلتون هر دو به سمت ديگر برده شدند تا به چند سوال جواب بدهند.
اخبار مانند شعله آتش منتشر مي‌شد. نخست‌وزير انگليس هارولد ويلسون به سفارت خود دستور داد هركاري انجام دهند تا مور آزاد شود. مطبوعات جهان تلاش كردند تا پشتيباني لازم را انجام دهند. روزنامه‌هاي كلمبيا اين واقعه را بسيار شرم‌آور دانستند. دفاع از جنتلمن‌هاي انگليسي و اشاره به كثافتي كه كشور كلمبيا را فرا گرفته در روزنامه‌ها به چشم مي‌خورد. ال تايمپو روزنامه اصلي كشور گفت: «ما بايد به گفته‌هاي مور بيشتر ايمان داشته باشيم تا شاهداني كه متناقض رفتار مي‌كنند. اين وضعيت خسارات جبران‌ناپذيري ايجاد خواهد كرد.» با اين حال پاديلا فروشنده فروشگاه به هيچ عنوان كوتاه نمي‌آمد. «هيچ كس و تكرار مي‌كنم هيچ‌كس غير از او (مور) نمي‌تواند مسوول گم شدن جواهر باشد و من از اين مطمئنم.»

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون