استمرار مديريتي نداريم
خسرو ثاقب طالبي
در موضوع جنگلداري و مديريت عرصههاي جنگلي با افراط و تفريط مخالفم و معتقدم تعادل بهترين حالتي است كه بايد در پيش بگيريم يعني همانطور كه ميگوييم بهرهبرداري بيش از اندازه ممكن است ضرر داشته باشد، توقف مديريت و بهرهداري هم به شكل مطلق به ضرر جنگل خواهد بود. طرحهاي جنگلداري سابق بيشتر با هدف بهرهبرداري و برداشت چوب ديده شده بودند در حالي كه خدمات و كاركردهاي جنگل بيش از برداشت چوب است. از اين رو ما بايد خدمات و كاركردهاي محيط زيستي جنگل نظير حفاظت خاك، تنظيم آب، تنوع زيستي(گياهي و جانوري)، توليد اكسيژن، جذب يا ترسيب كربن و ساير خدمات و نقشهاي آن را در اولويت قرار دهيم. ما اگر كارهاي پرورشي در جنگل انجام دهيم در نهايت به توليد چوب ميرسيم. يعني بخشي از حفاظت، نگهداشت، بهبود كيفيت و كميت جنگل در پايان به ما مقداري چوب ميدهد. در اين حالت در ابتداي كار نميگوييم، قصد داريم 20 متر مكعب چوب از آن خارج كنيم بلكه ابتدا كارهاي پرورشي انجام ميدهيم و به فكر درختان زيستگاهي هستيم كه براي گونههاي جانوري مانند حشرات، خزندگان، پرندگان و پستانداران محيط زندگي قلمداد ميشوند و تنها براي كيفيت بهتر برخي درختان، آن هم در شرايط خاص، درختان مزاحم را حذف ميكنيم. در اين حالت ما هم موجوديت و كاركردهاي جنگل را حفظ كرده و هم به توليد چوب رسيدهايم(در جنگل حتي خشكدار يا درختي كه در حال خشك شدن است، بخشي از اكوسيستم جنگل است و ميتواند برخي كاركرهاي جنگل را انجام دهد و نبايد به راحتي آن را ناديده بگيريم). در طرح جايگزين، بخشي از درآمدهاي فرعي جنگل از اكوتوريسم تامين ميشود. اما آنچه ما از اكوتوريسم مد نظر داريم با آنچه بايد عملي شود كاملا متفاوت است. اكوتوريسم به اين معنا نيست كه گردشگران هر نقطهاي و با هر برنامهاي وارد عرصههاي جنگلي شوند(درست است كه استفاده از جنگل و فراغت و دور شدن از زندگيهاي شهري حق همه است). در يك طرح جنگلداري مدرن و مناسب يك جنگلبان كه عرصه را ميشناسد، نقاط مشخصي را ميتواند تعيين كند كه ميتواند براي مردم يا حتي متخصصان موقعيتهاي بازديد را فراهم كند. اين مدير بايد برنامهريزي كند تا آژانسها و شركتهاي توريستي با رعايت ظرفيت بُرد به اين مناطق وارد شوند، هنگام ورود نيز تنها گردشگران در مسيرهاي تعيين شده، ميتوانند حركت كنند و همراه آنها يك راهنما بايد حضور داشته باشد. به اين ترتيب منافع مادي مشخصي از راه گردشگري عايد جنگل ميشود و ميتواند بخشي از منافعي كه از توقف بهرهبرداري چوب از دست دادهايم را جبران كنيم. ممكن است با اين پرسش مواجه شويم كه درآمد چوب با توريسم قابل مقايسه نيست. قطعا درآمد چوب بالاترين درآمد كسب شده از جنگل است ولي بخشهايي از هزينهها از راه توريسم قابل تامين است ضمن اينكه اين شيوه پايداري را به همراه دارد. نكتهاي كه در مديريت عرصههاي جنگلي مهم است به واحد كار برميگردد. در جلسات مختلف تاكيد كردهام در اروپا و كشورهايي مانند آلمان، اتريش و سوييس كه جنگلداري پيشرفته دارند و پيش از ما روي ديدگاه جنگلداري همگام با طبيعت كار كردهاند، واحد كار وجود دارد. به اين معنا كه سطح مشخصي از جنگل در اختيار يك مهندس جنگل، نيروهاي آموزشي، كارگر و تكنسين قرار ميگيرد. آنها در مدت طولاني در آن واحد كار كرده و طرح را تهيه و اجرا ميكنند. در اين عرصهها، نشانهگذاري و برداشت چوب با نظارت كارشناسان عالي انجام ميشود. (نشانهگذاري بر اساس كتابچه طرح جنگلداري است و مشخص ميكند در جنگل هر سال از كجا و چه مقدار چوب قابل برداشت است و اين برداشت بايد معادل با رويش جنگل باشد. يعني اگر در سال 5 متر مكعب رويش داريم، ميزان برداشت نبايد بيشتر از رويش شود. مانند بانكي است كه پولمان را در آن گذاشتهايم و سالانه 10 درصد سود ميدهد اگر ما سالانه 15 درصد برداشت داشته باشيم به آن معني است كه در حال برداشت از سرمايهمان هستيم). اگر در ايران هم مديريت عرصه به عهده جنگلباني باشد كه 20 يا 30 سال در يك عرصه مشخص كار ميكندجنگل خود را به خوبي ميشناسد، به ميزان رويش آگاه است، اين فرد با اين دانش ميداند از كجا و به چه ميزان برداشت را انجام دهد. متاسفانه اتفاقي كه در طرحهاي جنگلداري ما پيش از توقف آن ميافتاد اين بود كه طرح را يك شركت تهيه كرده و اجراي آن را شركت ديگري به عهده داشت و نظارت آن نيز با سازمان جنگلها بود. در اين فرآيند شاهد بوديم كه گاه نشانهگذار چند سال در يك عرصه كار ميكرد، بعد اين فرد يا خسته يا از استاني به استان و اداره ديگري منتقل ميشد و جايش را به نشانهگذار ديگري ميداد كه هيچ دانشي درباره عرصه مذكور نداشت. نشانهگذار جديد هم بر اساس سليقه خود نشانهگذاري انجام ميداد و چند سال بعد اين فرد هم جابهجا ميشد و ما شاهد استمرار مديريتي در عرصههاي جنگلي نبوديم. ما روي كاغذ و كتابچه و طرح خوب صحبت ميكنيم اما در اجرا نميتوانيم به همان خوبي عمل كنيم زيرا سازمان جنگلها آن انسجام و استمرار شغلي افراد را نميتواند حفظ كند. به دلايل مختلف، افراد جابهجا و منتقل ميشوند و بعد از مدت محدودي، فرد جديدي جايگزين ميشود. مجري هم كه شركت خصوصي است و جز منافع به موضوع ديگري نميانديشد و چوب بيشتر برايش پول بيشتري به همراه دارد از اين رو فشار بيشتر را وارد ميكند.
پژوهشگر و مدرس جنگلشناسي