با شروع تابستان كلاسهاي هنر و خصوصا نقاشي براي كودكان رونق بيشتري ميگيرد. البته هنر و فرهنگ امري فصلي نيستند و به عبارتي شبانهروزي و چهار فصل هستند اما به هر صورت چون هميشه و متاسفانه دانش به هنر اولويت داشته است در زمان مدرسه كلاسهاي هنر رونق كمتري دارند. شايد امسال به خاطر رعايت فاصله فيزيكي مربوط به كرونا كلاسهاي گروهي با تبديل شدن به كلاسهاي نيمه خصوصي يا خصوصي تقليل تعداد هنرجو داشته باشند. اما همين كلاسهاي نقاشي به دليل عدم اطلاع والدين از شرايط استاندارد آموزش كودك و نبودن ناظر كيفي از طرف ارگانهاي ذيربط گاهي منجر به تغيير سرنوشت هنري كودكي ميشود كه احتمال داشت در صورت حضور در يك كلاس درست هنرمندي برجسته شود. در اغلب آپارتمانها اگر كسي روي تابلوي اعلانات آگهي آموزش نقاشي بزند والدين براي نداشتن مشكل رفت و آمد همانجا كودكشان را ثبتنام ميكنند و اين به بخت آن كودك بيدفاع برميگردد كه آن شخص واقعا و به شكل درست و حرفهاي معلم نقاشي باشد يا اينكه با ادراكات زيباييشناسانه و تشويق خانواده و فاميل و همسايهها و اعتماد به نفس خودش اقدام به برگزاري كلاس كرده باشد.
اگر آفرينش اثر هنري با رهايي هنرمند از جهان مادي ممكن است، كودكان رهاترين هنرمندان هستند. كودكان وقتي پرنده ميكشند، پرواز ميكنند. با رودها جاري ميشوند و با باران ميبارند. اين هنرمندان كوچك جهانِ بزرگي دارند؛ بزرگتر از بوم و كاغذ نقاشي. آنها بيشتر ياد ميدهند تا اينكه ياد بگيرند و پرسپكتيو غلط اين هنرمندان بزرگ خيلي درست جلوه ميكند. آنها درك ساده و شيطنتآميز خودشان را از پرسپكتيو و كمپوزيسيون دارند و با قوانين پرسپكتيو آشنا نيستند. درست مثل هنرمندان اكسپرسيونيست نمايشي شخصي از پرسپكتيو دارند. كودكان به دليل آشنايي كم با مفاهيم و محتوايي كه جامعه به بزرگترها تزريق ميكند بيشتر از بزرگترها در خدمت تصاوير انتزاعي و غريزي هستند. تصاويري كه به برداشتهاي حسي و خالص آنها از پيرامون نزديكشان برميگردد. پير سولژ، نقاش مشهور فرانسوي در كودكي دانههاي سياهي را ميكشيد كه از آسمان پايين ميآيند و در جواب خواهرش كه پرسيده بود اينها چيست؟ گفته بود «برف ميبارد.» آنها جزيياتي را كه درنظر ما كوچك است با اغراق رسم ميكنند تا يادآوري كنند كه اين امور جزيي براي آنها خيلي مهم و بزرگ است. نقل است از پيكاسو كه گفته است:«كودك كه بودم آرزو ميكردم مثل بزرگترها نقاشي كنم و حالا در حسرت نقاشيهاي كودكيام ماندهام.»
تعليم كودكان بيشتر همراهي با آنهاست تا دادن دستور و تكليف. اين نقاشان به فرم و تصوير و مفاهيم جهان كودكانه خود وفادارند؛ با دستهاي كوچكشان كارهاي بزرگي ميكنند. البته تا زماني كه پاي يك بزرگتر به جهان نقاشيهايشان وارد نشود.
به همين مناسبت با نيوشا جواديپور، نقاش و مدرس نقاشي كودكان به گفتوگو نشستم. جواديپور فارغالتحصيل رشته آموزش و تاريخ هنر از دانشگاه لودويگ - ماكيسميليان مونيخ است و از سال 1988 در آلمان سكونت دارد. او 29 سال است كه در آلمان با كودكان و نوجوانان كار ميكند اما حضور پررنگ و هميشگي نقاش بزرگ و موثر ايران محمود جواديپور در هنر ايراني باعث شده است دختر نقاش هم به بهانههاي مختلف مثلا رونمايي از مجموعه آثار پدر به ايران سفر كند. محمود جواديپور كه سالها ضمن تدريس در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران به تهيه كتب درسي مدارس و راهنماي معلمان نقاشي براي دانشآموزان نيزمشغول بود، اولين انگيزه تدريس و برخورد حرفهاي را با امر آموزش به دختر نقاشش داده است.
خانم جواديپور خوشبختانه نميشود با شما گفتوگو كرد و يادي از استاد جواديپور فقيد نكرد؛ اتصال معنوي شما و نقاشي ايران با ايشان بسيار زيبا و قوي است.
پدر معلم خوب و صبوري بود و عقايد و سبك خود را به دانشجويانش تحميل نميكرد بلكه صرفا دلسوزانه آنها را راهنمايي ميكرد. من از ايشان و مرامشان نكات بسيار زيادي در تدريس آموختهام.
ايشان در دهه 1340 كتابهاي تدريس هنر و راهنماي معلمان را براي دورههاي اول تا سوم راهنمايي تاليف كردند و اين كتابها ساليان زيادي در مدارس تدريس ميشدند.
حالا كه بحث آموزش است آيا هنر آموختني است؟
ذهنيت و انگيزه كار در درون انسان آموختني نيست. بايد اين انگيزه در وجود انسان باشد. اما پياده كردن ايدهها و تصاوير نياز به شناخت ابزار و امكانات دارد و اين امكانات را ميشود دراختيار كودكان قرار داد و فضايي صميمي و امن ايجاد كرد تا آنها بتوانند رشد و نمو كنند. كودكان هيچگاه با اجبار خلاقيت خود را بروز نميدهند، بيان تصويري مخصوص خودشان را دارند. ياد دارم مرحوم استاد محمدابراهيم جعفري هشدار ميدادند آني كه ما در ذهنيت كودك دخالت كنيم، خلاقيت آنها را از بين ميبريم. ايشان ميگفتند اگر براي مثال كودكي يك نقطه قرمز بكشد و از او بپرسيدند اين چيست و او بگويد «نقطه قرمز مادر من است» لحظهاي كه از او بپرسيد «پس چشم و ابرويش كجاست؟» آزادي بيان او را گرفتهايد و حس او را درك نكردهايد.
مفهوم كلاس، فراگيران را در يك درجه و طبقه آموزشي قرار ميدهد و نوعي آموزش پلكاني است. آيا اين در مورد كلاسهاي كودكان هم صدق ميكند؟
نه به هيچ وجه؛ هر بچه از زمان خودش شروع ميكند. ما با بچهها به شكل انفرادي كار ميكنيم و به هر كدام امكان آن را ميدهيم كه به شيوه خاص خودشان پيش بروند. نقاشي كودك فصلبندي ندارد. البته معمولا همه بچهها در سنين بين دو تا پنج سال با اشكال خيلي ساده مثل نقطه، مارپيچ، زيگزاگ و لكههاي رنگي شروع ميكنند بعد بين 4 تا 6 سالگي به فرمهاي بسته ميرسند وكمكم به فرمهايشان جزيياتي مثل دست و پا وصل ميكنند. در ابتدا حركتهاي دستشان از كتف شروع ميشود بعد هر چه بزرگتر ميشوند براي ريزهكاري دستشان را از مچ حركت ميدهند.
ما در كلاسهاي هنر علاوه بر سوژههاي آزاد، پروژههاي دستهجمعي هم داريم كه تمامي گروههاي سني به توانايي و با ايدههاي خودشان آن را مصور و با سفال يا مواد ديگر مانند خمير كاغذ درست ميكنند. در آخر سال نمايشگاهي دستجمعي از اين آثار تشكيل ميدهيم.
يكي اژ پروژههاي دستجمعي كه كار كرديم موضوعش كهكشان بود. وسعت كهكشان فضايي بينهايت و پر از امكانات در ذهن كودكان ايجاد ميكند و به نوعي امكان آن را به آنها ميدهد كه مرزهاي فكريشان را بشكنند و وسعت دهند. در توضيح موضوع سوژه دستجمعي براي كودكاني كه خردسالتر هستند از آنها سوال ميكنيم كه براي مثال معني كهكشان چيست؟ ولي به آنها نميگوييم كه ما چه تصوري از كهكشان داريم.
ديدن تصاوير و اشياي ساخت دست كودكان در جواب سوالهاي ما همواره براي ما شگفتانگيز است. تدريس نوجوانان مبحث ديگري دارد. در اينجا چند نمونه عكس از نتيجه كار اين پروژه مشاهده ميفرماييد.
پس چيزي به نام مباني رنگ براي كودكان نداريم؟
كودكان رنگ را خيلي بازيگوشانه ميآموزند مثلا از تركيب اتفاقي زرد و قرمز به نارنجي ميرسند. يا كار با آبرنگ و اكريليك را هم با كنجكاوي، تجربههاي شخصي و شيطنتآميز خودشان ياد ميگيرند. رنگ براي آنها كاملا حسي است و تركيب آنها برايشان هيجانانگيز است.
پس لطفا نقش و تاثير معلم را در كلاسهاي نقاشي كودك بيان كنيد. احتمالا معلم فقط يك همراه خوب براي جهت دادن به اين تجربههاي كودكانه است.
معلم به كودك خلاقيت نميآموزد بلكه حس كنجكاوي و بازيگوشي او را برميانگيزد. معلم نوعي همراه براي بروز خلاقيت است و نقش او يا شايد همانند يك همبازي است. كودك زماني حس خود را به تصوير ميكشد كه با عالم درون خود بدون نياز به جلب رضايت بزرگسالان در توازن باشد. زماني كه كودك ايدهاي را نتواند اجرا كند، مثلا در چسباندن فيگوري از سفال، ما به او نشان ميدهيم كه به چه طريق ميتواند اجزاي فيگورش را به هم وصل كند.
رابطه عاطفي معلم با اعضاي كلاس بسيار مهم است و ظاهرا در مورد نقاشي كودك مهمتر.
كلا جنبه حسي و عاطفي در تعليم هنر به كودكان بسيار مهم است. درك درست از فراگير و حيطه عاطفي در كلاسهاي كودك نقش تعيينكنندهاي دارد. كودك اگر به معلمش علاقهمند نباشد و احساس امنيت عاطفي نكند نه تنها مايل به كار نخواهد بود بلكه زود حوصلهاش سر ميرود و تكاملي در كلاس نخواهد داشت.
بهطور كلي ميتوان گفت كه اگر كودكان مربيان دلسوز و با تجربه در زمينه آموزش هنر به كودكان داشته باشند نهتنها با علاقه زبان تصويري هنرهاي تجسمي را ميآموزند بلكه اعتماد بهنفس آنها قوي ميشود، فهم اجتماعيشان افزايش مييابد و ديدي باز نسبت به محيط خود به دست ميآورند. كما اينكه در رشد ذهني آنها طوري ميتواند موثر واقع شود كه در دروس مدرسه نيز پيشرفت كنند.
به گفته پدرم استاد جواديپور(در كتاب راهنماي تدريس هنر دوره اول راهنمايي، سازمان كتابهاي درسي ايران) در اين آموزش سعي بر اين است كه تا سر حد امكان دانشآموزان را در بروز احساسات و بازگو كردن انديشههايشان آزاد بگذاريم و هيچگاه درصدد تحميل عقيده و سليقه خود به آنان برنياييم... .
مايليم سخن آخر را هم از شما بشنويم.
تدريس هنر به كودكان ممكن است به ظاهر ساده به نظر برسد وليكن مسووليتي بسيار بزرگ و ظريف است و مستلزم شناخت دقيق از روانكاوي كودكان و راهنمايي درست آنها بدون تحميل كردن عقايد شخصي و شناخت گسترده معلم هنر در اين زمينه است.