برادر حشرات
مهدي نيكوئي
كودكي خردسال بود و سرگرمياش سوزاندن مورچهها. چه سرگرمي وحشتناكي! به خوبي به ياد ميآورد كه پدرش گفته بود:«دوست داشتي كه فرد ديگري با خودت اينگونه رفتار كند؟» اين حرف در ذهنش مانده بود و دستكم با انسانها به شكلي رفتار ميكرد كه دلش ميخواست با او رفتار كنند. در دوران راهنمايي و كلاس حرفهوفن آموخت كه براي توليد ابريشم، كرمهاي ابريشم را يا بخارپز ميكنند يا در آب جوش ميريزند. از آن زمان ديگر نميتوانست ابريشم استفاده كند. رويه اين صنعت مانند سرگرميهاي كودكياش وحشتناك و خودخواهانه بود. بزرگتر كه شد، مجذوب زندگي مگسها شد. با آنكه آزارش ميدادند، توان كشتنشان را نداشت. آنها را زنده ميگرفت و در حياط رها ميكرد. مورچهها هم كه زماني قربانيان او بودند، اكنون اجازه حيات داشتند و مراقب بود روي شان پا نگذارد. اما انسان هميشه پر از تناقض است. يكي از حشرات هنوز از دست او در امان نبودند: سوسكها. او را به زيادهروي در مصرف سم ميشناختند؛ با آنكه وگان شده بود و براي آزار نديدن حيوانات حتي از تخممرغ و لبنيات هم استفاده نميكرد. نهيب ديگري لازم داشت. فردي كه شايد وجودش در زندگي او اتفاقي نبود از او قول گرفت كه آزار سوسكها را هم متوقف كند. كار چندان دشواري نبود. كافي بود با ترس و احساس تنفر خود مبارزه كرده و آنها را زنده در جايي ديگر رها كند؛ همانگونه كه نفرت او از يك انسان باعث نميشد به او آزار برساند. بعدها متوجه شد كه سم، غذاي حيوانات بالادستي قربانيهايش را هم مسموم ميكند. سوسكي كه مسموم شده باشد ميتواند مارمولكها، گنجشكها و جغدها را هم مسموم كند و شايد اين سم در نهايت به بدن خود او راه مييافت. از طرفي كاهش جمعيت مارمولكها و پرندگان و ساير كنترلكنندگان جمعيت سوسكها باعث ميشود كه در چرخهاي معيوب بيفتد و هر روز مجبور باشد سم بيشتري براي كاهش سوسكهايي كه اكنون بدون دشمن مانده بودند، استفاده كند. با همين درك، كشتار عنكبوتها و مورچهها را هم متوقف كرد. آنها كمك ميكردند تا حشرات خانهاش به صورت طبيعي كنترل شوند. سرگرمي جديدي پيدا كرده بود و باز هم به تماشاي مورچهها بازگشته بود. به آنها نگاه ميكرد كه چگونه با كنترل حشرات ديگر يا ذخيره دانه گياهان در اعماق زمين، محيطزيستي پوياتر ايجاد ميكنند. هر كدام از حشرات نقشي در سلامت زمين داشتند. راستي نقش او در اين چرخه چه بود؟ طبيعت چه وظيفهاي برايش تعيين كرده بود كه به ياد نميآورد؟