• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4663 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۹ خرداد

آب كم جو، تشنگي آور به دست

مهدي امين فروغي

عبدالرحمن جامي شاعر، موسيقيدان، اديب و عارف بزرگ قرن نهم هجري در مثنوي پنجم هفت اورنگ خود به نام «يوسف و زليخا» در ابياتي دل‌انگيز حكايت روزگاري كه خالق جهان تنهاي تنها بود و هنوز هيچ مخلوقي آفريده نشده و «يكي بود يكي نبود» را به زيبايي با اين بيت آغاز مي‌كند: 
در آن خلوت كه هستي بي‌نشان بود /به كنج نيستي عالم نهان بود /وجودي بود از نقش دويي دور /به گفت‌وگوي مايي و تويي دور /دلارا شاهدي در حجله غيب /مبرا دامنش از تهمت عيب 
و در ادامه حكايت تنهايي خداوندي و مستوري جمال آن زيباي خلوت‌نشين را مي‌سرايد كه: 
نه با آيينه رويش در ميانه /نه زلفش را كشيده دست شانه /صبا از طره‌اش نگسسته تاري /نديده چشمش از سرمه غباري /نگشته با گلش همسايه سنبل /نبسته سبزه‌اي پيرايه بر گل /رخش ساده ز هر خطي و خالي 
نديده هيچ چشمي زو خيالي 
جامي در ادامه شرح مي‌دهد كه آن «كنز مخفي» و خداوند هستي در خلوت‌سراي غيب كه هنوز هيچ آفريده‌اي خلق نشد بود تا آينه‌اي باشد فراروي آن جمال جميل و نور زيبايي‌هاي او را بتاباند، وجود اقدسش «قمار عاشقي با خويش مي‌باخت» و در بازاري كه هنوز هيچ خريداري در آن خلق نشده بود او خود خريدار خويش بود. اما از آنجا كه زيبارويان مستوري را برنمي‌تابند و ميل ديده شدن دارند خداوند عالم و آدم را خلق كرد تا ديده و شناخته شود. جامي مي‌گويد: 
نواي دلبري با خويش مي‌ساخت /قمار عاشقي با خويش مي‌باخت/ولي ز آنجا كه حكم خوب روييست
ز پرده خوب‌رو در تنگ خوييست/پري رو تاب مستوري ندارد /ببندي در ز روزن سر برآرد
آري آنان كه از زيبايي و جمال بهره‌اي دارند از پرده‌نشيني بيزارند و هنرمندان نيز كه خالق زيبايي‌اند پيوسته بر آنند تا ديده شوند.  اين مقدمه را بدان سبب در طليعه اين نوشتار آوردم كه در آن شباهتي با روزگارمان مي‌بينم. روزگاري كه سايه سنگين و نفسگير ويروسي منحوس خانه‌نشين‌مان كرد و نشستن در كنج خانه و سپري كردن ايام در تنهايي همه را به جان آورد. در اين ايام از ميان قشرهاي مختلف جامعه «هنرمندان» و به خصوص اهالي موسيقي كه ديده شدن و شنيده نشدن نهايت آرزوي ايشان است مستوري را تاب نياوردند و چون همه درها را بسته ديدند به ناچار از روزن فضاي مجازي سر برآوردند. برخي نوازندگان ساز به دست گرفتند و بر آن شدند تا لحظاتي با هنر خويش مردم محصور در خانه‌ها را بهره‌مند كنند.  در كنار نوازندگاني كه به تكنوازي روي آوردند گروه‌هاي بزرگ هم در سالن‌هاي خالي به اجراي موسيقي پرداختند و مردم از دور در صفحات موبايل آنان را تماشا كردند و از ديدن و شنيدن هنرشان لذت بردند و براي‌شان كف زدند. پري‌رويان ديده شدند و موسيقي هم شنيده شد. اما حسرت در كنار يكديگر نشستن و زير سقف تماشاخانه نفس در نفس هم از ديدن صحنه لذت بردن بر دل‌ها ماند. حسرت انرژي‌هاي شگفتي كه بين نوازندگان و تماشاييان ردوبدل مي‌شد، حسرت همنوايي دم و بازدم خيل تماشاگران در لابه‌لاي رقص موزون آرشه‌ها و مضراب‌ها و جست‌وخيز ظريف سرانگشتان سحرآفرين تنبك‌نوازان بر دل‌ها ماند. حسرت ديدن هنرمنداني كه «زلف آشفته و خوي كرده و خندان لب و مست پيرهن چاك و غزلخوان و صراحي در دست بر صحنه ظاهر مي‌شدند و ما را سفره‌نشين ضيافت عشق و هنر مي‌كردند بر دل‌ها ماند. حسر‌ت‌هايي كه مي‌توانست بسيار مفيد باشد. اما فضاي مجازي اين فضاي سرد و بي‌روح غذايي «مجازي» براي گرسنگي «حقيقي» ما در سفره نهاد و ما را به سيري كاذب دلخوش كرد. فضاي مجازي فرصت اثربخشي «حسرت‌ها» را به صورتي مجازي و نه حقيقي از ما گرفت و ما از ياد برديم كه مولانا به ما گفته بود: 
آب كم جو تشنگي آور به دست /تا بجوشد آبت از بالا و پست
ما انسان‌ها معمولا قدر تشنگي‌ها و گرسنگي‌ها را نمي‌دانيم و پيوسته از ياد مي‌بريم كه ارزش هر چيز با ضد آن شناخته مي‌شود. فراموش مي‌كنيم كه اينها  هستند كه كاميابي‌ها را فراچنگ مي‌آورند و اين تاريكي‌ها هستند كه ارزش روشني را نمايان مي‌كنند. شكوه فرازمندي در كنار فرودستي نشيب است كه جلوه مي‌كند. ما فراموش مي‌كنيم كه گاهي صبر بر ديده شدن آدمي را ديدني‌تر مي‌كند و صبر بر شنيده شدن شنيدني‌ترمان مي‌سازد. ترس از فراموشي و ترس از مستوري وادارمان مي‌كند تا از هر روزن سر برآريم و متاع خود را بر سر بازاري بياوريم كه شايسته آن نيست.
من بر آنم كه تعطيلي ناگزيري كه به خاطر كرونا دامنگير كنسرت‌ها شده فرصتي است تا از يك سو اهالي موسيقي و نيز ساير هنرمندان در خلوت خويش اين بيت را مرور كند كه گفته‌اند: 
ساعتي در خود نگر تا كيستي /از كجايي و ز چه جايي چيستي
و از اين رهگذر بر بالندگي روح و هنر خويش بيفزايند و از سوي ديگر باعث مي‌شود تا علاقه‌مندان موسيقي پس از اين حرمان قدر اين هنر والا را بيشتر بدانند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون