ميراث شريعتي
رضا مختاري اصفهاني
دكتر علي شريعتي را معلم انقلاب خواندهاند. حسينيه ارشاد، پايگاه او، بيش از هر مكان و محفل مذهبي و روشنفكري نامآور است. كتابهايش بيش از هر متفكر مذهبي و سكولار خواننده داشته و دارد؛ خوانندگاني فراتر از مرزهاي ايران در جهان اسلام و غرب. در ريشهيابي انقلاب اسلامي 57 نميتوان از نامش گذشت. جالب اينكه در پرسشنامههاي عضويت در حزب جمهوري اسلامي در سالهاي ابتدايي تاسيس اكثر داوطلبان از مطالعه آثار شريعتي نوشته بودند. تنها قرآن و نهجالبلاغه در مرتبهاي بالاتر از آثار شريعتي قرار داشتند.
با اين همه، معلم انقلاب بسيار زود در گردونه بيمهري قرار گرفت. انتقادهاي برخي از فقيهان به انديشه شريعتي جنبه سياسي گرفت. هر چند مطهري و بازرگان پس از درگذشتش در بيانيهاي از بروز اشتباه در بعضي از آثارش گفته بودند اما بعد از انقلاب برخي او را كاملا نفي كردند. دو نوانديش ديني بر آن بودند، باب نقد بر انديشه شريعتي باز بماند و قديسسازي درباره او رخ ندهد. مدعيان ميراث مطهري اما بر طبل اختلاف او با شريعتي كوبيدند.
برخي از آنان كار را تا بدانجا پيش بردند كه عنوان «يزيديه اضلال» را كه غيرانقلابيها براي «حسينيه ارشاد» به كار ميبردند، احيا كردند. غافل از آنكه مطهري خود از بانيان و مديران حسينيه و از دعوتكنندگان شريعتي به آن بود. فضاي سياسي و اقدامات برخي از گروهها مانند فرقان كه با ادعاي شريعتيگرايي بر طبل خشونت و «اسلام منهاي روحانيت» ميكوبيدند، فرصت و بهانهاي براي مخالفان شريعتي پديد آورد. در نظر اين مخالفان گويي ترور مطهري نمادي براي تسلط انديشه شريعتي بود؛ مخالفاني كه كمترين نسبت را با مطهري داشتند.
اين دوگانهسازي علاوه بر آنكه بخش مهمي از افكار و آمال انقلاب را به گوشه انزوا راند، شريعتي را بيش از آنكه به عنوان يك متفكر در معرض داوري قرار دهد به عنوان شخصيتي سياسي برجسته كرد. اين وضعيت موجب شد، نقد شريعتي كمتر جنبه انديشگي پيدا كند. موافقان شريعتي هم در مقابل چنين مخالفاني مجال كمتري براي بازانديشي درباره او يافتند. ميراث شريعتي اما غيرقابل انكار است. طيفهاي گوناگون انقلابيون از آموزههايش به قدر فهم و توان خويش حصهاي برگرفتهاند. افكار او را نبايد از دريچه منتسبين ادعايي نگريست. همچنان كه بعضي از آراي او در باب تاريخ و جامعه نبايد به عنوان مسلمات تاريخي پذيرفته شود. چه شريعتي روشنفكر عرصه عمومي بود و براي تبيين بعضي افكارش از قدرت خطابهاي خود بهره ميبرد. در خطابه، اقناع مخاطب درنظر است و در اين خصوص خطيب بيش و پيش از آنكه در پي استدلال و استناد باشد به تهييج احساس ميانديشد. شريعتي را از اين جهت ميتوان خطيبي توانا دانست كه از سنت خطابهاي خراسان به خوبي بهره برد، بهطوري كه بعضي از رقيبان و مخالفانش با آنكه خطيباني چيرهدست محسوب ميشدند در برابرش قافيه را باخته بودند. در عين حال مفاهيمي كه شريعتي برساخت در زمانه خودش و روزگار ما در گفتمان ديني- سياسي كاربردي بسيار داشتهاند. از همين رو ميراث شريعتي را نميتوان خُرد و بيمقدار شمرد. او اسلامي را عرضه كرد كه عدالت و آزادي را توأمان نويد ميداد؛ اسلامي كه ايدئولوژي ماركسيسم را خلع سلاح كرد. بيجهت نبود كه خوانندگان كتابهايش با قرآن و نهجالبلاغه بيش از ديگر كتابها مأنوس بودند. هر چند در زمانه غيبت جسماني او از جامعه ايران بعضي از گفتمانهاي مباين با انديشههايش مجال خودنمايي و تسلط يافتند تا آنجا كه هنوز جسمش در غربت دمشق به امانت است.