خوش شانس بودم
سينما كه وابسته به ادبيات، علاقه ازلي و ابدي من است، خيلي اتفاقي در مسيرم قرار گرفت. از آنجايي كه پدر و مادرم مشوق من در اين زمينه بودند همين كار را براي من راحت ميكرد. بازي در فيلم عروس پر از خاطرات شيرين و به يادماندني اما سخت است. براي ضبط صحنههاي اين فيلم سه ماه در لوكيشنهاي متفاوت و پيچ در پيچ و صعبالعبور جادهها كار ميكرديم؛ از محلي كه در آن مستقر بوديم تا شمال و جاده هراز و جاده چالوس سه ماه مداوم در رفت و آمد بوديم، اما سختي كار به خاطر حال و هواي فيلم چندان آزاردهنده نبود چون يك انرژي مثبت مثال زدني در طول فيلمبرداري و حتي تا پايان اكران جريان داشت كه اين فيلم را به خاطرهاي شيرين بدل كرد. بعد از بازي در عروس پيشنهادهاي زيادي داشتم كه نپذيرفتم. شايد اگر هر بازيگر ديگري در سن نوزده سالگي نقش عروس را بازي ميكرد و در همان سال فيلمش جنجالي و پرفروش ميشد، نميتوانست در اين حرفه دوام بياورد، اما من مراقب بودم و آگاهانه و محتاط در مسيري كه انتخاب كرده بودم قدم بر ميداشتم و ميدانستم كه ميخواهم در سينما بمانم اما درست آن زماني كه فيلم عروس ساخته شد، فيلمها بيشتر جنگي و حادثهاي بودند و عروس در اين ميان طراوتي داشت كه مخاطب را به خود جذب ميكرد. تازگي موضوع اين فيلم و داستان عاشقانهاش و لحن منحصربهفردش به دل تماشاگران مينشست. با اينكه فيلمهاي خوبي در آن سالها ساخته شد - از جمله پرده آخر واروژ كريم مسيحي يا فيلمهاي عباس كيارستمي - عروس در ژانر خودش با تم عاشقانهاي كه داشت، به ياد ماندني شد.