• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4666 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲۲ خرداد

شعله‌هاي اعتراض

مرتضي ميرحسيني

يكي از ميدان‌هاي شلوغ پايتخت را انتخاب كرد كه چندان فاصله‌اي با كاخ رياست‌جمهوري نداشت. حداقل 30 راهب و راهبه همراهش بودند و او را براي اين كار ياري مي‌دادند. وسط خيابان روي بالش كوچكي نشست و دعا خواند. در چهره‌اش نشاني از ترس و نگراني ديده نمي‌شد. همراهانش كه برخي از آنان پرچم‌هايي با شعار برابري همه انسان‌ها بي‌توجه به باورهاي‌شان در دست داشتند، ايستاده دور او را گرفتند. يكي از آنان نزديك شد و پيشنهاد كرد كه جاي‌شان را با هم عوض كنند. اما او نپذيرفت. با همان وقار و آرامش هميشگي‌اش گفت اگر انجام اين كار وظيفه كسي باشد، وظيفه من است كه ارشد شماها هستم. حتي زماني كه شعله‌ها او را فرا گرفتند همچنان آرام بود. نه از جايش تكان خورد و نه حتي نشانه‌اي از درد و سوزش از خود نشان داد. شعله‌ها ابتدا لباس نازكش و بعد گوشت تنش را سوزاندند و بعد هم دودي تيره همه‌ چيز را به كام خود كشيد. اينچنين بود كه تيك كوانگ دوك راهب 66 ساله ويتنامي يازدهم ژوئن 1963 در اعتراض به ظلم و تبعيضي كه حكومت كاتوليك كشورش نسبت به بوداييان اعمال مي‌كرد، خودسوزي كرد و يكي از مشهورترين صحنه‌هاي اعتراضي قرن بيستم را رقم زد. روز قبل به خبرنگاران گفته شده بود كه فردا جلوي سفارت كامبوج در خيابان منتهي به كاخ رياست‌جمهوري ويتنام جنوبي اتفاق مهمي مي‌افتد. خبر البته نصفه‌نيمه و بسيار مبهم بود و از اين‌رو بيشتر خبرنگاران خارجي مقيم سايگون آن را جدي نگرفتند و جز چند نفر، كسي در صحنه خودسوزي حاضر نشد. اما مالكوم براون عكاس خبرگزاري آسوشيتدپرس صحنه را ثبت و ماندگار كرد و براي اين عكس هم برنده جايزه پوليتزر شد. ديويد هالبرستام خبرنگار نيويورك تايمز هم آنجا بود. او نوشت: «بوي گوشت سوخته انسان بلنده شده بود و به مشام مي‌رسيد و چقدر بدن انسان سريع مي‌سوزد... آنقدر مبهوت بودم كه نمي‌توانستم گريه كنم، آنقدر منگ بودم كه نمي‌توانستم يادداشت بردارم يا از كسي چيزي بپرسم و گيج‌تر از آن بودم كه حتي درست فكر كنم.» مردمي كه آنجا جمع شده بودند لحظاتي ساكت ماندند، اما بعد بيشترشان متاثر و با دعاي راهبان همراه شدند. حتي پليس‌هايي هم كه براي پراكنده كردن مردم به ميدان هجوم آورده بودند همانجا زانو زدند و دعا خواندند. راهباني كه كوانگ را در اين اعتراض همراهي مي‌كردند تا مرگ قطعي او صبر كردند و بعد آنچه از جسدش باقي مانده بود در پارچه‌اي زرد پيچيدند و داخل تابوتي گذاشتند و با خود بردند. گويا پيش از تدفين، طبق سنت خودشان يك بار ديگر او را سوزاندند، اما قلبش را همچون يادگاري از ايمان راسخ و فداكاري، درون ظرفي شيشه‌اي در معبدشان گذاشتند. پتولا دوراك، ستون‌نويس واشنگتن‌پست مي‌نويسد: «خودسوزي كاري تكان‌دهنده است و به عنوان آخرين انتخاب به ذهن كساني مي‌رسد كه حرفي براي گفتن دارند اما احساس مي‌كنند آنكه بايد بشنود، صداي‌شان را نمي‌شنود.» كوانگ در آخرين پيام خود - كه در آن هم نشانه‌اي از خشم و نفرت وجود نداشت- گفته بود: «من ضمن اداي احترام به رييس‌جمهور، برابري همه مردم كشور را تقاضا مي‌كنم.» زيرا اقليت كاتوليك مسلط بر جامعه بيشتر از اكثريت بوداييان از خدمات عمومي بهره مي‌بردند، ارتقاي شغلي فقط نصيب آنان مي‌شد و حتي با تصميم دولت از پرداخت بسياري از ماليات‌هاي مرسوم معاف بودند. اين تبعيض، با فشار به بوداييان هم همراه بود و آنها كه در آن زمان بيشتر از 80 درصد جامعه را شكل مي‌دادند در زندگي عادي‌شان هم با محدوديت‌ها و ظلم‌هاي زيادي مواجه بودند. اعتراض كوانگ، دولت را با چالش‌هاي زيادي مواجه كرد و رييس‌جمهور هم براي گريز از تنگنا وعده‌هايي داد كه تقريبا هيچ‌ كدام‌شان محقق نشد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون