كتابخانه
حاجي نرگس
«حاجي نرگس» مجموعه داستاني به قلم مريم سميعزادگان به تازگي از سوي نشر آوند دانش روانه بازار كتاب شده است. «درك جايي است همين حوالي»، «ديوارهاي اين خانه نازك»، «اين توي گور خوابيدهها»، «زمستان آن سال»، «بلاگردان»، «سقاخانه اوس يعقوب»، «اين عاشقانه آرام نيست»، «ملا سليمان»، «ننه مرتضي» و غيره عناوين بعضي داستانهاي منتشر شده در اين مجموعه هستند. در داستان «حاجي نرگس» ميخوانيم: «حاجي نرگس پاهايش را دراز ميكند و زيرلب آخي ميگويد. استخوانهايش با هر تكاني كه ميخورد صدا ميدهد؛ صدايي مثل صداي زير پا ماندن برگهاي پاييزي. سرش را تكان ميدهد و ميگويد: «اين پيري عجب چيز بدي است. ميخواستند دعايمان كنند، ميگفتند پير بشوي جوان. انگار همه آن دعاها به درگاه خدا رسيده. قربان كرمش. شبيه كفتار شدهام.» دست ميبرد پشت سرش، گره شل شده لچك را باز ميكند و آن را روي دامنش ميگذارد. سكههاي آويزان به آن جلينگجلينگ صدا ميكند. با دهان باز گيسِ سفيد و حنايياش را آرامآرام باز ميكند. با ابرو استكان چاي را نشان ميدهد و ميپرسد: «يك چاي ديگر ميخوري؟» حاجي نرگس متوجه نگاه من به گوشوارهها ميشود. با سرانگشت، ياقوت خوشرنگ آن را نوازش ميكند و ميپرسد: «دوستش داري؟» از تماشاي سرخي گوشوارهها قند توي دلم آب ميشود، تا جايي كه ميشود ميكشم آن خيلي را، ابروهايم ناخودآگاه ميرود بالا: «خيلي.» با شوق و ذوق چهارزانو مينشينم و دستم را زير چانهام ميزنم: «گوشوارههايت من را ياد بچگيهايم مياندازد. عقل كه نداشتم، فكر ميكردم دانه انار است.»
يك مهماني زنانه
«يك مهماني زنانه» عنوان مجموعه داستانهاي كوتاه است به قلم فرهاد خاكيان دهكردي. مجموعهاي شامل چهارده داستان كه از سوي نشر آوند دانش راهي بازار نشر شده و هماكنون در اختيار علاقهمندان به كتاب و ادبيات داستاني است. «يك مهماني معمولي»، «جنوبگان»، «زني توي اين تابلو گم شده است»، «ببين چه سياهم!» و «بازمانده روز» ازجمله ديگر عناوين مجموعه به شمار ميروند. يك مهماني زنانه نخستين داستاني است كه خواننده با آن مواجه ميشود: «خوراكيها را روي پيشخوان آشپزخانه گذاشت و سمت اتاق خواب گردن كشيد. مهتاب صورتش را به آينه نزديك كرده بود و خط چشم ميكشيد... صداي زنگ آيفون بلند شد. «شيدا ببين كيه!» شيدا آخرين تخممرغ را هم توي آب جوش انداخت زير لب گفت: «رواني خانم صدتا مهمون دعوت كرده، خودش رفت نشسته تو تراس.»... مهتاب شربت بهارنارنج را جلوي شيدا گذاشت و نگاهش ماند روي صفحه تلويزيون كه صدا نداشت. رودخانهاي خروشان به درهاي ميريخت، هر چند لحظه دوربين ميرفت روي پيرمردي كه در مورد رودخانه حرف ميزد. «شيدا زيادش كن!» پيرمرد خداحافظي كرد و تصوير رفت روي تيتراژ.
ماه شرف
رمان «ماه شرف» تازهترين داستان شرمين نادري است. نادري در «ماه شرف» باز هم به فضاي دوره قاجار بازگشته. «خيال كن كاغذهاي ماه شرف را توي گودالي عميق و نمور در كوچهپسكوچههاي گلابدره پيدا كردم، خيال كن ماه شرف را به چشم ديدهام، يكروزي، يكزمان بيزماني شايد، خيال كن همه اينها حقيقت است و نه رويا و بعد كتاب را بخوان ماهشرف، شاهزاده قجري كه دچار بيماري لاعلاجي شده، به همراه كنيزش براي گذران روزهاي آخر زندگياش به باغي در گلابدره ميرود. ماهشرف متوجه حضور روحي در باغ ميشود كه ميتواند كليد دري به آينده را به او دهد. ماهشرف براي فرار از مرگ به آينده ميرود.» او كه پيشتر در آثاري چون «قمر در عقرب»، «اشرف جان و روياي شهريور» و «ماه گرفتهها» سراغ اين دوره تاريخي رفته بود، اينبار در داستاني به قالب نامههاي شاهزادهاي قجري به نام ماهشرف، داستاني خواندني را در اين بستر تاريخي و اجتماعي به نثر در آورده است. بيشك يكي از ويژگيهاي بارز اين اثر زبانِ روايت اين نامههاست؛ نامههايي از گذشته گلابدره كه به امروز رسيده است. سفر در زمان، ديدار با ارواح و مساله مرگ در بطن نامههاي ماهشرف حضور دارد. اگر ميخواهيد از ديدگاهي زنانه با دغدغههاي يك شاهزاده قجري آشنا شويد و ماجراي سفر او به آينده را بخوانيد، بدون معطلي «ماهشرف» را دست بگيريد.