• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4662 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۸ خرداد

حساسيت

جواد ماهر

ماسك برايم دردسر شده. بيشتر مردم ماسك را كنار گذاشته‌اند و اندكي كه كنار نگذاشته‌اند شده‌اند آدمِ حساس. امروز از همين حساسيت استفاده كردم و سه تا جشن مدرسه را لغو كردم. معلم‌هاي كلاسِ اول دختر و پسر مي‌خواستند جشن الفبا بگيرند. نشستم پشت ماسك و گفتم: «نه.» گفتم: «مدرسه‌ها را با سلام و صلوات باز كرده‌اند. پروتكل گفته حتا مراسم صبحگاه و صف نداشته باشيد. جشن كه جاي خود دارد.» جشن تكليف را هم گذاشتيم براي بعد. مدير و معاون و معلم كلاس سوم نيم ساعت سرم آوار بودند كه جشن را برگزار كنيم. باز هم نشستم پشت ماسك حساسيت و مخالفت كردم و دليل و پروتكل آوردم. 
زنگ كلاس خورده. دانش‌آموزان كلاسند. معلم‌ها نرفته‌اند. من توي راهروام. يكهو از كلاس ششم دانش‌آموز بي‌ريختي بيرون مي‌زند. سر و وضع نامرتبي دارد. مي‌پرسم: «كجا»؟ مي‌گويد: «آب بخوريم.» مي‌گويم: «اين چه سر و وضعي است؟» مي‌گويد: «پيشِ گله گوسفندها بودم. گله‌مان همين نزديكي است.» اشاره مي‌كند به زمين‌هاي سرسبز كنار مدرسه. مي‌گويد: «بچه‌ها صدايم زدند، آمدم.»
معاون پرورشي يك مدرسه روستايي از توابع شهرستان زاوه

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون