به مناسبت روز ميلاد مصطفي ملكيان
روشنفكر به مثابه دماسنج
علي وراميني
تا قبل از سال 88 فقط يك بار مصطفي ملكيان را در دانشگاه شيراز ديده بودم. سخنرانياي درباره فلسفه هنر داشت و امروز كه 14 سال از آن سخنراني ميگذرد تمام جزيياتش را از برم، حتي اولين سوالي كه در باره «آن» در هنر از او پرسيدم. وقتي براي ادامه تحصيل به تهران آمدم اولين جايي كه بعد از دانشگاه ثبتنام كردم، موسسه پرسش بود و كلاسهاي سهشنبه مصطفي ملكيان. همان سال بود كه روند ايزوله كردن ملكيان و حذفش از نهادهاي رسمي آكادميك شروع شده بود. البته از قضا سركنگبين صفرا فزود و در كنار معايبي كه حذف ملكيان براي محيط دانشگاه داشت، فضاي عمومي هر روز بر شهرت و محبوبيت او افزود و اقبال به او مدام بيشتر شد.
باري هر سهشنبه حداقل يك ساعت زودتر از كلاس در پرسش حاضر ميشدم تا رديف اول بنشينم. آن زمان دنبال زمين سفتي ميگشتم كه از پريشان فكري بيرون بيايم. به خيال خودم با رفتن سر كلاسهاي ملكيان و اثبات عقلاني خيلي از چيزها پا بر زمين خواهم گذاشت و تكيهگاه محكمي پيدا خواهم كرد. اما به تدريج ديدم كه به «دريايي در افتادهام كه پايانش نميبينم».
ملكيان نه تنها شكهاي من و احتمالا خيليهاي ديگر را به يقين تبديل نكرد كه اساسا شك كردن را ياد ميداد. فارغ از درسهاي انديشهاش كه رفته رفته با بعضي از آنها هم فاصله گرفته بودم هميشه از مصاحبت با او سير كردن در سيرهاش و بهخصوص در مواجهه با ديگري نه تنها آموختم كه حظ كردم. در واقع ملكيان بهواسطه رويكردي كه نسبت به كار روشنفكري دارد و بهخصوص متاثر بودنش از «ديويد ثورو» كار روشنفكري را در ديدارهاي رو در رو و مستقيم با مردم ميداند. همه ميدانند كه ملكيان اين شيوه را زندگي ميكند و بيشتر اوقات عمده وقتش را به قرار ملاقات با كساني ميگذراند كه به او مراجعه كردهاند. از اخلاق فردي او و نحوه تعاملش با ديگري احتمالا همه اين بيشمار مراجعاني كه طي سالها به ديدارش رفتهاند نه فقط خاطره نيك كه تجربه تكيني داشتهاند. تكين از اين بابت كه معدود افرادي پيدا ميشوند كه وقتي با او صحبت ميكنيد اين حس به شما دست دهد كه براي او مهمترين انسانِ كره زمين هستيد و از عمق جان به سخن شما گوش دهد. باري مرادم اين است كه ملكيان به عنوان يك انسان اخلاقي را در آيينه بيشمار مراجعاني كه او داشته است، ميتوان ديد اما حيات اجتماعي او در مقام روشنفكر هم از بسياري جهات قابل تامل است كه يكي از مهمترين آنها خود انتقادگري دائم ملكيان است.
تطورات فكري ملكيان بيش از هر متفكر ديگري بوده است؛ از بنيادگراي اسلامي تا روشنفكر معنوي. اما در سير اين تطورات آموزههايش در پارادايم فكري كه آن زمان داشته است ميتواند براي هر يك از كساني كه هنوز دل در گروي آن گفتمان دارند بسيار كاربردي باشد. همچنان درسهايش در آموزش عربي، ترجمه، درسگفتارهاي نهجالبلاغه، تفسير اسماء خدا و... ميتواند براي كساني كه ميخواهند در اين مباحث غور كنند يكي از بهترين رفرنسهاست. با همه دقتي كه در هر دوره فكرياش درباره مباحثي كه مطرح كرده داشته است، هرگز در مقام دفاع از آنچه پيش از اين باورش بوده و امروز ديگر نيست، بر نميآيد. خاطرم هست زماني منتقدانش فايل صوتياي از او منتشر كردند كه با ملكيان متاخر هيچ نسبتي نداشت. وقتي از او درباره اين سخنراني پرسيدم، گفت من گذشتهام را «انكار نميكنم، تكذيب ميكنم.» اين سخن را از كمتر متفكري ميشنويم. ميبينيم انديشمنداني كه در ابتداي انقلاب راديكالترين فعلها را انجام دادهاند و امروز در مقام اپوزيسيون تمام قد آنها را نميتوانند انكار كنند، تكذيب هم طبيعتا، اما توجيه ميكنند. هزار آسمان و ريسمان به هم ميبافند هزار فكت از تاريخي بودن يك فعل ميآورند اما هرگز نميگويند كه اشتباه كرديم. ملكيان از اين بابت ميتواند نمونه يك فكر خودانتقادگر دائم باشد. كسي كه هر لحظه خود را با چالشهاي بنيادين روبهرو كرده و هرگز ابايي نداشته كه زير ميز خودش بزند و از نو چيز ديگري بنيان كند. البته كه در اين ميان به ايگوي خودش و تصورش در باور ديگران هم فكر نكرده است. او هميشه در درسگفتارهايش ميگويد كه انسان حقيقتطلب همچون دماسنج است. وقتي دماسنجي را از سيبري برداريد و مثلا به بوشهر بياوريد كه ديگر همان دماي منفي 50 درجه را نشان نميدهد. فرد حقيقتطلب هم وقتي كه متوجه شد باور اشتباهي دارد كه ديگر بر صحت آن باور تاكيد نميكند. حيات فكري ملكيان ترجمان همين جمله است. اساسا آنچه ملكيان را فارغ از همدل بودن يا نبودن با نظريات و پروژه فكرش منحصربهفرد ميكند همپوشاني آنچه ميگويد با آنچه زندگي ميكند، است.
باري، امروز ملكيان به گمانم 64 سالگي را تمام ميكند. هميشه دوستانش در چنين روزي در حياط پر از گل و گياه خانهاش - كه هنر همسر گرامي و صبورش، خانم سيمين صالح است - جمع ميشدند و به او تبريك ميگفتند و امسال از پس نابهنگامي كرونا چنين كاري ميسر نيست. ميدانم او مانند بسياري ديگر در روز تولدش يك حس دلگرفتگي به سراغش ميرود و آرزو ميكنم امسال چنين نباشد. اما عكس او من و احتمالا خيليهاي ديگر از ته دل شادمانيم كه چون اويي متولد شده است. وجود مباركش همواره مايه خير و معرفت بوده براي همه دوستان ديده و نديدهاش؛ عمرش دراز و تنش بيگزند.