در كدام دستهايم؟
جمال ميرصادقي
چند سال پيش در امريكا بوده و در اين كشور سفر ميكردم. خانمي كنار من نشسته بود و كتابي ميخواند كه محتوايي عامهپسند داشت. به خط پاياني كتاب كه رسيد آن را كنار گذاشت و گفت اه. يك و نيم سال پيش هم در كتابفروشي بودم، در آنجا آقايي را ديدم كه كتاب عامهپسندي را انتخاب كرده بود، هر چه كردم دلم نيامد، جلو رفتم و گفتم به جاي اين كتاب بهتر نيست كتابي از احمد محمود يا محمود دولتآبادي را بخري؟ كتابي كه با خواندنش انديشه كني و به فكر فرو روي! مرد نگاهي به من كرد و گفت آقا من ميخواهم كتابي بخوانم كه فكر نكنم. دنبال چيزي هستم كه مرا سرگرم كند نه اينكه مرا به فكر وادارد.
در انتخاب كتاب افراد دو دستهاند، گروهي سليقه كتابخوانيشان مطابق دو نمونهاي است كه ذكر كردم. آنها عموما پس از يك كار كسلكننده و يكنواخت در روز يا سراغ كتابهاي عامهپسند ميروند يا سريالهاي تلويزيوني تا بتوانند هم وقت بگذرانند و هم هيجاني به زندگيشان اضافه كنند. اين گروه اگر ميتوانستند تلويزيون را به محل كارشان هم ميبردند كما اينكه كتابهاي عامهپسندشان را اغلب ميبرند و همانجا ميخوانند تا سرگرم بمانند.
گروه دوم كساني هستند كه ميخواهند از خوانش يك كتاب بهره گرفته و شناختشان از جامعه و خودشان افزايش يابد. معدود نويسندههايي هستند كه به جاي بافتن مجموعهاي از حوادث و رويدادها، خودشان را در متن نشان دهند، نمونهاش در امريكا همينگوي، سلينجر و كارور كه خواننده با خوانش كتابهايشان علاوه بر آنكه خسته نميشود، بلكه چيزي هم بر او افزوده ميشود و به اين ترتيب ميتواند زندگي بهتر و پربارتري داشته باشد. انتخاب ماست كه بخواهيم در كدام دسته قرار بگيريم، جزو آنها كه ميخواهند براي ساعاتي سرگرم باشند و زمان خويش را به بيهودگي بگذرانند يا در گروه كساني كه در انتخابشان سختگيرانه عمل ميكنند.