نويسندگان در پايان راه
سيدحسن اسلامياردكاني
نويسندگان و متفكراني كه به پايان خط زندگي ميرسند و متاملانه در كار و بار خويش مينگرند، نكتههاي خوبي براي آموختن به ما دارند. كتاب آخرين چيزها: مصاحبههاي آخر عمر، نوشته ايريس راديش (ترجمه مهشيد ميرمعزي، تهران، ثالث، 1398، 227 صفحه) گزارشي است از 17 زندگي متفكرانه از اين دست. خانم راديش كه از او پيشتر كتاب آرمان سادگي (ترجمه مهشيد ميرمعزي، تهران، ثالث، 1395، 356 صفحه) منتشر شده است (نك: آرمان سادگي كامو، سيد حسن اسلامي، روزنامه اعتماد، 13/9/98) در كتاب حاضر با 18نفر از نويسندگان آلماني، فرانسوي، ايتاليايي و انگليسي مصاحبه كرده و آخرين دستاورد، تاملات و داشتههايشان را گزارش ميكند. مهمترين ويژگي اين مصاحبهها آن است كه بعد از آنها ديگر از اين كسان گفتوگويي منتشر نميشود و ميتوان آنها را حاصل عمر و وصيت ادبي اين نويسندگان قلمداد كرد. گزارش اين كتاب دشوار است. بايد آن را خواند يا دستكم ورق زد و برخي نكات و ايدههايش را مرور كرد. شايد مهمترين نكاتش اينها باشند. راديش 30 ساله، هنگامي كه با ژولين گرين 90 ساله تنها ميشود، با اختصار زمان و مكان را با هم پيوند ميزند: «ما تنها ميشويم. حدود يك متر در اتاق و 60 سال در زمان با هم فاصله داريم». گرين پير شدن را گناه ميداند و بر آن است كه هيچ جنگ پيروزمندانهاي نداريم و همواره كشتار ادامه دارد. او كه زندگياش صرف مبارزه ميان جسم و روح شده، معتقد است كه نميتوان دين را از بين برد و «ملحد مطلق وجود ندارد. اين برخلاف طبيعت است. شايد بيخدايي نوعي كمبود قدرت تخيل باشد». خانم ايلزه ايشينگر آرزوهاي برآورده شده را مصيبت ميداند و معتقد است كه دوران جنگ از وضع كنوني بهتر بود، زيرا «سرشار از اميدواري بود». كلود سيمون هنگام اشاره به نوشتن ادعا ميكند «اصل مهم چگونگي است» نه موضوعي كه درباره آن مينويسيم. پتر رومكورف در 70 سالگي جوان است. شلوار جين و موي بلند دارد و احساس جواني ابدي را منتقل ميكند. از نظر او «شعر تنها رسته ادبي است كه ميتوان آن را در مغز با خود حمل كرد. تغذيه، پيادهروي، وسائل سفر و گزانگبيني براي زنده ماندن است». سپس شعري از يواخيم رينگل ناتس زمزمه ميكند: «قلبي در سينه تو آويزان است/ كه هرگز اجازه نداري از دستش بدهي». از نظر آندره بيتوف «زندگي ميتواند زنجيري از معجزات تعريف شود» و نااميدي از بزرگترين گناهان است. وي ترس را بدترين احساس انسانها ميداند و بر آن است كه «من خداوند مجازاتكننده را باور ندارم. فقط عشقي بيحصر را احساس ميكنم.» خانم فريدريكه ماي در 80 سالگي نيز در پي شناخت و تجربه جهان است: «من هر روز تجربه به دست ميآورم. جهان به غايت غني است و من بسيار نسبت به جهان كنجكاوم.» گونتر گراس از شادي دروني و اشتياق مدام خود براي نوشتن سخن ميگويد و معتقد است فرآيندي «دائمي براي جملهبندي و واژهيابي در درونم مشغول كار است كه متوقف نميشود.» ميشل بوتور تاكيد ميكند: «ادبيات هميشه متعهد است». از نظر او «نويسنده ايدهآل مجموعهاي از نويسنده، منتقد و فيلسوف در يك شخص است». ايمره كرتس باور دارد كه «آشويتس با وجود فرهنگ آلماني اتفاق نيفتاد، بلكه به دليل فرهنگ آلمان اتفاق افتاد». جرج استاينر در مقاله «چرا تفكر آدم را غمگين ميكند»، انديشيدن را كاري بيهوده معرفي ميكند. از نظر او فروتني لازمه رشد است. وي در خانوادهاي سختگير و جدي بار آمد. مادرش ميگفت: «آدم بايد بر هر مشكلي فائق آيد» و پدرش به او آموخت؛ «انسانهايي كه زندگي عميقي دارند، عميقتر به هنر عشق ميورزند». پدرش به او باوراند كه مقدسترين كار معلمي است. خانم روت گلوگر در 83 سالگي بر اين باور است كه هدف زندگي زيستن است. وي همواره در حال سفر است. ديروز لندن و پس فردا پاريس و بعد وين خواهد بود. اين مصاحبهها تصاويري، گرچه مبهم، از زندگيهاي شايسته زيستن را كمابيش براي ما ترسيم ميكنند.