در جستوجوي شادي
مريم زينالي
شادي يكي از اهداف اساسي انساني است و انسان براي رسيدن به آنها چهها كه نميكند. بعضي مواقع در تلاش هستيم كه شادكامي را به هر قيمتي كه شده در خود زنده نگه داريم و از غم و ناخوشي ميگريزيم و در پي بردن لذت بيشتري از زندگي هستيم و فكر ميكنيم زندگي واقعي و كامل همان شادانه زيستن و گريز تا حد ممكن از ناشادي است و با اين هدف سر خود را زير برف ميكنيم و سعي در انكار يا پنهان كردن يكسري ابعاد دردناك و ناپذيرفتني داريم.
اما آيا صرف شادي كفايت ميكند و زندگي با شادي به غايت ميرسد و شادي اعلا درجه رشد و كمال انساني است؟ مطمئنا پاسخ يك «نه» قاطعانه است. شما مهمترين و اساسيترين تصميمات زندگي را زماني ميگيريد كه بر اثر ناكاميها، شكستها و ضربات پياپي از پا درميآييد. در چنين مواقعي با خود ميگوييم كه ديگر از ناكامي و بدبختي به تنگ آمدهام، بايد كاري بكنم. اما براي موفقيتها و پيروزيهايمان جشن ميگيريم، اما در عين حال چيزهاي زيادي از آنها نميآموزيم. در عوض شكستها و تلخيها با همه ناراحتي و دردناك بودنشان براي ما آموزنده و مفيد هستند.
مي توان از شادي فراتر رفت و معناي زندگي را در درد و رنج يافت. فرانكل به زيبايي اين را به تصوير ميكشد. آنجا كه ميگويد: اگر اصلا زندگي داراي مفهومي باشد، پس بايد رنج هم معنايي داشته باشد. رنج بخش غيرقابل ريشهكن شدن زندگي است، گرچه به شكل سرنوشت و مرگ باشد. زندگي بشر بدون رنج و مرگ كامل نخواهد شد. ما در اعصار سختي زندگي ميكنيم. گرچه فكر ميكنيم كه تمدن و فرهنگ بايد آسايش، راحتي و شادي را برايمان به ارمغان آورد، اما به نظر ميرسد كه كار كمي پيچيدهتر از چيزي است كه فكرش را ميكنيم. ما شادي ميخواهيم، اما واقعا نميدانيم چگونه و كجا پيدايش كنيم. زمان زيادي از زندگي خود را در نگراني، ترس، افسردگي، ندامت، شك و ترديد، گيجي و اضطراب به سر ميبريم و حتي از بين ما آنهايي كه موفق و غني هستند نيز بيشتر اوقات احساس اضطراب و خستگي ميكنند. هر چه داريم همين حالاست. اينكه چقدر ميتوانيم در زمان حال زندگي كنيم، ميزان آرامش خاطر و تاثيرگذار بودن ما را تعيين ميكند. مهم نيست ديروز چه گذشت و فردا چه خواهد شد، ما اكنون در لحظه حال به سر ميبريم. پس طبق اين ديدگاه، كليد خوشبختي و خرسندي ما بايد در متمركز بودن ذهنمان در لحظه حاضر باشد! بسياري از ما با بزرگ شدن، هنر فكر كردن و نگراني در آن واحد براي چندين موضوع را فرا ميگيريم. ما اجازه ميدهيم مشكلات گذشته و دغدغههاي آينده، زمان حال را برايمان شلوغ كند، تا حدي كه تيرهروز و بيفايده شويم. ما لذتها و شادي خود را نيز به تعويق مياندازيم و اين فكر را در سر ميپرورانيم كه روزي در آينده همه چيز خيلي بهتر از حالا خواهد شد.
زندگي در زمان حال به معناي بالا بردن آگاهي براي لذت بردن از لحظه است، نه براي چشم بستن روي آن. همه ما اين انتخاب را داريم كه لحظه به لحظه به معناي واقعي زندگي كنيم و به خود اجازه دهيم كه تحت تاثير قرار گيريم. هنگامي كه ما در زمان حاضر زندگي كرده، ترس را از ذهن خود دور ميكنيم. اصولا ترس، نگراني از اتفاقاتي است كه ممكن است در زمان آينده رخ دهد. اين نگراني ميتواند تا حدي فلجكننده باشد كه انجام هر كار سازنده را غيرممكن كند. اصلي وجود دارد كه ميگويد: «در زمان حال زندگي كن و در انتظار محقق شدن چيزي نباش». اگر به خود بگوييم: «من بايد براي خوشحال بودن فلان چيز را داشته باشم»، آن وقت شرايط طوري ميشود كه خلاف آن را ثابت كند.
زندگي روند سازندگي مستمر است. كاري كه امروز انجام ميدهيد، روي داشتههاي فرداي شما اثر ميگذارد. زندگي در محفظههاي ۲۴ساعته آب، رخ نميدهد. تلاشهاي امروز، نتايج فردا را ميسازد. چه تصميم بگيريد يك عادت زشت را ترك كنيد، ساعتي با خانواده خود سپري كنيد، تصميم بگيريد اهدافي تعيين كنيد، مقداري پول پسانداز يا خرج كنيد، بدن خود را ورزش دهيد يا دامنه تفكرات خود را باز كنيد، اين تصميمهاي شما هستند كه تغيير ايجاد ميكنند.
دكتراي روانشناسي