ريشههاي اجتماعي حريق
هر چند سوختن جنگل و حياتوحش تاثير رواني عميقي روي جوامع انساني دارد، با اين حال انسانها به دلايل متفاوت از ناآگاهي و بيمبالاتي گرفته و تا رويكردهاي سودجويانه عامل آتشسوزيند و جنگل، حياتوحش و جوامع محلي و بهويژه عشاير از اين حادثه آسيبهايي گاه غيرقابل جبران ميبينند. جوامع محلي كه در جوار جنگلها زندگي ميكنند از جمله بهرهبرداراني هستند كه از ديرباز معيشتشان با جنگل پيوند خورده، اما در ساليان اخير اين همزيستي آنها نيز دستخوش تغييرات قابل تاملي شده است. رويكردهاي تخريبگرانهاي چون تصرف زمينهاي جنگلي براي ساخت ويلا، معدنكاري، احداث مزارع و باغها و ساير تاسيسات به بهانه اشتغالزايي توسط افراد متمول و با حمايت مديران مسوول و سيستماتيك از عمدهترين مخاطراتي است كه مداخلات بشر را به قلب جنگلها و عرصههاي طبيعي كشانده و بستري براي آتشسوزي فراهم كرده است. مهمترين مشكلي كه اين تصرفات ايجاد كرده است كوچك شدن عرصه جنگل و مراتع و از بين رفتن معيشت جوامع محلي و فقيرتر و بيكارتر شدن آنهاست. علاوه بر اين احداث راههاي متعدد موجب شده كه مخاطرات انساني چون آتشافروزي در حاشيه جنگلها و مراتع افزايش يابد و پاي مردم ناآشنا به اصول جنگلنوردي و گردشگري به اين مكانها باز شود. مردمي كه گاه نميدانند با افروختن آتش و رها كردن زبالهها تا چه حد خطر آتشسوزي را افزايش ميدهند. جوامع محلي نيز به دليل فقر، بيكاري و ناآگاهي و حتي طمع به سوداگريهاي مخرب روي آوردهاند. بيكاري و نبود معيشت جايگزين مناسب كه بتواند پيامد آسيب واگذاري عرصههاي جنگلي را كاهش دهد؛ آنها را به سمت روشهاي غيرمتعارف و بسيار مخاطرهآميزي چون همكاري با قاچاقچيان چوب، قطع درختان سالم جهت توليد زغال، صمغگيري بيرويه و آسيبزا، شكار حياتوحش چون سنجابفروشي با آتش زدن درختان روي آوردهاند. اگرچه معدود جاهايي هم بوده است كه اثبات كرده هر جا آگاهيبخشي، آموزش و توانمندسازي و شيوههاي مشاركتي بوده، آسيبها از سوي جوامع محلي نيز كاهش يافته، اما آسيب اصلي و مهم يعني جنگلخوري و تصرف عرصههاي منابع طبيعي كه به طور سيستماتيك و در پوشش اشتغالزايي صورت ميگيرد همچنان عامل مهم مخاطرات عليه جنگلها ازجمله آتشسوزي است. براساس گفتههاي مردم و فعالان محيطزيست يكي از روشهاي منحوس تصرف؛ آتش زدن عرصههاست. سوالي كه بايد مسوولان سه قوه به آن پاسخ دهند اين است كه چگونه ممكن است فردي يك شبه مالك بخشي از جنگل شود و ادعا كند كه به او ارث رسيده يا جزو استثنائات است؟ آنچه مسلم است بخشي از آتشسوزيهاي ساليان اخير ريشههايي عميقا اجتماعي دارد. طيفي از مسائل از فساد و ناكارآمدي در تصرف عرصههاي جنگلي به بهانه اشتغالزايي گرفته تا فقر و بيكاري مردم جوامع محلي و بيتفاوتي، بيمسووليتي و ناآگاهي گردشگران نسبت به محيطزيست و جنگل، همه و همه دست به دست هم دادهاند كه جنگلها و حياتوحش را در عصر تغييرات اقليمي بسوزانند و كباب كنند، اما درنهايت دود اين اهمالكاريها چشم انسانها را كور خواهد كرد. وقتي متمولان ميتوانند به راحتي چندين هزار متر از جنگل را با اسنادي عجيب تصرف كنند، عجيب نيست كه شغل برخي جوانان زاگرسنشين «سنجابفروشي» با آتش زدن درختان بلوط شود.» الناس علي دين ملوكهم.»