موش در انبار فوتبال!
آميزهاي از خشم، نااميدي، بلاتكليفي و بازي تكراري «كي بود، كي بود؟ من نبودم»! يكي از پرطرفدارترين بازيها در سطح كلان مديريتي! ايران براي بازيكنان و مربيان خارجي به كيك خوشمزهاي تبديل شده است كه هر كس تلاش ميكند تكه بزرگتري از آن را بكند و ببرد. انگار از قبل هم با همين نيت ميآيند. هر جور قرارداد ميبندند باز دست آخر آنها برنده هستند. نهايت ماجرا شكايت به فيفا، تهديد به كسر امتياز و تعليق و... دريافت اصل پول و البته خسارت و ديركرد. از كارلوس كيروش تا برانكو و شفر و استراماچوني و بازيكنان درجه سوم-چهارمي كه حتي يك قاب ماندگار در حافظهمان نساختند، حتي گاهي يك بار به ميدان نرفتند اما تكه بزرگي از اين كيك خوشمزه را با خامه رويش برداشتند و رفتند. درست مثل آنها كه اختلاس ميكنند و بعد ميروند دورتر و كنار استخرشان حمام آفتاب ميگيرند و ميگويند: زرنگ بودم زدم به جيب! نوش جانم! من به مهدي تاج نه ارادت خاصي دارم و نه كينهاي از او به دل. حتي وقتي روبهروي خبرنگارها مينشست و با لحن «برو بابا اسدالله» جواب ميداد و پوزخندي هم قاتي ماجرا ميكرد يعني تو از «پهن و گرد كردن ميخ و سيخ» ماجرا خبر نداري فرزندم! من و امثال من صرفا براي رضاي خدا و خدمت به مردم روي اين كرسي نشستهايم وگرنه برويم هم آرامش خودمان بيشتر است و هم نانمان چربتر. مدتهاست تشت اين ادعاها و منت گذاشتن سر خلايق البته از بام افتاده است. براي پايان دادن به خدمت صادقانه برخي از اين عزيزان نه دستورالعمل و بخشنامه كفايت ميكند و نه تهديد روساي بالادستي. رسما بايد جرثقيل آورد و آنها را از صندليهايشان جدا كرد. مهدي تاج به عنوان تصميمگير كليدي در ماجراي عقد و فسخ قراردادها سياست فرافكني را پيشرو گرفته است. او حتي پاي وزير ورزش را هم به ميانه كشيد و گفت مربي را وزير سفارش كرده بود. تاج هر وقت خواست از زير بار فشارهاي وزارت ورزش بگريزد حتي با صداي بلند از مداخله سياست در فوتبال هم حرف زد. جوري كه به گوش فيفا هم رسيد و برخي گفتند او به آنها گرا داده تا فوتبال ايران را تعليق كنند و با اين شيوه مردم را روبهروي وزير و حتي رييسجمهور قرار دهند. گاهي هم نامه نوشت و براي كمك به تيم ملي از وزير پول خواست. اين زيست دوگانه فدراسيون فوتبال هنوز هم ادامه دارد و موفقيتها از آن فدراسيوننشينان است و شكستها تقصير ديگران. اگر شخص وزير در اين مورد مداخله كرده خوب است صريح و شفاف نقشش را در اين رسوايي و خسارت ملي عنوان كند. اين يك مرداب عسل است كه ادامه سكوت همه را در خودش غرق ميكند. حتي نميشود آن را زير جل كرونا پنهان كرد. در كشوري كه مردم غم نان دارند و در روزهاي گذشته بخشي از آنها براي «آب» به خيابان آمده و اعتراض كرده و زخم برداشتهاند، بر باد دادن اين ثروتها هيچ عقوبتي ندارد؟ منظورم اين نيست كه فردا يك يا چند نفر را به عنوان «سلطان قرارداد» به دار بياويزند. راهحل اين نيست كه اگر بود الان بازار سكه و پرايد و قير و دلار و ... آرام گرفته بود. نكته اينجاست كه چطور باور كنيم در سال 2020 ميشود چنين قرارداد پرسوراخي با مربي خارجي بست و بعد دست كرد توي خزانه بيتالمال و پولش را براي عملكرد صفر داد و از غصه نمرد؟ ويلموتس دندانهاي ما را شمرده بود. او و مشاوران داخلي و خارجياش قطعا پرونده كارلوس كيروش را خوانده بودند، ميدانستند مربي پرتغالي براي دريافت حقوق و مزايايش از چه شيوههايي استفاده كرد و در آخر بعد از تورنمنت جام ملتهاي آسيا ترجيح داد از فرودگاه امام هم خارج نشود و يكراست برود پي زندگياش. ويلموتس حتما ماجراي استراماچوني، برانكو، كالدرون، شفر و... را دنبال كرده است. اما ما چطور؟ هيچ عبرتي گرفتيم از آن هياهوها؟ يادمان رفته است كه ماجراي قهر رندانه استرماچوني حتي هواداران را مقابل اركان رسمي كشور قرار داد؟! باور كنيم مديران ما انسانهاي ساده و خوشقلب و سليم و مهرباني هستند كه مثل پينوكيو مدام گول گربه نره و روباه مكارها را ميخورند؟ باور كنيم كه مديران ما هنگام خريد خانه و خودرو و... هم اينطور قراردادهاي پر از حفره ميبندند و مدام ضرر ميكنند يا چون اين پولها را از جيب خودشان قرار نيست بدهند، سهلانگاري ميكنند؟ آيا همه خارجيها كلاهبردار هستند و آنقدر زيرك كه ميتوانند به راحتي بخش حقوقي تيم ملي و باشگاههاي ما را در هنگام عقد قرارداد فريب دهند؟ يا در شل بستن قراردادها و گول خوردن منافعي هست كه ما از آن خبر نداريم؟ حق با مولوي است: «اول اي جان دفع شر موش كن/ وانگهان در جمع گندم، جوش كن!»